تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 114 از 129 اولاول ... 1464104110111112113114115116117118124 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,131 به 1,140 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1131

    پيش فرض از کد‌ام نیمکره فرمان می‌گیری؟

    د‌انشمند‌ان نظریه‌هایی راجع به د‌و نیمکره مغز د‌ارند‌ که نشان می‌د‌هد‌ عملکرد‌ و روش فرمان د‌اد‌ن به بد‌ن د‌ر هر یک متفاوت است. فکر می‌کنید‌ شما راست مغز باشید‌ یا چپ مغز؟ پژوهش‌های اخیر نشان می‌د‌هد‌ راست مغزها و چپ مغزها، روش‌های متفاوتی د‌ر پرد‌ازش اطلاعات و واکنش به آنها د‌ارند‌.
    بر همین اساس، روش د‌رس خواند‌ن د‌ر هر یک از آنها نیز باید‌ متفاوت باشد‌. این نظریه‌ها نشان می‌د‌هد‌ افراد‌ راست مغز بیشتر با نیمکره هیجانی و شهود‌ی راست هد‌ایت می‌شوند‌ و چپ مغزها به روش منطقی و ترتیبی عکس العمل نشان می‌د‌هند‌.
    شخصیت هر فرد‌ هم تا حد‌ بالایی از روی نوع مغز او شکل می‌گیرد‌ و این مساله تاثیر چشمگیری روی مهارت‌های مطالعه، عاد‌ات انجام تکالیف و نمرات شخص د‌ارد‌. مثلاً ممکن است بعضی د‌انش‌آموزان یا د‌انشجویان با یک نوع خاص از امتحان یا تکلیف مشکل د‌اشته باشند‌ و مشکلشان هم هیچ ربطی به د‌رس خواند‌ن یا نخواند‌ن ند‌اشته باشد‌. بلکه موضوع فقط به نوع خاص مغز آنها برمی‌گرد‌د‌. اگر بد‌انید‌ راست مغز هستید‌ یا چپ مغز، می‌توانید‌ روش‌های مطالعه مناسب خود‌ را برگزینید‌ و برنامه‌ریزی د‌رسی خود‌ را براساس شخصیت و نوع مغزتان تنظیم کنید‌ تا نتیجه بهتری عاید‌تان شود‌.
    آیا سر کلاس مد‌ام به ساعتتان نگاه می‌کنید‌ یا وقتی زنگ می‌خورد‌ تعجب می‌کنید‌ که چه زود‌ گذشت؟
    آیا به شما ایراد‌ می‌گیرند‌ که زیاد‌ی همه چیز را تحلیل می‌کنید‌ یا می‌گویند‌ خیالباف هستید‌؟
    این ویژگی‌های شخصیتی به نوع مغز بستگی د‌ارد‌. معمولاً رفتار چپ مغزها، سازمان‌یافته‌تر است. گاهی به ساعت نگاه می‌کنند‌، اطلاعات را پرد‌ازش می‌کنند‌ و این کار را به ترتیب انجام می‌د‌هند‌. این د‌سته از افراد‌ معمولاً هوشیارند‌ و قوانین و برنامه‌ها را د‌نبال می‌کنند‌.
    د‌انش‌آموزان چپ‌مغز د‌ر ریاضی و علوم قوی هستند‌ و می‌توانند‌ سریع به پرسش‌ها پاسخ بد‌هند‌. چپ‌مغزها رقیب‌های ریسک‌پذیری هستند‌. راست‌مغزها خیال پرد‌از هستند‌. ممکن است خیلی باهوش و متفکر باشند‌ که البته احتمال د‌ارد‌ د‌ر د‌نیای کوچک خیال خود‌ گم بشوند‌. این د‌سته د‌ر علوم اجتماعی و هنر خیلی خوب نتیجه می‌گیرند‌. راست‌مغزها، خود‌انگیخته‌تر از چپ‌مغزهای همیشه هوشیارند‌ و بیشتر د‌وست د‌ارند‌ احساس‌های ناخود‌آگاه خود‌ را د‌نبال کنند‌.
    راست مغزها بسیار شهود‌ی هستند‌ و مهارت بسیاری د‌ارند‌ که د‌ر د‌ام د‌روغ یا نیرنگ نیفتند‌. اینها رقیب‌های جاود‌ان هستند‌. اما اگر کسی د‌رست د‌ر میان این د‌و تیپ شخصیتی باشد‌ چه؟
    افراد‌ با هم متفاوتند‌ و همه ویژگی‌هایی از هر د‌و نوع مغز را د‌ر خود‌ د‌ارند‌. بعضی‌ها واقعاً ویژگی‌های برابر و یکسانی د‌ارند‌. جهت‌گیری مغز این د‌انش‌آموزان و د‌انشجویان میانه است و ممکن است د‌ر کارورزی عملکرد‌ بسیار خوبی د‌اشته باشند‌، چون این افراد‌ خصلت‌های قوی هر د‌و نیم کره را د‌ر خود‌ د‌ارند‌ بنابراین منطق را از نیمکره چپ و شهود‌ را از نیمکره راست د‌ر اختیار د‌ارند‌ که فرمول بسیار مناسبی برای موفقیت د‌ر تجارت است.

    ● ویژگی‌های د‌انش‌آموزان راست مغز
    آیا وقتی معلم یا استاد‌ زیاد‌ حرف می‌زند‌، خسته می‌شوید‌؟
    آیا احساس می‌کنید‌ می‌توانید‌ مرد‌م را به راحتی و فقط با نگاه کرد‌ن ارزیابی کنید‌. اگر این طور باشد‌ امکان د‌ارد‌ که راست مغز باشید‌.
    ـ جزوه برمی‌د‌ارید‌ اما آنها را گم می‌کنید‌. د‌نبال کرد‌ن تحقیق برایتان کار سختی است.
    ـ سخت می‌توانید‌ حواستان را جمع کنید‌.
    ـ با مرد‌م راحت هستید‌.
    ـ به نظر خیالباف می‌آیید‌ اما د‌ر واقع به فکر عمیق فرو می‌روید‌.
    ـ مرد‌م می‌گویند‌ ماورایی هستید‌ و علم غیب د‌ارید‌.
    ـ به نوشتن رمان، نقاشی یا نواختن موسیقی علاقه د‌ارید‌.
    ـ ممکن است ورزشکار باشید‌.
    ـ از د‌استان‌های پررمز و راز خوشتان می‌آید‌.
    ـ زمانی را به تأمل و تعمق اختصاص می‌د‌هید‌ و فکر می‌کنید‌ هر اتفاقی د‌وجنبه د‌ارد‌.
    ـ ممکن است گذر زمان را فراموش کنید‌.
    ـ خود‌جوش و خود‌انگیخته هستید‌.
    ـ بذله گو و بامزه هستید‌.
    ـ نمی‌توانید‌ د‌ستورالعمل‌ها را کلمه به کلمه د‌نبال کنید‌.
    ـ پیش‌بینی‌ناپذیر هستید‌.
    ـ زود‌ سرگرد‌ان می‌شوید‌.
    ـ هیجانی هستید‌.
    ـ د‌وست ند‌ارید‌ د‌ستورالعمل‌ها را بخوانید‌.
    ـ ممکن است موقع د‌رس خواند‌ن موسیقی هم گوش بد‌هید‌.
    ـ د‌راز می‌کشید‌ و مطالعه می‌کنید‌.
    ـ ممکن است ناشناخته‌ها برایتان جالب باشد‌.
    ـ آد‌م معقول و وارسته‌ای هستید‌.

    ● راست مغزها د‌ر کلاس
    ـ د‌ر کلاس تاریخ بیشتر از جنبه‌های اجتماعی لذت می‌برید‌. د‌وست د‌ارید‌ اتفاقاتی را که د‌ر تاریخ افتاد‌ه است، کشف کنید‌.
    ـ اگر روش خود‌تان را به کار بگیرید‌، ممکن است عملکرد‌ رضایت‌بخشی د‌ر کلاس ریاضی د‌اشته باشید‌ اما از حل مسأله‌های طولانی خسته می‌شوید‌.
    ـ د‌ر کلاس اد‌بیات موفق هستید‌ به خصوص هنگام روخوانی و انشا.

    ● توصیه‌هایی برای راست مغزها
    ـ تنهایی تحقیق بنویسید‌.
    ـ مراقب خیال‌پرد‌ازی‌های خود‌ باشید‌ و آنها را مهار کنید‌.
    ـ بگذارید‌ قوه تخیلتان شما را د‌ر هنر پیش براند‌.
    ـ بگذارید‌ شهود‌تان د‌ر موقعیت‌های اجتماعی برایتان کار کند‌.
    ـ بگذارید‌ تفکر عمیقتان د‌ر آزمون‌های تشریحی برایتان کار کند‌، اما د‌ر آن غرق نشوید‌.
    ـ د‌ر تحقیق‌ها خلاق باشید‌. می‌توانید‌ از زبان شورانگیزتان خوب استفاد‌ه کنید‌.
    ـ هنگام د‌رس خواند‌ن از تصویر و نمود‌ار کمک بگیرید‌.
    ـ د‌ستورالعمل‌ها را بنویسید‌.
    ـ سعی کنید‌ برنامه‌ریزی شد‌ه‌تر عمل کنید‌.
    ـ بیش از حد‌ به د‌یگران مشکوک نباشید‌.
    ـ برای سازماند‌هی افکارتان نکات عمد‌ه را مشخص کنید‌.
    ـ د‌ر تکالیف اد‌بیات، اد‌بیات د‌استانی را انتخاب کنید‌.
    ـ شما خوب د‌استان می‌گویید‌؛ بعضی از آنها را بنویسید‌.
    ـ اطلاعات را د‌سته بند‌ی کنید‌ تا آنها را بهتر بفهمید‌.
    ـ کارها را تمام کنید‌. شما خیلی باهوش هستید‌، اما همیشه کارها را نیمه تمام رها می‌کنید‌.
    شم و غریزه و مهارت‌های کلامی شما بی‌نظیر است. اگر خوب د‌رس بخوانید‌، ممکن است روزی شاگرد‌ اول شوید‌.

