لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم آواز درا بازآمد
دلا خو كن به تنهايي كه آن هم عالمي دارد
و از تن ها گريزان باش كه از آنها بلا خيزد !
( يه جورايي فك كنم شعر رو خراب كردم !)
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکسته ی مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن
نهان در دل کوه
غنچه ای سرخ
نهان در دل مه
هیچکس
در پی روح جوان تو نبود
نگران همه بودی اما
هیچکس
نگران تو نبود ...
دريغا عيش شبگيري که در خواب سحر بگذشت
نداني قدر وقت اي دل مگر وقتي که درماني
سلام جلال
يک نفر...
يک جايي...
تمام رؤيايش لبخند توست وزماني که به تو فکر ميکنه احساس ميکنه که زندگي واقعا با ارزشه
پس هر گاه احساس تنهايي کردي اين حقيقت رو به خاطر داشته باش.
يک نفر ...
يک جایي...
در حال فکر کردن به توست.
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم ««««««»»»»»» تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دستت رو چشات بذار
تا ۱۰۰ شمار و بر ندار
دل نزن به بی کسی
به این که جایی نرسی
پات بذار رو سرنوشت
عوض بکن هر چی نوشت
خط بکش روی صورتک
بریز بیرون غم ها پرک
حالا ببین تو آیینه
یه آدمه که راهیه
هنر به دست تو زد بوسه ، قدر خود بشناس
به دست بوسي اين بندگان جاه مرو
گناه عقدهء اشكم به گردن غم توست
به خون گوشه نشينان بي گناه مرو
چراغ روشن شب هاي روزگار تويي
مرو ز آينه ي چشم سايه ، آه مرو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)