آه که این قناعت تو دل مرا عجیب میشکند!
کاش چیزی می خواستی،
کاش می توانستم چون خوبترین دلقکان جهان
تو را طولانی و عمیق بخندانم،
کاش بالشی بودم نرم،برای لحظه های سنگین خستگی هایت،
کاش امری داشتی،اشاره ای،نیازی!
آه این قناعت تو دل مرا عجیب میشکند...
آه که این قناعت تو دل مرا عجیب میشکند!
کاش چیزی می خواستی،
کاش می توانستم چون خوبترین دلقکان جهان
تو را طولانی و عمیق بخندانم،
کاش بالشی بودم نرم،برای لحظه های سنگین خستگی هایت،
کاش امری داشتی،اشاره ای،نیازی!
آه این قناعت تو دل مرا عجیب میشکند...
عادت کرده ام
کوتاه بنویسم
کوتاه بخونم
کوتاه حرف بزنم
کوتاه نفس بکشم
تازگی ها
دارم عادت می کنم
کوتاه زندگی می کنم
یا شاید
کوتاه بمیرم
نمی دانم
فقط عادت ... ...
اشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
دنیای من غمگینو تاریکه , باره جدایی خیلی سنگینه !
هر کس که از حالم خبر داره , از شونه هام این بارو برداره !
جاریست هنوز در زمین خون خدا...
خونی که شکوفا شده از کرب و بلا...
ای فرصت انتقام کی می ایی؟...
مختار شده دلخوشی جمعه ما!....
.
.
.
اگر بر جای من غیری گزیند دوست ,حاکم اوست
حرامم اگر من جان بجای دوست بگزینم
تو را خبر ز دل بي قرار بايد و نيست
غم تو هست ولي غمگسار بايد و نيست
اسير گريه ي بي اختيار خويشتنم
فغان که در کف من اختيار بايد و نيست
چو شام غم دلم اندوهگين نبايد و هست
چو صبحدم نفسم بي غبار بايد و نيست
ساعت هاست که درفکر توام توی این خلوت تاریک و خموش
سرم با دیگران گرم است ، دلم با تو
دلم را استوار کرده ام،
که دل نبندم
نه به چشمهای بیگانه ای
نه به حرفهای بیگانه ای
می خواهم آزاد باشم
از قید تملک خود و دیگران
تا بود، برای خود می خواستم
و حالا... و حالا نشسته ام دراین اندیشه، که آیا راست اندیشیده ام
یا کجراهه پیموده ام...
بازيچه دست يار بودن عشق است
در پنجه غم شکار بودن عشق است
در محکمه اي که يار قاضي باشد
محکوم طناب دار بودن عشق است
صبا از عشق من رمزی بگو با ان شه خوبان
که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)