    ● ویژگی‌های د‌انش‌آموزان چپ مغز
    آیا خیلی سازمان یافته عمل می‌کنید‌؟ آیا عقید‌ه د‌ارید‌ برای انجام هر کاری یک راه د‌رست و یک راه غلط وجود‌ د‌ارد‌؟ اگر این‌طور است احتمالاً شما چپ‌مغز هستید‌.
    ـ احتمالاً از روی فهرست، کارهایتان‌را انجام می‌د‌هید‌.
    ـ د‌وست د‌ارید‌ سر کلاس انتقاد‌ کنید‌.
    ـ د‌ر ریاضیات و علوم قوی هستید‌.
    ـ منطقی و اهل استد‌لال هستید‌.
    ـ تحقیق شما د‌قیق و کاملاً مستند‌ است.
    ـ برای خود‌ هد‌ف معین می‌کنید‌.
    ـ می‌توانید‌ اطلاعات را خوب تعبیر و تفسیر کنید‌.
    ـ اتاقتان منظم است.
    ـ می‌توانید‌ به سئوالات بد‌ون فکر جواب د‌هید‌.
    ـ د‌ستورالعمل‌ها را می‌خوانید‌ و اجرا می‌کنید‌.
    ـ احساساتی نیستید‌.
    ـ بد‌ون اینکه کاسه صبرتان لبریز شود‌ می‌توانید‌ به سخنرانی‌های طولانی گوش بد‌هید‌.
    ـ اجازه نمی‌د‌هید‌ احساسات به د‌رونتان رخنه کنند‌.
    ـ نشسته مطالعه می‌کنید‌.
    ـ کلماتتان د‌قیق هستند‌.

    ● چپ‌مغزها د‌ر کلاس
    ـ د‌ر کلاس تاریخ می‌توانید‌ تاریخ‌ها و روند‌ امور را به یاد‌ بیاورید‌.
    ـ د‌ر کلاس ریاضی از حل کرد‌ن مساله‌های طولانی لذت می‌برید‌.
    ـ از نظم علوم خوشتان می‌آید‌.
    ـ د‌ر اد‌بیات، د‌رک مناسبی از د‌ستورزبان و ساختار جمله د‌ارید‌.

    ● توصیه‌هایی به د‌انش آموزان چپ مغز
    ـ د‌ر اتاق آرام، د‌رس بخوانید‌.
    ـ می‌توانید‌ مساله‌های ریاضی را حل کنید‌، اما اگر بخواهید‌ آن را برای کسی که نمی‌فهمد‌، توضیح بد‌هید‌ از کوره د‌رمی‌روید‌، بنابراین برای د‌رس د‌اد‌ن به د‌یگران پیشقد‌م نشوید‌ مگر این که از خود‌تان مطمئن باشید‌.
    ـ د‌وست د‌ارید‌ رهبر گروهی برای د‌رس خواند‌ن باشید‌؛ برای این کار د‌اوطلب شوید‌.
    ـ عضو یک گروه مباحثه یا رقابت د‌رسی شوید‌.
    ـ د‌ر نمایشگاه‌های علمی شرکت کنید‌. شما می‌توانید‌ برند‌ه مسابقه باشید‌.
    ـ از مهارت خود‌ د‌ر ریاضی و علوم بهره بگیرید‌.
    ـ اد‌بیات غیرد‌استانی را انتخاب کنید‌.
    ـ شما سئوالات و تکالیف مبتنی بر واقعیت را ترجیح می‌د‌هید‌؛ سراغ سئوال‌های نامحد‌ود‌ نروید‌.
    ـ می‌توانید‌ جزوه‌هایتان را خوب سروسامان بد‌هید‌؛ این کار را بکنید‌.
    ـ اتاقتان را منظم نگه د‌ارید‌.
    ـ تحقیق‌های تحلیلی را انتخاب کنید‌.
    ـ اگر استاد‌انی که موضوع بحث یا د‌رس را آزاد‌ می‌گذارند‌ شما را سرد‌رگم می‌کنند‌ با آنها کلاس نگیرید‌.
    ـ از خلاق بود‌ن نترسید‌.


  2. 6 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1132
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تصویرسازی ذهنی، مهارتی که نیاز به آموختن دارد!

    «همیشه دلم می خواست خانه ای در مرکز شهر داشته باشم. جایی که دسترسی همه آشنا و فامیل به آن راحت باشد و هر چند بار بتوانند آنجا دور هم جمع شوند. حالا مدت هاست به این خواسته ام رسیده ام. خانه ای که در آن زندگی می کنم بزرگ و جادار و البته در یکی از خیابان های مرکزی شهر است که تقریباً بیشتر اعضای خانواده و بستگان نزدیک به راحتی به آنجا رفت و آمد می کنند.
    همه چیز مطابق همان تصویری است که از سال ها پیش در ذهن داشتم، البته بجز یک موضوع نه چندان کم اهمیت و آن هم این که خودم مالک این خانه نیستم و بابت زندگی در آن باید اجاره بپردازم، این روزها دارم به این موضوع فکر می کنم اگر می دانستم که روزی در مسیر دستیابی به خواسته ام قرار می گیرم آن را بهتر و با ذکر جزئیات و همه جوانبش تصور می کردم.»
    استفاده از تصویرسازی ذهنی برای رسیدن به خواسته ها، هر چند مدت هاست که به عنوان یک مهارت در برخی مراکز آموخته می شود و عده زیادی درباره اش کتاب می نویسند، سمینار برگزار می کنند یا فیلم آموزشی می سازند اما با این حال بسیاری از مردم با مرور تاریخچه زندگی خود و فراز و فرودهای آن، خاطره ها و موقعیت گذشته و فعلی شان به این باور می رسند که ندانسته بسیار از این مهارت بهره گرفته و آن را به کار بسته اند، این که بدون آگاهی از اصول این مهارت، زندگی کنونی شان مطابق همان تصویری است که از گذشته درباره اش داشتند. صرف نظر از برخی موارد که این روزها منجر به سوء استفاده عده ای از این باور مردم شده، می توان به مهارت تصویرسازی ذهنی برای دستیابی به خواسته ها به گونه جدی تر اندیشید.
    مهارتی که البته با خودش مجموعه ای از آموزه ها نظیر باور به خدا به عنوان نیرویی مطلق، تقویت جنبه های معنوی، برنامه ریزی و تلاش برای درک کسب فضایل اخلاقی و سودمندی های مادی را هم به دنبال دارد.
    ● نیرویی که همیشه راهگشا است
    ایمان به خدا و قدرت مطلقه او همیشه بهترین احساس را در انسان به وجود می آورد. احساس این که نیرویی وجود دارد که انسان با تمام دلشوره ها، نقاط آسیب پذیر، دردها، رنج ها و البته آرزوهایش می تواند به آن پناه ببرد، نیرویی که همواره راهگشا است. با این حال بسیاری این ایمان و توکل را فقط در حد یک عقیده محترم می شمارند و جایی که واقعاً پای توکل و ایمان داشتن به میان می آید، خود می خواهند کنترل زندگی شان را به دست بگیرند. از این رو است که برخی مردم به ظاهر در همه امور از توکل به خدا سخن می گویند اما باز به هنگام ازدواج، درمان بیماری، حل کردن مشکلات ارتباطی یا مالی، خداوند را فراموش می کنند.
    از همین رو است که در همین مقوله تصویرسازی ذهنی برای رسیدن به خواسته ها سهم زیادی به ایمان انسان ها داده می شود و یقین این که خداوند انسان ها را در مسیر رسیدن به خواسته ها و آرزوهایشان قرار می دهد اما چگونگی این خواسته ها و آرمان ها البته حق انتخابی است که هر کدام از ما در اختیارش داریم.
    ● شکرگزاری سبب یادآوری می شود
    تقویت جنبه های معنوی زندگی هم بخش دیگری از آزمون های مهارت تصویر سازی ذهنی است. اغلب کارشناسان در این باره معتقدند که شکرگزاری برای آنچه انسان ها در زندگی شان دارند و آنها را به دست آورده اند نه فقط موجب تقویت روحیه و افزایش اعتماد به نفس انسان ها شده بلکه این ذهنیت آنها را به این سو رهنمون می شود که می توان به خواسته های دیگر هم رسید، شکرگزاری سبب یادآوری می شود. یادآوری شادی، ثروت و سلامتی که در زندگی به آن رسیده ایم و اکنون می توانیم بر آن نیز بیفزاییم.
    شکرگزاری که از باور و یقین به قدرت متعال هستی سرچشمه می گیرد به ما می آموزد که برای آنچه داریم قدرشناس باشیم. مواردی که شاید گاه به نظرمان ساده، اندک و معمولی بیاید اما وقتی کنار هم قرار می گیرد به ما یادآور می شود که چقدر داشته هایمان زیاد و زندگی مان پر برکت است اما گاهی ما فقط به جنبه های منفی و نداشته هایمان تکیه می کنیم.
    ● برنامه ریزی و دستاوردهای بسیار ناشی از آن
    اصل دیگر در آموزش مهارت تصویرسازی ذهنی، برنامه ریزی است. برنامه ریزی حتی برای جزئیات زندگی اگر به صورت یک مهارت به همه آموخته شود نیروی عظیمی در انسان آزاد می کند که نتیجه اش خلاقیت و دستاوردهای بسیار ناشی از آن است.
    کارشناسان می گویند تصویرسازی ذهنی مغایرتی با آموزه های مردم ندارد. فقط به معنای علمی کردن باوری است که بسیاری دارند. باور این که می توان روح و جسم را به گونه ای پرورش داد که در نهایت تعالی انسان را در زندگی به همراه داشته باشد. این که انسان از قدرت ها، انرژی و توانش به بهترین شکل استفاده کند و قدر زمان را دانسته و به جای احساس غم هنگام بروز سختی ها، به خدا تکیه کرده و از تمام نیرویش برای بارور کردن زندگی و شروع دوباره بهره بگیرد. آموختن مهارت تصویرسازی و تجسم خواسته ها در ذهن و جان دادن به آنها در همه سطوح زندگی، امروزه مورد تأکید بسیاری از متخصصان علوم رفتاری، کارشناسان اجتماعی و روانشناسان است. این مهارت اگر درست آموخته شده و به کار گرفته شود به صورت یک تفکر مثبت و انرژی سازنده قادر است انسان را در مسیر دستیابی به خواسته هایش قرار بدهد.

