توي ساحل روي شنها قايقي به گل نشسته
يكي با چشماي گريون گوشه اي تنها نشسته
نگاه پر اضطرابش به افق به بينهايت
ساكته اما تو قلبش داره يك دنيا شكايت
توچشاش حلقه اشكه توي قلبش غم دنيا
منتظر به راه ياره تا بياد امروز و فردا
باورش نميشه عشقش همه دنياش زير آبه
تنها مونده توي ساحل زندگي براش عذابه