وقتی ، تو با منی ...
من را ، بودن را ، ... حس می کنم ...
و شکفتن را در زندگی ...
وقتی ، تو با منی ...
اندوه ، سایه اش را می دزدد
و ابر آشنایی ، در کوچه های غربت می بارد ...
وقتی ، تو با منی ... می خندم و بودن را ... باور می کنم ...
وقتی ، تو با منی ...
من را ، بودن را ، ... حس می کنم ...
و شکفتن را در زندگی ...
وقتی ، تو با منی ...
اندوه ، سایه اش را می دزدد
و ابر آشنایی ، در کوچه های غربت می بارد ...
وقتی ، تو با منی ... می خندم و بودن را ... باور می کنم ...
مانده ام در كوچه هاي بي كسي
سنگ قبرم را نمي سازد كسي
مُردم خاكسترم را باد برد
بهترين يارم مرا از ياد برد
دل نيست كبوتر چو برخاست نشيند
از گوشه بامي كه پريديم پريديم
وحشي بافقي
چشمتون بي بلا
سلام بر جماعت هنرور(چه كرديد .... چند صفحه جلو رفتيد)
Last edited by Payan; 06-07-2007 at 23:31.
من از خدامه بکشم نازتو
تا بشنوم يه لحظه آواز تو
من از خدامه پيش تو بمونم
جواب حرفاتو خودم بخونم
من از خدامه بمونم ديوونت
سرم بذارم رو شهر هم نشونم
سلام Payan عزیز من تازه با شما آشنا می شم ارادتمندم.
مهربانا ، سايباني از جنس اشك و نياز مي خواهم تا سجاده ي دلم را در آن بگسترانم و با دستان خسته قنوتم از تو بخواهم كه بر وجود سردم نور نگاهت را بتاباني و گل هاي زيباي عشق و ايمان را بار دگر در من تازه گرداني....
یک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حیرت آمد
نه وصل بماند و نه واصل
آن جا که خیال حیرت آمد
از هر طرفی که گوش کردم
آواز سال حیرت آمد
بهتر نیست شعراتونو بصورت عمودی بنویسید که از شکل نثر بیرون بیاد؟
اوکی شد Sise جان (ولی آخه بعضیهاش متنه)
دستهايت تكيه گاهم بود و نيست
عشق تو پشت و پناهم بود و نيست
حيف! آن وقتي كه عاشق شد دلم
چيز سبزي در نگاهم بود و نيست
عشق اين سرمايه بازار دل
آب اين روي سياهم بود و نيست
ياد آن ايام مشتاقي بخير
عاشقي تنها گناهم بود و نيست
تو ديدی صعود غمم را
. و دريای تنهايی و غربتم را
. تو ديدی که اماج اندوه هايم
. و ديدی سکوت غريب دلم را
Last edited by persian365; 06-07-2007 at 23:03.
ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام
باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...
نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام
من قول خود مرا به تو و تو قول خودت را به من داده بودي
بدون هيچ دلواپسي ...
و لي سرنوشت مهر برگشتي به نامه سر به مهر سرنوشتمان زد و تقدير
عشقمان را به گروگان گرفت!!
مرسی پایان جان ولی من رفته بودم
دفعه بعد می ذارمش باز
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)