  4. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1133
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض منشا علایق

    علایق ما شرایطی است که میخواهیم برای خود فراهم کنیم، یا تمام محیط ها و حالت هایی که از آن لذت می بریم. این علایق ثابت نیستند و در محیط ها و حالت های مختلف تغییر می کنند. گاهی ممکن است بدون دلیل چیزی را دوست داشته باشیم و از مواردی اجتناب کنیم، به این دلیل که "دوستش نداریم". به اعتقاد خیلی ها دوست داشتن دلیل نمی خواهد، ولی از آنجایی که هیچ چیزی بی دلیل نیست در این پست سعی می کنیم دلایل علاقه و دوست داشتن را بیابیم.
    با نگاهی به فرگشت، متوجه می شویم بسیاری از علایق ما ناشی از گذشته تکاملی مان است. ما به انواع غذا ها علاقه داریم، مادر به کودکش علاقه مند است و کودک فقط مادرش را می خواهد و ... . بنابراین بسیاری از علایق بنیادی ما را ژن ها تعیین می کنند. ولی آن ها خیلی کلی هستند و با مفهوم ها سر و کار دارند. ژن ها نمی توانند دقیقا تعیین کنند که ما چه چیزی را دوست داشته باشیم. ژن ها در واقع یک نوع گرایش بسوی مفاهیم ایجاد می کنند، ولی عوامل دیگری هستند که تعیین می کنند دقیقا چه چیزی را دوست داشته باشیم. در واقع بسیاری از علایق مشترک بین مردم مثل علاقه به جنس مخالف مربوط به ژن هاست ولی اینکه به چه کسی علاقه پیدا کنیم خارج از حیطه ژن هاست.
    محیط یکی از تعیین کنندگان اصلی علایق ماست. در واقع به نظر می رسد تاثیر یادگیری شرطی شدن بیشتر از سایر موارد باشد. ما با شرطی شدن یاد می گیریم که چه محرک هایی را دوست داشته باشیم و از چه محرک هایی اجتناب کنیم. ولی شرطی شدن هم یکی از توانایی های ذهن است که منشا آن به ژن ها و تکامل برمی گردد. به این صورت که موجوداتی که دارای ذهن با قابلیت شرطی شدن بودند، شانس بیشتری برای بقا داشتند. بهتر است در اینجا با مفهوم شرطی شدن بهتر آشنا شویم: شرطی شدن نوعی یادگیری است که در آن موجود زنده بدون اینکه بخواهد، بصورت ناهشیار بین محرک ها ارتباط برقرار می کند.
    طبق تعریف های ارائه شده در کتابهای روانشناسی، شرطی سازی نوعی یادگیری است که به موجب آن محرک خنثی توانایی تولید پاسخی را کسب می کند که در ابتدا توسط محرک متفاوتی تولید می شد. به این صورت که اگر محرک A به تنهایی به پاسخ A بینجامد و محرک B کاملا خنثی باشد و موجب پاسخی نشود، همایند شدن محرک A و B برای چند بار موجب می شود بعد از مدتی محرک B به تنهایی موجب پاسخ A شود. همانطور که گفته شد، موجوداتی که شرطی می شدند و بین محرک های همایند ارتباط برقرار می کردند از شانس بیشتری برای بقا برخوردار بودند. مثلا موجوداتی که بین صدای شکارچی و خطر شکار شدن ارتباط برقرار کردند، توانستند به موقع از محل خطر دور شده و جان خود را نجات دهند. بنابراین ژنهایی که موجب توانایی مغز برای شرطی شدن می شدند، انتخاب شدند و از فراوانی بیشتری برخوردار گشتند.
    با توجه به آنچه گفته شد، امروزه ما انسان ها حامل ژنهایی هستیم که موجب شرطی شدنمان می شود. اغلب ما بصورت ناخودآگاه شرطی می شویم و بدون اینکه بدانیم به برخی موارد گرایش پیدا می کنیم. مثلا روانکاوی دختری که شدیدا به پسرهای تاس علاقه مند بود، نشان داد که وی علاقه زیادی به پدرش داشت که او هم تاس بود. یا علاقه ما به رنگ های خاص می تواند منشا ناهشیار داشته باشد و ... . شرطی شدن در بسیاری از مواقع به نفع ماست، چرا که خود بعنوان نوعی یادگیری موجب می شود ما محیط پیرامونمان را بهتر بشناسیم و بهتر رابطه برقرار کنیم، ولی از آنجایی که بصورت ناهشیار صورت می گیرد در بسیاری از موارد مشکلاتی ایجاد می کند.
    مثلا بسیاری از بیماری های روانی_جنسی از شرطی شدن در دوران کودکی ناشی می شود، مثل یادگار پرستی، سادیسم و مازوخیسم، اختلال هویت جنسی، بیزاری جنسی و ... . در واقع آنچه ما به آن ها علاقه دایم، دارای ساختار و شبکه پیچیده ای است که منشا آن به عواملی برمی گردد که از طریق ژنهایمان به آن ها علاقه داشته ایم و تعریفی که از زشتی و زیبایی یا خوبی و بدی داریم، بر گرفته از گذشته ماست و تعریف های ما از این مفاهیم به این بستگی دارد که گذشته ما چگونه بوده است و محرک ها چگونه و به چه ترتیب با هم تداعی شده اند. دلیل اینکه انسان ها برخی مفاهیم را از نظر زیبایی و خوبی مطلق می دانند، این است که این گونه مفاهیم بین تمام انسان ها مشترک بوده و تقریبا از سوی همه پذیرفته شده است. چراکه انسان ها در بسیاری از ژنها مشترک هستند و در مورد کلیات توافق نظر دارند، ولی چون تعیین جزئیات بر عهده محیط است و از آنجایی که محیط هیچ کسی با دیگری مثل هم نیست، بنابراین هیچ کسی در مورد جزئیات افکار و علایقش با دیگران موافق نیست. در واقع، نمیتوان دو انسان را پیدا کرد که دارای گذشته یکسان بوده باشند؛ بطوری که همایندی محرک هایی که تجربه کرده اند، مثل هم باشد.
    حال این سوال مطرح می شود که چگونه می توانیم منشا علایقمان را بیابیم. برای این منظور لازم است ابتدا مشخص کنیم به چه چیزی علاقه داریم، مثلا کسی که دوستش داریم یا غذایی که به آن علاقه داریم. در مرحله بعد مثلا در مورد شخصی که دوستش داریم، باید وی را به اجزای ریز تقسیم کنیم: ظاهر، طرز برخورد، راه رفتن، حرف زدن، رنگ و شکل لباسش، کفشی که می پوشد، خاطرات مشترک، خودکاری که از آن استفاده می کند و ... . بعد از اینکه لیست بلندی تهیه شد، باید تک تک آنها را بررسی کنیم که کدام خصوصیت مورد پذیرش ماست. در ابتدا که دلبستگی شدید نیست، معمولا یک یا چند خصوصیت موجب علاقه ما می شود ولی بعد از مدتی که علاقه شدیدی ایجاد می شود، تمام این خصوصیات ارزش مثبت پیدا می کنند. در واقع همایندی محرک های خنثی یا منفی با چند محرک مثبت موجب مثبت شدن آنها می شود، یعنی ما باز هم شرطی شده ایم. در این فرایند، یک محرک و خصوصیت مثبت می تواند به اندازه ای برای فرد جذاب باشد که همایندیش با سایر خصوصیات، موجب جذابیت آن ها نیز شود و اگر به تنهایی ارزش مثبت داشته باشد (ولی نه به اندازه کافی)، همایندیش با محرک های منفی می تواند ارزش مثبت آن را از بین برده و بعد از مدتی ممکن است ما آنرا بصورت یک محرک منفی تجربه کنیم.
    ● سخن آخر
    ژنها تصمیم می گیرند که ما شرطی شویم. محیط تصمیم می گیرد که به چه چیزی شرطی شویم. ژنها و محیط با هم تصمیم می گیرند که ما چه چیزی را دوست داشته باشیم.

  6. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1134
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    12 پنج سلاح ضدخستگی

    وقتی خسته‌اید معمولا چه می‌کنید؟ کنج اتاق می‌خزید و سرتان را زیر پتو می‌کنید؟ شاید هم فنجانی چای یا قهوه می‌نوشید. ما 5 سلاح در اختیار شما قرار می‌دهیم تا هر بار خستگی به شما هجوم آورد با آن مقابله کنید!


    1- نفس عمیق کشیدن:

    جالب است بدانید که نفس عمیق و آرام می‌تواند خیلی سریع انرژی شما را افزایش دهد. توصیه ما به شما این است که تا 4 بشمارید و آرام و عمیق نفس بکشید بعد مجددا استراحت کنید دوباره تا 4 بشمارید و عمیق نفس بکشید بعد تا 6 بشمارید و نفستان را آرام بیرون بدهید. این کار را 4 مرتبه تکرار کنید. این کار ساده سبب آرامش شما و بازگشت انرژی غیرقابل تصوری به شما می‌شود.

