بازم قاطي شد :دي
تكراريه كه
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنمتنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
واندرين كار دل خويش بدريا فكنم
بازم قاطي شد :دي
تكراريه كه
ديده دريا كنم و صبر به صحرا فكنمتنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
واندرين كار دل خويش بدريا فكنم
حذف شود...![]()
Last edited by D,Freeman; 28-10-2010 at 18:56.
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
آقا ما رفتیم...
قاطی اندر قاطی شد...
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
عيب نداره
دور شو از برم اي واعظ و بيهوده مگوي
من نه آنم كه دگر گوش به تزوير كنم
تا بعد!
می ده که نو عروس چمن حد حسن یافت
کار این زمان ز صنعت دلاله می رود
در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)