یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان
ناصح به طنز گفت حرام است مي نخور
گفت به چشم و ،گوش به هر خر نمي كنم
شيخم به طيره گفت كه رو ترك عشق كن
محتاج جنگ نيست برادر نمي كنم
حافظ
می ده که گرچه گشتم، نامه سیاه عالم «««««»»»»» نومید کی توان بود، از لطف لایزالی؟
یاور همیشه مؤمن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست
ای رفیق آخر من
به سلامت ، سفرت خوش
ای یگانه یاور من
نگاههای سرد در نگاههای سنگین،
کورمال کورمال روی یخ.
همه مواظبند که نیافتند و نشکنند.
همه از طناب آویزانند، آنها را از زمین رهایی نیست،
و روی زمین با دقت راه می روند،
مبادا که چند لحظه روی هوا باشند،
وقتی راه می روند.
و باز راه می روند،
پشت به درختان که نظاره گرند،
و آنها، مثل همیشه،
دست دراز کرده و به ما می خندند،
« هی آنها را نگاه کن.»
سلام دوستان
نور چشمت پيچيد
دشت آرام گرفت
برگی از شاخه چکيد
از زمين کام گرفت
بستر سبز عبور زير پايت می خفت
و دلم آهسته با دلت گل می گفت
سلام
تا گلو برده فرو
روزگارم زير و رو.
پاتق فرياد بود
شام سرد آبرو
و همچنان که پيش می آید
ستاره های اکليلی، از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازيگوش
از حس گريه می ترکند.
سلام
امیر شعرت بسیار زیبا بود
ديريست كه دلدار پيامي نفرستاد
ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد
در چهره ام ببين مرگ را
ما مسافران تقديريم
سر روي زانوهاي عشق نهاديم
بي سر شديم
پا در گذرگاه يار نهاديم
بي پا شديم
دستي به گيسوان باد کشيديم
بي دست شديم
ولي هستيم
مي رويم
تا نا کجا
تا گم شدن در کوچه هاي خلوت خاک
تا هر چه بوي کافور و سدر
تا نقش فرياد بر لب هاي سکوت
اين گونه تا خلسه ي جاودان عشق
تا بي کران جاده ي زمين
خويش را بدرقه مي کنيم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)