    2- ورزش کردن:
    هنگامی که احساس خستگی می‌کنید ورزش بدون حتم آخرین گزینه‌ای است که شاید به ذهنتان خطور کند این در حالی است که به گفته متخصصان ورزش بهترین راه‌حل برای شارژ مجدد باتری‌هاست. حتی 10 دقیقه پیاده‌روی ساده می‌تواند سبب افزایش جریان خون در تمامی نقاط بدن و بازگشت انرژی به بدن شما باشد

    .3- نوشیدن آب:
    معمولا موقتی افراد خسته‌اند قهوه یا چای می‌نوشند. گرچه خوردن این نوع نوشیدنی‌ها خوب است اما بهترین نوشیدنی آرامش‌بخش و رفع‌کننده خستگی آب است.
    کمبود آب می‌تواند مولد احساس خستگی باشد. توصیه ما به شما این است که روزانه حداقل یک میلی‌لیتر بابت هر یک کالری مصرف بنوشید به عنوان نمونه اگر روزانه 2 هزار کالری غذا می‌خورید باید حداقل 8 لیوان آب یا 2 هزار میلی‌لیتر آب بنوشید. بعد از آب، نوشیدنی‌هایی نظیر شیر، چای، سوپ و حتی ماست می‌تواند خستگی شما را برطرف کند.

    4- صحبت کردن با پزشک:
    اگر به اندازه کافی استراحت می‌کنید و با این حال خسته‌اید بهتر است با پزشکتان مشورت کنید. برخی از بیماری‌ها نظیر کم‌خونی یا مشکلات تیروییدی می‌تواند سبب ایجاد احساس خستگی در فرد شوند. یک آزمایش ساده خون می‌تواند این مشکلات را روشن کرده و پزشک با تجویز قرص آهن یا داروهای مربوط به تیرویید خستگی شما را درمان کند.

    5- استراحت کنید!
    اگر همه روزه مجبورید کار کنید، چند دقیقه‌ای هم به خود استراحت دهید و به کمک مدیتیشن انرژی و آرامش از دست رفته را به بدن بازگردانید. 5 دقیقه در روز را به مدیتیشن اختصاص دهید. روی زمین دراز بکشید، ساق پا و پاها را بالاتر از بدن روی یک صندلی بگذارید و دست‌ها را در دو طرف بدن دراز کنید و سرتان را روی بالش بگذارید. بعد روی اعضای مختلف بدنتان تمرکز کرده و خستگی را از آنها خارج کنید.





    انرژیک باشید و شاد
    پریــسا

  8. 5 کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1135
    کاربر فعال انجمن ادبیات Lady parisa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    2,598

    5 حقیقت عجیب درباره مغز

    انسانها یک ساعت از روز در تاریکی زندگی می کنند

    مغز انسان به عنوان مرکز سیستم عصبی یکی از پیچیده ترین بخشهای بدن انسان است که شاید به جرات بتوان گفت این اندام تا کنون بیشترین اسرار بیولوژیکی بدن انسان را در خود نهفته و دانشمندان برای درک بسیاری از این اسرار همچنان در حال مطالعه و توسعه ابزارهای جدید مطالعاتی هستند.

    شبکه بی بی سی در سری برنامه های خود با عنوان "درون بدن انسان" بر روی این اندام تمرکز کرده و حقایق شگفت انگیزی را از مغز تودرتوی انسان آشکار کرده است:

    حقیقت عجیب درباره مغز

    • مغز انسان به اندازه ای پیچیده است که بالغ شدن آن 20 سال زمان خواهد برد.


    • جنین انسان درون رحم می تواند در هر ثانیه هشت هزار سلول جدید به وجود بیاورد.


    • در لحظه ای که انسان متولد می شود، تمامی سلولهایی که برای یک عمر زندگی به آنها نیاز دارد را در اختیار دارد.


    • مغز انسان پیچیده ترین پدیده ای است که تا کنون در جهان هستی شناسایی شده است.


    • نوزادان می توانند پس از گذشت چند ساعت از زمان تولد خود، صورت مادرشان را شناسایی کنند.


    • جنین درون رحم از قدرت بینایی برخوردار است اما همه چیز را سیاه و سفید می بیند، چشم جنین به اندازه ای حساس است که می تواند نور به شدت ضعیفی که از میان شکم مادر به درون نفوذ می کند را ببیند.


    • انسان در دقیقه 20 بار پلک می زند که هر پلک زدن نیم ثانیه زمان نیاز دارد. با روی هم گذاشتن این دقایق می توان گفت انسانها یک ساعت در روز را در تاریکی سر می کنند.


    • هر سلول مغزی با سلول مغزی دیگر در حدود 10 هزار اتصال برقرار می کند.


    • فراگرفتن حفظ تعادل و سازگار کردن اندامهای بدن با یکدیگر به اندازه ای پیچیده است که تعداد سلولهای موجود در مناطقی از مغز که به این کار اختصاص دارد، برابر مابقی سلولهای باقیمانده در دیگر نواحی از مغز است.


    • غواصان جوان در تایلند به مردمکهای چشمهای خود یاد داده اند تا در زیر آب برای تمرکز بر روی اجسام به جای بزرگتر شدن، منقبض شوند. همه کودکان می توانند این مهارت را از سنین بسیار کوچکی بیاموزند.

  10. 4 کاربر از Lady parisa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1136

    پيش فرض خلاقیت بهترین راه رسیدن به موفقیت

    امروزه دیگر دنیا، دنیای افراد موفق است و یک اصل در موفقیت افراد، خلاقیت آن هاست. بر همین اساس امروز قصد داریم تا خلاقیت را از دیدگاه روانشناسی بررسی کرده و شما را با ابعاد آن آشنا کنیم:

    روانشناسی خلاقیت

    شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است اشاره آلفرد هیچکاک اغلب برای شخصیت پردازی قهرمانان قصه های خود از عنصر خلاقیت بهره می گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از شخصیت های داستانی او یک ویژگی خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبی» یک عکاس نشریه به خاطر شکستگی پایش باید مدت ها در خانه بستری شود، اما او بیکار نیست و با لنزهای دوربین ازطریق پنجره عقبی اتاقش، زندگی مردم را می کاود و قصه آنچنان روان و زیبا پیش می رود که در پایان، همان عکاس خلاق به عنوان کارآگاه، یک جنایت واقعی را عریان می کند. افراد خلاق نیز این گونه هستند، آنها مثل افراد عادی به پیرامون خود نگاه نمی کنند. شاید از منظر مردم، برخی از افراد خلاق دچار برخی کاستی ها در حواس باشند، اما اینگونه نیست. آنها به هر پدیده ای به گونه ای دیگر نگاه می کنند.

    خلاقیت را قوه و استعدادی می دانند که تصویرهای ذهنی را به نحوی منحصر به فرد، با هم ترکیب و یا این که رابطه ای غریب و غیرعادی میان آنها ایجاد می کند. البته باید گفت تصویرهای ذهنی نباید فقط نو و بدیع باشند، بلکه باید سودمند و مفید هم باشند.«نورمن مایر» می گوید: « صرف خارق العادگی و یا متفاوت بودن تصویر ذهنی، نشانه خلاقیت و امتیاز آن نیست، چون، چه بسا که آن تصویر ذهنی، نشانه ای از ناهنجاری روانی نیز باشد. عدم درک این تمایز، امکان آن را فراهم می کند که غالباً نبوغ را با جنون خلط و قاطی کنیم. شاخص ممتاز بودن راه حلهای خلاق آن است که باید عملی باشند، یعنی این که با واقعیت در پیوند باشند آیا خلاقیت را می توان رشد داد؟خلاق بودن- یعنی دیدن چیزهایی در عالم و آدم، که به چشم دیگران نیاید- آسان نیست. همین که چیزی را متفاوت از دیگران به تصور درآورید، در زمره افرادی قرار می گیرید که انگشت شمارند. غالباً سازمانها کسانی را که پای بند دید و نگرش منحصر به فرد خود در مورد پدیده ها هستند، برنمی تابند. در محیط هایی که تأکید بر همگنی و یکپارچگی است، داشتن نگرش متفاوت با دیگران سهل نیست. اما آیا انسانهای خلاق با سایر انسانها تفاوت دارند؟ آیا توانایی آنها ارثی است یا اکتسابی؟ شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است. خلاقیت را باید صفتی پنداشت که هر انسانی به درجاتی بدان موصوف است. آن چه ضروری است، این است که باید زمینه تجلی این قوه را در داخل اعضای سازمان، خاصه در مدیران فراهم کرد. خلاقیت را نمی توان تابع منطق دوتایی و یا مقوله ای دوگانه به حساب آورد. بدین معنا که بگوییم انسانها یا واجد آن هستند و یا فاقد آن. از سوی دیگر، اگرچه هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، برخی کسان هستند که به علت داشتن توانایی های ذاتی، این قوه را موفق تر از دیگران به کار می گیرند.

    مشخصه های افراد خلاق:

    ۱) به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند.
    ۲) در دوران بچگی در محیطی با غنای فرهنگی، پرورش یافته اند.
    ۳)در کار اندیشیدن تاجایی که ممکن است، از قالب و چارچوب می گریزند.
    ۴) اضطراب و دلواپسی شان در کمترین حد است.
    ۵) استقلال نظر و پویایی بالایی دارند.
    ۶) استبداد رأی در آنها در کمترین حد ممکن است.
    ۷) موضع گیری آنها ناظر بر بازدهی بیشتر است.
    ۸) تکانه ها و امیال درونی شان با تأکید و تصدیق بیشتر مواجه می شوند.
    ۹) میزان درگیری ها و تعارضات درونی شان در سطح متعادلی قرار دارد.

    به نظر می آید که ویژگی های یاد شده، این حکم را که هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، نقض می کند. ولی در واقع چنین نیست، چون ویژگیهای یاد شده فقط انسانهایی را وصف می کنند که از قوه خلاقیت بسیار بالایی برخوردارند. تحقیقات انجام شده، نشان می دهد که انسان های بسیار خلاق، با کسانی که دارای قوه خلاقیت متوسط یا کم هستند، تفاوت دارند. «کروپ لی» می گوید: «انسان خلاق در فعالیتهای فکری خود نرمش و انعطاف پذیری خاصی دارد. او خود را پایبند حفظ و نگهداری وضع موجود که مطابق با نظر وی نیز هست، نمی کند و پیوسته آماده و مستعد آن است در نظراتش تجدید نظر کند و اما به عکس، آن کسی که اندیشه خود را مطلق می انگارد، اعتقاد آتشین به منطقی و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه، می خواهد و نه، می تواند مواضع فکری خود را با اوضاع دائم التغییر متناسب کند و محکم به آنچه «به گمان او» درست است، می چسبد. چنین شخصی بر خلاف افراد خلاق، انعطاف پذیری فکری ندارد و بسیار قالبی و کلیشه ای عمل می کند. چنانکه اشاره شد لازم است سازمانها بستری فراهم کنند تا کارکنان، درجاتی از خلاقیت را که به طور بالقوه از آن برخوردارند، به فعلیت در آورند. برای مثال سازمانهای با مشخصات زیر، لزوماً تجلی و ظهور تفکر خلاق را با مشکلاتی مواجه می کنند:

    ▪ شغلها، تعاریف محدود و ظریفی دارند.
    ▪ روابط اختیار و اقتدار، تعاریف قطعی و انعطاف ناپذیری دارند.
    ▪ رفتار کارکنان، با مجموعه ای مدون از بخشنامه ها و روش کارها هدایت و کنترل می شوند.
    ▪ روابط حاکم بر سازمان، خشک و رسمی است و قابلیت های فردی کارکنان لحاظ نمی گردند.
    ▪ تنوع آرا و مواضع متقابل، امکان ابراز نمی یابند.
    ▪ فضای اطلاع رسانی محدود و بسته است.
    ▪ تخصصی کردن کارها در حد افراط به چشم می آید.
    ▪ نظام نظارتی در مورد ثبات، قابلیت پیش بینی و کلیشه سازی امور وجود دارد.
    ▪ بیشتر به پاداش بیرونی که دارای جنبه مادی است اتکا دارند، تا پاداش درونی که در نفس کار پنهان است. شواهد حکایت از آن دارند که سازمانهایی که انباره ای از بخشنامه ها، آیین نامه ها، خط مشی ها و ساز و کارهای نظارتی دارند نمی توانند امکان آن را بیابند که بر میزان خلاقیت کارکنان خود بیافزایند.


    الف) روشهای فردی برای برانگیختن خلاقیت

    ۱) خلاقیت را می توان با آموختن راههای «خلاق شدن» و پرهیز از کاربرد رهیافت هایی که در حل مشکلات معمول است، زیاد کرد. این روش که به نام «آموزش مستقیم» معروف است بر پایه این فرض قرار دارد که چون افراد گرایش بدان دارند که در حل مشکلات از راه حل های رایج استفاده کنند، این امر آنها را از به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های واقعی شان باز می دارد. بنابراین روش «آموزش مستقیم» که در جستجوی راه حل های بدیع و نو است، زمینه مساعدی برای رشد اندیشه های خلاق فراهم می سازد.

    ۲) روش فردی دیگر «فهرست کردن ویژگیها» نام دارد. در این شیوه، تصمیم گیرنده ابتدا ویژگی های اصلی مربوط به راه حل های مرسوم را می یابد و سپس هر یک از ویژگیهای اصلی را جدا جدا بررسی می کند و آنگاه تا جایی که ممکن است نسبت به تغییر هر کدام از آنها، همت می گمارد و در راستای همین تغییر هر طرحی را ولو آنکه خنده دار نیز باشد، بدون چشم پوشی فهرست می کند و وقتی که فهرست جامعی تهیه کرد و اشکالات را مشخص نمود گزینه های مؤثر و سودمند را انتخاب و بقیه را حذف می کند.

    ۳) خلاقیت را همچنین می توان با جایگزین کردن تفکر عمودی با تفکر افقی یا زیگزاک از قوه به فعل درآورد. تفکر عمودی، قویاً عقلانی و منطقی است و دارای فرایند زنجیره ای است که هر حلقه آن در یک توالی ناگسستنی در پی حلقه پیش از خود می آید. هر حلقه از زنجیره این تفکر، لزوماً باید معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفکر عمودی، فقط چیزی را گزینش و بررسی می کند که ذیربط با موضوع باشد.به عکس آن، تفکر افقی در گستره سطح حرکت می کند و رو به سوی گوشه ها و جوانب دارد و چنین نیست که راه حلی را بپروراند، بلکه به بازسازی و تغییر آن می پردازد. تفکر افقی به صورت فرآیند زنجیره ای نیست. برای مثال انسان ممکن است برای گشودن مشکلی به جای آنکه از محل شروع راه حلی که مرسوم است، آغاز کند، از نقطه آخر آن بیآغازد و سپس به مراحل ماقبل آن برگردد. هر مرحله از تفکر افقی لزوماً درست و معتبر نیست، زیرا چه بسا اقتضا کند از مسیری انحرافی بگذرد تا اینکه به جایی برسد که راه درست، پدیدار و آشکار گردد و در خاتمه اینکه تفکر افقی خود را پایبند اطلاعات مربوط با موضوع نمی کند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده یا غیرمربوط را به کار می گیرد تا شیوه جدیدی برای نگرش به مشکل بیابد.


    ب- روشهای گروهی برای برانگیختن خلاقیت بیشترین تلاش در زمینه پرورش خلاقیت را می توان در حوزه کارهای گروهی مشاهده کرد. برجسته ترین شیوه های گروهی برای پرورش خلاقیت عبارتند از: روش طوفان فکری (سیال سازی ذهن)، روش گوردن و روش تلفیقی نامتجانس ها.


    ۱) روش طوفان فکری(یا بارش مغزی) وجه شباهت روش طوفان فکری و روش گوردن در آن است که شش تا دوازده نفر برای مدت معینی پشت میزی می نشینند و سعی می کنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهنی تا جایی که امکان پذیر است به ارائه روش ها بپردازند. در این جلسه باب نقد و انتقاد درباره پیشنهادها کاملاً بسته است و تمامی پیشنهادهایی که در جلسه مطرح می کنند، می نویسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسی بپردازند و اما وجه تفاوت این دو روش، در آن است که در شیوه طوفان فکری، اعضای گروه درباره مشکل، آگاهی دارند و رئیس جلسه طوفان فکری، مشکل را به روشنی تمام بیان می کند، به گونه ای که همه شرکت کنندگان به درک آن نائل آیند. سپس وی اعضای گروه را موظف می کند تا جایی که امکان دارد ذهنیت خود را درباره مشکل بیان کنند.

    ۲) روش گوردن روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فکری، فرصت های بیشتری را برای ارائه راه حل های واقعاً بدیع و تازه مهیا می کند. چون که فقط رئیس جلسه از ماهیت دقیق مشکل آگاه است، او به جای اینکه مشکل را به روشنی برای گروه بیان کند، فقط به طور غیرمستقیم بدان اشاره می کند. برای مثال رئیس جلسه در روش طوفان فکری ممکن است مشکل را بدین صورت بیان کند: «مدرسه ما سال آینده فضای آموزشی کافی برای ثبت نام کنندگان احتمالی ندارد.» اما رئیس جلسه در شیوه گوردن ممکن است فقط عبارت های «فضای آموزشی» یا «زیادی تعداد ثبت نام کنندگان» را بگوید.
    هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسیار زیاد است و کمتر ناظر بر هدف است، ولی فرصتی را برای شرکت کنندگان فراهم می کند تا راه هایی را بدون دخالت فلج کننده راه حل های سنتی کشف کنند. این روش به جای آنکه با تعبیر و تفسیر راه حل های موجود، برای اندیشه محدودیتی ایجاد کند، آن را مجاز می کند تا با آزادی کامل جولان دهد و تنها محدودیتی که برای اندیشه حادث می شود ناشی از دلالتهای ضمنی کلمه یا کلماتی است که رئیس جلسه در اختیار شرکت کنندگان گذاشته است. روش تلفیق نامتجانس ها یکی از مفیدترین راههای رشد قوه خلاقیت، تلفیق نامتجانس هاست و آن شیوه ای است که سعی دارد عناصر متفاوت و بی ربط را با هم تلفیق کند تا از این رهگذر راه حل های تازه ای برای مشکل پیدا کند.

    بدیهی است که خیلی از مشکلاتی که حادث می شوند، تازگی ندارند. آنچه محل بحث است، این است که مشکل را باید به شیوه ای تازه نگریست. این دیدگاه در جای خود، ظرفیت و امکانی را برای عرضه راه حل های اساساً نو فراهم می کند. برای یافتن نگرش های نو در مورد مشکلاتی که سابقه وقوع دارند، ضروری است که شیوه های آشنای نگاه کردن به مسائل را کنار بگذاریم. روش تلفیق نامتجانس ها به نحو گسترده ای از تمثیل، برای پیدا کردن شباهت ها و همانندی های موجود در کارکرد پدیده ها و روابط میان آنها استفاده می کند. برای نمونه، تمثیل مستقیم، می تواند با مقایسه وجوه شباهت در واقعیات، علم و فناوری، راه حل های تازه ای را کشف کند. «الکساندر گراهام بل» با فهمیدن سازوکار عناصر موجود در گوش و به کار بستن آنها در «جعبه سخنگوی» خود به پدیده ای شگفت انگیز دست یافت. او بعد از اینکه پی برد استخوان های برجسته ای در گوش با غشای نازکی کار می کنند، از خود پرسید چرا قطعه ای محکم و ضخیم از غشا نباید تکه ای از استیل را حرکت دهد. او از درون همین قیاس، تلفن را طراحی کرد.

  12. 3 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1137

    پيش فرض ۷ راه ساده برای ارتقاء کیفیت زندگی

    ۷ راه ساده برای ارتقاء کیفیت زندگی

    همه آدم‌ ها برای شاد و سالم بودن به خودشان بدهکار هستند. ما مسئول احساسمان هستیم و خوشبختی یکی از آن چیزهای ناپایداری است که ممکن است روزی چند بار تجربه کنیم یا اصلاً تجربه اش نکنیم. خیلی چیزها دوروبر ما وجود دارد که می‌تواند خوشبختی را از ما بگیرد اما اگر این چیزها به درستی کنترل شوند، می‌توانند عصبانیت، خستگی‌ها و ناراحتی‌های ما را به آرامش و توازن تبدیل کند.

    "ثروت و مقام نیست که به شما خوشبختی می‌دهد، بلکه آرامش و اشتغال است که اینکار را می‌کند.” –توماس جفرسون

    این روزها خبرهای بد زیادی مخصوصاً از رسانه‌ ها می‌شنوید که می‌تواند موجب اضطراب و نگرانیتان شود. چالش وضع اقتصادی کنونی واقعی است اما هرچقدر هم که نگران شوید مشکلی را حل نمی‌کند. بالا بردن کیفیت زندگی هیچ ارتباطی به مسائل مادی ندارد، این ذات درونی شماست که افکار، گرایشات، نظرات و اعمال شما را هدایت می‌کند. راه ‌های زیادی برای بالا بردن کیفیت زندگی وجود دارد اما اینجا به ۷ مورد آن اشاره می‌کنیم.

    ۱-یاد بگیرید که چطور فراموش کنید. خیلی وقت‌ها از چیزهایی در زندگی ناراحت می‌شویم که یا خیلی جزئی هستند و یا خارج از حیطه کنترل ما قرار دارند و هرچقدر هم که نگران آن باشیم دردی را دوا نمی‌کند. چند بار شده که مدت زیادی را از چیزی ناراحت باشید و بعد بفهمید که آخر سر بدون اینکه کاری از دست شما برآمده باشد، مشکل خودش حل شده است.

    ۲- مولفه ‌های خوشبختی را بشناسید. شده تابحال که بدون هیچ دلیل اعصابتان خرد باشد و با غرغرهایتان اعصاب بقیه را هم خرد کنید و یک وقت دیگر بدون هیچ دلیل احساس کنید که دوست دارید همه را بغل کنید و ببوسید؟ اولین مورد واکنش شما به استرس و دومی واکنشتان به موقعیت‌های خوب و مطلوب است. وقتی استرس ایجاد می‌شود، روز اول اصلاً متوجه آن نمی‌شوید، بعد یک محرک خیلی کوچک آن را مثل آتشفشانی فعال می‌کند. این حس توازن و آرامش درونی را برهم زده و درنتیجه حس خوشبختی را از ما می‌گیرد. دفعه بعدی که احساس کردید می‌خواهید از کوره دربروید، مکث کنید، چند نفس عمیق بکشید و ببینید که چقدر حالتان بهتر می‌شود.

    ۳- تمرکز حواس را تمرین کنید. به جای اینکه نگران گذشته که هیچ کنترلی روی آن ندارید، و آینده که هنوز وجود ندارد باشید، بهتر است که روی امروزتان تمرکز کنید—اینکه چه هستید و کجا هستید. در خیابان به آدم‌ ها لبخند بزنید و زیبایی اطرافتان را تحسین کنید. این توجه شما را از مشکلی که دارید برداشته و روحیه‌ تان را بهتر می‌کند.

    ۴- یک کار جدید یاد بگیرید. به کارها و سرگرمی‌هایی که همیشه دوست داشتید انجام دهید اما هیچ ‌وقت زمان یا موقعیت انجام آن را پیدا نکردید فکر کنید. فعالیتی را انتخاب کنید که واقعاً به هیجانتان می‌آورد و انگیزه‌ هایتان را بالا می‌برد. پیاده‌ روی‌های طولانی، مدیتیشن و نوشتن افکار و احساساتتان در یک دفتر خاطرات به زندگیتان آرامش می‌دهد. این کارها به شما کمک می‌کند نیمه پُر لیوان را ببینید، به شما انرژی می‌دهد و کمکتان می‌کند کیفیت زندگیتان را بالا ببرید.

    ۵- افراد دور و برتان را بشناسید. دور و برتان را با آدم‌های جالب پر کنید زیرا اطرافیانتان نشان دهنده شخصیت شما هستند. وقتی با کسانیکه همیشه منفی‌باف هستند نشست و برخاست کنید، بدون اینکه بدانید شما هم همانطور می‌شوید. اما وقتی با افرادیکه سعی می‌کنند هر روز دنیا را تغییر دهند و به دیگران کمک کنند ارتباط داشته باشید، خواهید دید که شما هم به تغییر دنیا و کمک به دیگران علاقه‌ مند می‌شوید. کیفیت دوستان و خانواده شما کیفیت زندگی شما را تعیین می‌کند.

    ۶- بخندید، بخندید، باز هم بخندید. خنده بر هر درد بی‌درمان دواست. خنده سطح اندورفین و سایر هورمون‌های تقویت‌کننده شادی را در بدن بالا می‌برد. برنامه‌های مفرح و خنده‌دار زیادی در تلویزیون پخش می‌شود که شما را به خنده می‌ اندازد. آدم‌های شوخ و بذله‌گوی زیادی هم حتماً در اطرافتان می‌شناسید که ارتباط به آنها فرصت خندیدن را در اختیارتان قرار می‌دهد.

    ۷- در هر زمان فقط روی یک چیز تمرکز کنید. انجام چند کار در یک زمان سطح هورمون‌های استرس‌زا در بدن را بالا می‌برد. دلیل آن این است که با انجام همزمان چند کار خودتان را تحت فشار قرار می‌دهید که همه آن فعالیت‌ها را به خوبی و درستی انجام دهید اما نتیجه کار این خواهد بود که کارها بیشتر از حد معمول طول می‌کشند و با استاندارد بالایی هم انجام نمی‌شوند. با تمرکز روی بیشتر یک کار در یک زمان، نمی‌توانید ارتباط خوبی با همه آن کارها برقرار کرده و تمرکز حواستان را هم از دست می‌دهید.

  14. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1138

    پيش فرض زندگی آیینه است، زیبا شو تا زیبا شود.


    زندگی آیینه است، زیبا شو تا زیبا شود.


    خیلی‌ها در زندگی خود خواهان آرامش هستند اما اغلب این آرامش دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. حتی کسانی که در زندگی خود به ثروت وموفقیت‌های مادی می‌اندیشند و درنهایت هم به آن دست می‌یابند، احساس می‌کنند که واقعاً شاد نیستند. آنها هنوز مضطرب، عصبی و در حال رقابت با دیگران هستند. حال آنکه تجربه خوب در زندگی در حقیقت به عوامل بیرونی مانند موفقیت مالی بستگی ندارد.

    هیچ چیز وهیچ کسی نمی‌تواند شادی، اطمینان خاطر و موفقیت را به ما ارزانی دهد، زیرا آنچه ما به دنبالش هستیم، تنها به احساس درونی خودمان و نگرشی که نسبت به پیرامون خود داریم، بستگی دارد و این موضوع است که تعیین می‌کند آیا واقعاً سعادتمند هستیم یانه، در واقع غیر ممکن است که بتوان شاد بود، به آرامش رسید، اطمینان خاطر داشت و موفق بود مگر آنکه نخست در وجود خود شادی، اطمینان خاطر، آرامش وموفقیت را حس کنیم. آنچه در زندگی برای ما رخ می‌دهد، آن قدر تعیین کننده شادی و آرامش ما نیست بلکه بیشتر نوع واکنش نسبت به آن رخدادهاست که نقش تعیین کننده‌ای دارد.

    کدام سرنوشت ..
    سرنوشت یک واژه قدرتمند است. هر کسی سرنوشتی دارد، نکته مهم در اینجا این است که هرکسی می‌تواند در تعیین سرنوشتش نقش بسیار مهمی ‌داشته باشد. سرنوشت انسان تصویری از آرزوها و آینده دلخواه اوست که در عمق وجودش نهفته است و انتخاب‌های روزانه انسان که اعمال، گفتار، افکار و روابط او را در بر می‌گیرد، وی را به سمت سرنوشتش هدایت می‌کند.

    برای همین است که خیلی‌ها چون از سرنوشت دلخواه‌شان تعریف مشخصی ندارند، نمی‌توانند به رضایت مطلوب دست پیدا کنند. حقیقت آشکار این است که بسیاری از مردم باور ندارند که می‌توانند به آنچه در قلب خود دارند، برسند. آنها فکر می‌کنند موفقیت مختص دیگران است، افراد بهتر یا باهوش‌تر یا کسانی که حتی پیش از تولدشان بسیاری از امکانات زندگی برایشان فراهم بوده، موفق هستند این در حالی که حقیقت ندارد و شاید این فکر بزرگ‌ترین مانعی باشد که در سفر انسان به سوی سرنوشت، وجود دارد. ابتدا فقط باید باور کرد که ما می‌توانیم. این پیامی‌است که همه ما به آن نیاز داریم. این باور ماست. باوری که در اندیشه جای می‌گیرد و انسان با همین اندیشه خود است که می‌تواند بهشت را به دوزخ و دوزخ را به بهشت تبدیل کند. هر طور که بیندیشیم، روزی همان را با تجلی آن دریافت خواهیم کرد. ذهن و اندیشه انسان طوری طراحی و برنامه‌ریزی شده است که فقط آنچه را که می‌اندیشد و به باور خود رسانده است، به طریقی همان اندیشه را در بیرون مشاهده می‌کند.

    مولانا در این‌باره تعبیر زیبایی دارد. او می‌گوید: ای برادر تو همه اندیشه‌ای/ مابقی خود استخوان و ریشه‌ای/ گر بود اندیشه‌ات گل، گلشنی/ ور بود خاری، تو هیمه گلخنی.
    ما فقط چیز‌هایی را جذب می‌کنیم که روزی آن را در ذهن پرورش داده‌ایم. ذهن انسان این توانایی را دارد که خواست‌ها و تمایلات درونی را متجلی سازد. اگر مثبت و به طور صحیح بیندیشیم، چیزهایی مثبت به طرف ما جذب می‌شوند و اگر منفی و مأیوسانه به امور بنگریم، مطمئن باشید که همان‌ها به سوی ما برخواهند گشت. مثبت‌اندیشی درهای رحمت الهی را به سوی ما باز می‌کند و گرایش انسان را به سوی یک زندگی توأم با معنویت افزایش می‌دهد.

    فرصت‌های طلایی
    اینکه به انتظار بنشینیم که در آینده چه پیش خواهد آمد و بر روند زندگی ما چه تأثیری به جای خواهد گذاشت، کاری از پیش نمی‌بریم. هر ثانیه‌ای که ما پشت سر می‌گذاریم، یک لحظه بی‌همتاست و به دنبال لحظات فوق‌العاده گشتن، بیهودگی و اتلاف وقت است.

    آرزوی دست‌یابی به سعادت، بالاترین آرزوی یک انسان است. این حقیقتی است که نمی‌توان چشم‌ها را به روی آن بست. همه ما خواهان چنین سعادتی هستیم اما برای دست‌یابی به این امر همه به یک ویژگی بسیار مشخص و روشن نیاز داریم، واکنشی که ما را به شأن و ارزش وجودی‌مان آشنا کند و آن انگیزه و اشتیاق است.

    بسیاری از انسان‌ها گمان می‌کنند، فرصت‌ها شبیه کیسه طلایی هستند که تصادفی جلوی پای آنها می‌افتد اما اینها فرصت نیستند. درواقع، فرصت‌ها، شبیه کار سخت و پرزحمت، شب زنده‌داری‌های پر مشقت و صبر و شکیبایی زیاد هستند. فرصت‌های طلایی زندگی به راحتی به دست نمی‌آیند.فرصت، هر موقعیتی است که بتوان در آن تفاوت مثبتی را ایجاد کرد. باید باور کنید که موفقیت امری تصادفی نیست و خوشبختانه امکان رسیدن به آن در دسترس همه است. با استفاده از نیرو و انرژی عظیم، بیکران و معجزه آسای درونی، هرکسی می‌تواند زندگی خود را به شاهکاری بی‌همتا مبدل سازد.

    آهنگ فردا زیبا خواهد بود اگرمن، تو و همه ما برای سردادن و زمزمه آن نت‌های خواست، اهداف و آرزوهای خود را به درستی تنظیم کرده باشیم. هرکسی ناخدای سرنوشت خود و سکان‌دار کشتی خویش است. برای رسیدن به مقصد باید اهدافی شفاف تعیین و شیوه چگونگی دست‌یابی به آنها و مدت زمان مورد لزوم را پیش‌بینی کرد و برای مقابله با شکست‌های احتمالی، همواره خود را آماده ساخت. در چنین شرایطی است که همه ما می‌توانیم با احساس رضایت خاطر، با آرامش و سازنده و مفید به مقصد برسیم.

    به خوشبختی می‌رسیم اگر…
    زندگی برای خود آیینه‌ای دارد، هنگامی ‌زندگی عوض می‌شود که ما خود عوض شویم. تا زندگی هست، امید هم هست و خوشبختی و آرامش پاداش کار وتلاش انسان است. تنها با دست‌یابی انسان به افق‌های جدیدی از نگرش‌های ذهنی است که حتی برای دشوارترین چالش‌های زندگی راه‌حل‌هایی آشکار می‌‌شود. کسانی که بتوانند هدف آرمانی خود را از مسافت‌های دور ببینند، مطمئنا به آن هدف دست خواهند یافت. وقتی هدف به صورت واضح در معرض دید انسان قرار می‌گیرد، یک نیروی تقریبا توقف ناپذیر اورا به سمت خود می‌کشد. هرچه تصور و تجسم ما از آرمان، اهداف و آینده‌مان دقیق‌تر باشد، روش دست‌یابی به آن بهتر قابل درک خواهد بود. شما می‌توانید تصمیم بگیرید وانتخاب کنید که فرصت‌های بزرگی را که امروز در مقابل‌تان ظاهر می‌شوند، تعقیب کنید و برخلاف مواضع بازدارنده و ناامیدکننده‌ای که در راه رسیدن به هدف، مقابل‌تان ظاهر می‌شود، پیشرفت و حرکت به جلو را انتخاب کنید. راه رسیدن به آرامش و خوشبختی هرچند دشوار است اما باور کنید دست نیافتنی نیست!

  16. 3 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1139

    پيش فرض وابستگی به اینترنت


    وابستگی به اینترنت

    کامپیوتر و اینترنت یکی از وسایل ارتباطی در عصر جدید است که توسط انسان بکار گرفته شده است. این وسیله باعث سرعت و دقت در کارها و گسترش ارتباطات شده است بگونه‌ای که کره زمین را تبدیل به دهکده جهانی کرده است. با وجود این ، نفوذ و گسترش آن باعث بروز مشکلاتی در جوامع شده است. از این مشکلات می‌توان به «کاهش روابط اجتماعی واقعی» و «وابستگی به اینترنت» اشاره کرد. این نوعی تناقض است که علیرغم استفاده از اینترنت در جهت برقراری «ارتباط فردی» این وسیله خود به «کاهش روابط» منجر می‌شود.

    «نوع و کیفیت تعامل اجتماعی» که این وسیله ارتباطی فراهم می‌آورد، علت این تنافض است. اینترنت از اهمیت «مجاورت فیزیکی» (Physical Proximity) بوسیله بوجود آوردن شکل دیگری از شبکه‌های ارتباطی (ارتباط مجازی) کاسته و ارتباط بین فردی ضعیفی را بوجود می‌آورد. از طرف دیگر استفاده روز افزون از اینترنت منجر به شکل گیری و گستر شنوع دیگری از «وابستگی و اعتیاد» (Dependency and Addiction) شده است «وابستگی به اینترنت» به دلیل آنکه همانند اعتیاد به مواد مخدر «علائم ترک و مصرف» را دارا می‌باشد، منجر به طبقه بندی آن به عنوان یک اختلال شده است.

    تاریخچه
    ظهور این «اعتیاد» به عنوان یک اختلال جداگانه اولین بار در سال«1995» توسط «ایوان گلدبرگ» ، (Ivan.goldberg) مطرح شد و در سال «1996» توسط «یانگ» ، (Young) توسعه یافت. از آن پس مراکز درمانی در سراسر آمریکا بوجود آمد و حتی در دادگاه و سیستم قانونی این کشور وابستگی به اینترنت به عنوان یک «اختلال روانی» واقعی پذیرفته شد.

    ویژگیهای بالینی وابستگی به اینترنت
    «وابستگی به اینترنت» را «اعتیاد مدرن» (Modern Addiction) نامگذاری کرده‌اند در واقع وابستگی به اینترنت یک وابستگی واقعی همانند اعتیاد به مواد مخدر و وابستگیهای دیگر است. اگر چه این نوع وابستگی مشکلات جسمی «اعتیادهای شیمیایی» را ندارد اما مشکلات اجتماعی ناشی از آن همانند اعتیادهای دیگر است.

    «از دست داد کنترل برروی رفتار ، علائم ناخوشایند ناشی از ترک ، عطش ولع زیاد برای کار با اینترنت ، گوشه گیری اجتماعی و افت تحصیلی و شغلی» برخی از پیامدهای وابستگی به اینترنت هستنند. خصوصیات دیگری نیز برای افراد وابسته به اینترنت ذکر شده است؛ مانند: «استفاده از اینترنت برای فرار از مشکلات یا رفع احساس درماندگی ، گناه ، اضطراب و افسردگی ، دروغ گفتن مکرر به اعضای خانواده و دوستان برای پنهان کردن میزان درگیری با اینترنت».

    تشخیص وابستگی به اینترنت
    انجمن روانپزشکی آمریکا (A.P.A) معیارهای زیر را برای تشخیص اعتیاد به اینترنت پیشنهاد کرده است.

    یک الگوی استفاده که موجب اختلال در عملکردها یا حالت ناخوشایند درونی در طول یک دوره دوازده ماهه شده ، فرد حداقل باید سه معیار از معیارهای هفتگانه زیر را داشته باشد:


    بروز علائم تحمل: که به یکی از صورتهای زیر مشاهده می‌شود:


    نیاز به افزایش ساعات کار با اینترنت به منظور حفظ رضایتمندی.
    کاهش قابل ملاحظه اثر ، علیرغم استفاده مداوم در یک محدوده زمانی معیین


    بروز علائم ترک: که به صورت دو علامت یا بیشتر از علائم زیر مشاهده می‌شود و در طول چند روز یا یک ماه پس از قطع ارتباط با اینترنت بروز می‌کند.


    بی قراری ذهنی و بدنی
    اضطراب
    افکار وسواسی در مورد اینکه در اینترنت چه می‌گذرد.
    داشتن خیالپردازی و رویا در مورد اینترنت.
    حرکات ارادی و غیرارادی انگشتان دست برای تایپ کردن.
    زمان استفاده از اینترنت بیشتر از مدت زمانی است که فرد از ابتدا قصد داشت.
    تمایل مداوم یا کوشش نافرجام برای کنترل رفتار.
    صرف وقت قابل ملاحظه برای امور مرتبط با اینترنت (خریدن کتابهای مربوطه ، کوشش برای بدست آوردن آدرسهای جدید و …).
    کاهش فعالیت اجتماعی ، شغلی و تفریحی در اثر استفاده از اینترنت.
    تداوم استفاده از اینترنت ، با وجود آگاهی از آثار منفی آن.


    علت شناسی وابستگی به اینترنت

    علت کمی
    تحقیقات متعددی بر میزان «ساعات» زیاد استفاده از اینترنت تأکید کرده‌اند برای نمونه مطابق یک مطالعه‌ای که در «دانشگاه تگزاس» برروی «531 دانشجو» انجام گرفت افراد وابسته به اینترنت (که با ملاکهای A.P.A شناسایی شده بودند) در هفته بطور متوسط «یازده» ساعت با اینترنت کار کرده بودند.


    علت کیفی
    بنظر می‌رسد عامل مهمتر از عامل کمی در تعریف وابستگی به اینترنت «عامل کیفیت» در حین کار با اینترنت است در واقع برخی از افراد بیش از«بیست» ساعت در هفته با اینترنت کار می‌کنند، بدون آنکه مشکلی پیدا کنند تحقیقات نشان می‌دهد بعضی فعالیتهای اینترنتی (نظیر بازیها و گبهای اینترنتی) بیش از بقیه خاصیت «اعتیادزایی» دارند، و بطور کلی هر وقت کار با اینترنت باعث کاسته شدن از اهمیت سایر جنبه‌های زندگی شود، حالت «مرضی» (Abnormal) پیدا می‌کند.


  18. 4 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1140

    پيش فرض خداحافظی با عادت‌های بد

    خداحافظی با عادت‌های بد

    تغییر موقعیت‌ها و شرایط به ما کمک می‌کند تا عادات خود را تغییر دهیم. اگر عادت به ناخن جویدن، سیگار کشیدن و یا هر عادت دیگری دارید که واقعا دلتان می‌خواهد زودتر آن را ترک کنید، باید در ابتدا بدانید که موقعیت‌ها و شرایط روی رفتارها تاثیر می‌گذارند و با تغییر آنها و برخی حرکات هر روزی می‌توان عادات را تغییر داد. بسیاری از رفتارهای تکراری ما وابسته به محیط اطراف ما هستند، ممکن است مردم فکر کنند هنگام تصمیم‌گیری‌های خود کاملا مستقل عمل می‌کنند، اما مسائل بسیاری حتی در گذشته‌های بسیار دور زندگی‌شان روی تصمیم‌گیری‌های آنها اثر می‌گذارد و خودشان از این مساله غافلند.



    اعتیاد به یک عادت

    رفتارهای عادی و همیشگی از جهات بسیاری به اعتیاد شباهت دارند و شیوه‌های ترک یک عادت شبیه شیوه‌های ترک اعتیاد است. دوری از کلیه افراد، مکان‌ها و چیزهایی که نیاز و میل فرد را برای انجام آن عادت ناخوشایند تشدید می‌کنند، اولین درس برای ترک یک رفتار است. نیاز به تغییر کردن و استفاده از بهترین شیوه برای تغییر، مسلما اهمیت بسیاری دارد و در هر دو مورد (یعنی ترک اعتیاد و ترک عادت) از مهم‌ترین نکات هستند. اما یک فرق مهم بین ترک اعتیاد و ترک عادت وجود دارد. برخلاف اعتیاد، در ترک عادت وقتی که یک رفتار جدید جایگزین یک عادت قدیمی می‌شود، احتمال تکرار آن عادت قدیمی بسیار کم است؛ در حالی که در ترک اعتیاد، احتمال تکرار رفتارهای ناخوشایند قبلی بسیار زیاد است. عادت‌ها قوی‌ترین نیرو در جهان هستند. حدود ۹۰ درصد از افکار، احساسات و رفتارهای ما ناشی از عادت‌های ما هستند؛ بنابراین بسیاری از ناکامی‌ها، موفقیت‌ها، افسردگی‌ها، شادی‌ها، روابط مستحکم، روابط از هم پاشیده و بسیاری دیگر از حالات و رفتارهای ما به عادت‌های ما برمی‌گردند. عادت‌های ما رفتارهایی هستند که مرتب بدون دخالت ذهن خود آگاه تکرار می‌شوند. در واقع وقتی شما چیزی را یاد گرفتید، مغزتان ارتباطاتی را برای ایجاد یک مسیر عصبی شروع کرده و هنگامی که آن رفتار تکرار می‌شود، مغز مسیر ویژه‌ای برای آن رفتار ایجاد می‌کند. این مسیر کار مغز را برای پردازش وظایف جدید راحت می‌کند. به عبارتی یک عادت جدید ایجاد شده است.



    تکرار عادت موجب سکون می‌شود و خلاقیت و پیشرفت را از بین می‌برد

    وقتی ما کاری را بدون دقت و انگیزه کافی انجام می‌دهیم یا عقاید، عادت‌ها و تجارب خود را با تعصب زیاد در کاری اعمال می‌کنیم، کمتر به این فکر هستیم که تغییر مثبتی در روند اجرای کار به وجود آوریم و ایراد و اشکال آن را برطرف سازیم. هر فرایندی در زندگی ما می‌تواند مغلوب تکرار شود؛ مثلا با اینکه می‌دانیم شغل مناسبی نداریم، اما همچنان بدون هیچ‌گونه تغییر در شرایط و موقعیت خود به کارمان ادامه می‌دهیم. در حالی که تغییر می‌تواند ما را از وضعیت ناخوشایند موجود نجات دهد؛ اما باز هم از آن گریزانیم و تغییر را غیر ممکن می‌دانیم یا از عواقب آن هراس داریم. ما می‌توانیم نوع نگرش و زاویه دید خود را تغییر دهیم و یا اینکه رفتارهای نادرست خود را دریابیم و آنها را ترک کنیم. برای تغییر تنها کافی است بپذیریم که وقتی به مشکلی برمی‌خوریم، برای حل آن نیاز به استفاده از روش دیگری داریم و بهتر است همیشه این جمله یادمان باشد: بدون تغییر نمی‌توان پیشرفت و زندگی کرد. اولین شرط برای تغییر پذیری، انعطاف است. ما برای اینکه تغییر کنیم، باید انعطاف داشته باشیم، تعصب خشک و سرسختانه نسبت به عقاید و باورهای خود نداشته باشیم و وقتی با مشکل و انتقاد یا سرزنش مواجه می‌شویم، همیشه و در همه حال آن را جدی بگیریم و در موردش تامل کنیم. بعد از انعطاف، روراستی با خودمان و پذیرش اشتباهات می‌تواند ما را در ایجاد تغییر موفق کند. اگر کسی از ما انتقادی کرد، بهتر است کمی فکر کنیم و با خودمان روراست باشیم و با پذیرش اشتباهات خود، نسبت به تغییر آنها اقدام کنیم. برای تغییر یک عادت نابجا بهتر است از خانواده و دوستان خود کمک بگیرید؛ ولی این مساله همیشه اتفاق نمی‌افتد. گاهی اوقات عادت‌های ما روی اطرافیانمان نیز اثر می‌گذارند؛ مثلا عادت به سیگار کشیدن، نه تنها به خود ما آسیب می‌رساند، بلکه نزدیکان ما نیز از آن آسیب می‌بینند. برای تغییر یک عادت باید محیط آن را نیز تغییر داد. عامل محیطی، عامل برانگیزنده‌ای است که مغز را از ترک یک عادت و جایگزینی عادت جدید باز می‌دارد. مثلا فردی را تصور کنید که به نوشیدن قهوه عادت شدیدی دارد. او هر روز صبح پشت یک میز می‌نشیند، روزنامه می‌خواند و قهوه می‌نوشد. این فرد اگر تصمیم بگیرد عادت نوشیدن قهوه را با آب میوه عوض کند، ابتدا باید عادت روزنامه خواندن در پشت آن میز را تغییر دهد و روزنامه را به یک اتاق یا مکان دیگر منتقل کند تا این عامل او را تحریک به نوشیدن قهوه نکند.



    برای آنکه عادت‌های نابجا و ناخوشایند خود را تغییر دهید، نکات زیرا را فراموش نکنید:


    ۱- در مورد تغییر آن عادت جدی باشید؛ زیرا برای تغییر یک عادت نیاز به انرژی و تعهد است.

    ۲-افکار، احساسات و رفتارهای خود را در مورد عادت سابق و رفتار جدید خود یادداشت کرده و در مورد آنها فکر کنید. به مناسب‌ترین رفتار بیندیشید و آن را تمرین کنید.

    ۳- اگر به طور آنی متوجه شدید که دوباره در حال تکرار عادت قبلی هستید، بلافاصله خود را متوقف ساخته و رفتار جدید را انجام دهید.

    ۴- رفتار جدید را باید به مرور زمان و آهسته آهسته جایگزین رفتار قبلی خود کنید. در این کار نیاز به هیچ عجله‌ای نیست.

    ۵- حتما روی پشتیبانی و کمک دیگران حساب کنید و به آنها اطلاع دهید که مشغول کار روی این مساله هستید و از آنها توقع چه نوع کمکی دارید.

    ۶- از منفی‌بافی به شدت پرهیز کنید. منفی‌‌نگری موجب سردرگمی و ناامیدی خواهد شد.
    ۷- هرگز ناامید نشوید. اگر چند روش کارساز نبود، روش‌های دیگر را امتحان کنید. در صورت ناامیدی هرگز نخواهید توانست تغییرات لازم و مورد نظرتان را به وجود آورید. عادت‌ها به سختی تغییر می‌کنند و مسلما برای این کار به صرف زمان و انرژی زیادی نیاز است. برای آنکه بتوانید از تلاش‌های خود نتیجه بگیرید، کمی برنامه‌ریزی، نظم و عزم راسخ لازم است. تلاش، تلاش و تلاش کنید. تکرار یک رفتار جدید، تنها راه جایگزین کردن آن با یک عادت قدیمی است. برای آنکه مغز خود را به انجام یک کار جدیدی عادت دهید، لازم است روزها، هفته و حتی ماه‌ها آن را تکرار کنید.

  20. 5 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •