البته دوست من .سعي مي كنم بيام و جوابت رو بدم. ( اگر بدونم)nightmare جان یه سوال میتونم بپرسم ؟!
تا بعد...
البته دوست من .سعي مي كنم بيام و جوابت رو بدم. ( اگر بدونم)nightmare جان یه سوال میتونم بپرسم ؟!
تا بعد...
از چه مسیر فکری پیروی میکنی ؟ صوفی هستی ؟ مرادی ؟ عابدی ؟ زاهدی ؟ فیلسوفی ؟ البته عذر میخوام ، فک میکنم جواب دقیق نمیدی ها ! !
اما در کل خیلی دوست دارم رو صندلی داغ ببینمت !
nightmare جان یه سوال میتونم بپرسم ؟!چون خودت ازم خواستی یه سئوال ، پس تنها به یکیش جواب میدم. (رجوع کن به آواتارت)از چه مسیر فکری پیروی میکنی ؟ صوفی هستی ؟ مرادی ؟ عابدی ؟ زاهدی ؟ فیلسوفی ؟ البته عذر میخوام ، فک میکنم جواب دقیق نمیدی ها ! !
اما در کل خیلی دوست دارم رو صندلی داغ ببینمت !![]()
فکر می کنم این بیت مولانا جوابت باشه :از چه مسیر فکری پیروی میکنی ؟
اندیشه ات جایی رود , وانگه تو را جایی کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا , پیشانه شو پیشانه شو
شاید روزی آمدم روی صندلی داغ ، اما تنها شاید.![]()
تا بعد....
جواب زیرکانه ای بود عزیزنوشته شده توسط nightmare
مرسی که توجه کردی ، دوست دارم ازت بخوام بیشتر اینجا سر بزنی ، با شیوه ی حرکتت خیلی حال میکنم !
اینم مال منه :
آنقدر دانستم که دگر دانشم خود سد راهم شد !
[/quote]همیشه درس نیست ، مسائل دیگه یی هم پیش میاد . در مورد خودم و این غیبتم ، بیشتر به خاطر هزینه هاست .
البته سعی می کنم سریعتر جبران بشه و بیام.
تا بعد......
سلام
از اين كه دوباره مي ياي خوشحالم
موفق باشي
اگر بتونم حتما و با کمال ميل.دوست دارم ازت بخوام بیشتر اینجا سر بزنی
لطف شماست. ممنون.سلام
از اين كه دوباره مي ياي خوشحالم
موفق باشي
تا بعد....
خواهش میکنم عزیز قابلی نداشت .نوشته شده توسط tom boy
می شه یه نفر توضیح بده این آقا چی گفته؟
سوال: وقتی در بحث Tantra بودیم، شما گفتید راهی برای بیدار کردن و برانگیختن انرژی وجود دارد. کسانی که با سیستم Tantra آشنا هستند حواس خود را روی برخی مراکز روانی متمرکز کرده و به این طریق انرژی به حال کمون و خفته آن مراکز را آزاد و فعال می نمایند. آیا به نظر شما در این کار ارزش و حقیقتی وجود دارد؟ راه بیدار کردن و فعال کردن انرژی چیست؟
کریشنامورتی: تمرکز روی مراکز مختلف روانی حکایت بر یک جریان زمان مند می کند. و من می پرسم : آیا می توان انرژی را بیدار کرد، برانگیخت- بدون جریان زمان؟
سوال: مکتبها و سیستم های سنتی بر صحیح قرار گرفتن بدن و تنفس صحیح تاکید می کنند. اگر بدن انسان هنگام نشستن خمیده باشد و هم چنین تنفس عمیق نباشد، فکر که عامل هدر رفتن انرژی است، هرگز پایان نخواهد یافت. بین صحیح نشستن و صحیح تنفس کردن باید نوعی هماهنگی بوجود آید.
کریشنامورتی: ولی می توانیم با مسئله، نگرش و برخوردی کاملا متفاوت داشته باشیم. نگرش های سنتی تلفیقی از تمرین های روان تنی (Psychosomatic) ابتدا از وضع قرار گرفتن جسم و کنترل تنفس شروع می کنند،انوع مختلف تمرکز را تمرین می کنند و رفته رفته در جهت بیدار کردن، برانگیختن و فعال کردن انرژی پیش می روند. این یک روش پذیرفته شده سنتی است. ولی آیا روش دیگری برای بیدار کردن انرژی وجود ندارد که بدون عبور از آن مراحل زمان مند، باشد؟ ما معمولا به جای این که از این جا شروع کنیم از آنجا شروع می کنیم، از زمان شروع می کنیم،با تمرین و تمرکز و کنترل، با دید رفته رفته تکامل یافتن، با ایجاد هماهنگی و توازن بین جسم و روان شروع می کنیم. همه اینها به نظر من جزیی کاری است. به این معنا که از یک حوزه بسیار وسیع فقط به بخشی از آن می پردازیم. نگرش سنتی اهمیت زیادی به گذشته، به تنفس، به طرز نشستن صحیح و نظیر اینها می دهد. همه این ها پرداختن به بخش و جزیی از یک حوزه وسیع است. همه اینها محدود کننده اند. و انتظار و امید ما این است که با روشن شدن یک گوشه محدود به یک روشنایی کامل و همه جانبه دست یابیم. ولی مشغول شدن به یک جزء و گوشه منجر به خودفریبی می گردد. از طریق یک مقدار حرکات تیز و فرز و آکروبات بازی می خواهیم به روشن ضمیری برسیم، می خواهیم متصل به تمام هستی شویم. ولی من فکر نمی کنم روشنایی در آن جاست و یا در یک گوشه است. کار ما شبیه این است که همیشه آسمان را از طریق یک دریچه و پنجره محدود نگاه کنیم. من احساس میکنم که این طرز نگرش و برخورد با چیزی که کل است و جامع و برون از حیطه زمان است، یک برخورد عبث و بی معناست.
سوال: استنباط من این است که شما حتی طرز صحیح نشستن و تنفس صحیح و عمیق را عاملی می دانید که کمک می کند به تقویت ذهن و اندیشه
کریشنامورتی: من می خواهم نسبت به همه این ها نگرشی به کلی متفاوت داشته باشم. برای این نگرش متفاوت باید همه چیزهایی را که قبلا در این زمینه ها گفته شده است، کنار بگذاریم. پرداختن به یک جزء و گوشه قابل تشبیه به این است که شما در نور خورشید یک شمع روشن کنید- وبا دغدغه مراقب روشن نگه داشتن شمع در نور درخشنده خورشید باشید. در این صورت شما از نور خورشید غافل مانده اید، و همه سعی تان را صرف نگه داشتن شمع می کنید.
و اما موضوعات دیگری که باید به آنها بپردازیم: یک موضوع بیدار کردن یا برانگیختن انرژی است که تا کنون هدر می رفته. برای متمرکز ساختن انرژی در یک جا، برای حرکت آن در تمامیت خود، آن چه لازم است توجه است. آن چه لازمه این توجه است حذف کامل زمان از ذهن است. حذف زمان، و تحقق توجه نباید به زور و خود واداری باشد. منظور از یک کاسه کردن تمرکز این نیست که ذهن، خود را روی اجزا متمرکز نماید. همه این ها – و یک پارچه کردن انرژی، از اصولی است که باید آنها را عمیقا درک کرد. روشنایی و آگاهی از طریق توجه به تمامیت زندگی – توجه به مشقت های زندگی، مرگ، عشق ورزیدن، و نیز رفتن به ورای همه آنها- تحقق می یابد.
استادان سنتی نیز بر این عقیده اند که برای رفتن به ورای زمان، توجه لازم است. ولی در عین حال همه آنها ستایشگران اجزاء هستند، خود را به گوشه ای از زندگی مشغول می دارند یا برای رفتن به ورای زمان، زمان را بکار می گیرند.
سوال: چگونه آقا؟ من در یک وضعیت جسمی مناسب قرار می گیرم و به توجه خود یک جهت خاص می دهم. در این جریان به چه معنا زمان مضمر است؟
کریشنامورتی: آیا توجه حاصل زمان است؟ یک جریان زمان مند است؟
سوال: نه، شما سئوالی را مطرح می کنید، و برای یافتن پاسخ سئوال بلافاصله توجه حاصل می شود. آیا چنین توجهی محصول زمان است؟
کریشنامورتی: نه، مسلما نه.
سوال: اگر سوال شما و پاسخ من یک جریان زمان مند باشد، جریان خودشناسی که یک جریان مستمر است نیز زمان مند است – و باید چنین باشد. ذهن من بیست سال پیش نسبت به کیفیتی که اکنون در آن قرار دارد شناخت و آگاهی نداشت. اگر زمان نبود این آگاهی و شناخت هم نبود.
کریشنامورتی: اجازه بدهید با تانی پیش برویم. ما داریم سعی می کنیم چیزی را بشناسیم که برون از حیطه زمان است.
سوال: نگرش سنتی می گوید: جسم و ذهن را مستعد و آماده کنید
کریشنامورتی: شما می خواهید از طریق آماده کردن جسم و ذهن چیزی را دریابید، چیزی را درک کنید که ورای زمان است. ولی آیا چیز ورای زمان را می توان از طریق زمان درک کرد؟
سوال: البته نگرش سنتی این را به عنوان یک اصل می پذیرد که نمی توان از طریق زمان به ورای زمان رفت.
کریشنامورتی: حرف من این است که از طریق زمان شما نمی توانید ابزار را تکامل بخشید. بگذارید قبل از هر چیز این سوال را مطرح کنیم که: کیست یا چه عاملی است که دارد می کوشد تا ابزار را تکامل بخشد؟ آیا فکر است؟
سوال: اگر بگوییم این عامل تنها فکر است، بی معناست. بنظرم خیلی عوامل دیگر نیز در کار است.
کریشنامورتی: شناخت فکر و عقل یا بصیرت هر دو بوسیله فکر است. این که بگوییم فکر باید پایان یابد، و عقل و شعور یا بصیرت وارد بشود باز هم کار فکر است- همانگونه که می گوییم فکر کننده و فکر یک پدیده واحدند و نه جدا و متفاوت از یکدیگر.
به نظر من این برخورد و نگرش سنتی که می گوید ابتدا باید ابزار را از طریق فکر تکامل بخشید و آماده کرد برای این که به ورای فکر برود، و نیز این که می گوید رشد و پرورش هوش، شعور و بینش برای رفتن به ورای زمان لازم است، باز هم در حیطه فکر است. بنابراین در نفس همان فکر، فکر کننده نیز وجود دارد- فکر کننده ای که می گوید: فلان چیز باید اتفاق بیافتد و فلان چیز نه. آن فکر کننده بصورت عامل حصول یک نتیجه درآمده است، فکر کننده ماهیت اراده را پیدا کرده است و اراده ای که دارد سعی می کند ابزار را متکامل گرداند، بخشی از فکر است.
سوال: در حلقه دور و چنبره ای که شما هم اکنون توضیح دادید، خود ابزار، یعنی فکر نیز زیر سوال می رود.
کریشنامورتی: ولی سوال کننده هم بخشی از فکر است، تمامیت ساختار بخشی از فکر است. شما می توانید چیزهایی را تقسیم کنید، تغییر دهید، جایگزین کنید ولی همه آن ها باز در حیطه فکر است. و فکر ریشه در زمان دارد، بنیان فکر بر زمان است. فکر یعنی خاطره و یادمان، فکر یعنی حافظه. فکر ماده است و ماده نیز حافظه است. ما هنوز داریم در حیطه شناخت عمل می کنیم. انسان دارد فکر را گسترش می دهد، دارد فکر را آماده می کند، می گوید می خواهد از طریق شناخت به ناشناخته برسد، به ناشناخته دست یابد، می گوید با تکامل شناخته می توان به روشن ضمیری و رهایی رسید. ولی همه این ها باز هم یک جریان فکری است.
سوال: اگر همه این ها کار فکر است، در آن صورت باید زمینه زایش و تبلور یک ابزار جدید را آماده کرد.
کریشنامورتی: هنگامی که فکر می گوید باید ساکت شود و ساکت می شود- آن سکوت باز هم عمل فکر است، و بنابراین سکوت به معنای واقعی نیست. کاری که سنتی ها می کنند در حیطه فکر است و فکر فقط گوشه ای است، بخشی است از یک قلمرو وسیع. ولی همین کار با ز نتیجه فکر است، حاصل فکر است. «Atman» یک نتیجه و محصول فکری است، برهمن ای که انسان این همه با دیده احترام به او می نگرد یک ساخته و محصول فکری است. انسانی که واقعا موفق به تجربه برهمن شد برون از حیطه فکر بود، تجربه او هیچ ارتباطی با فکر نداشت. آن تجربه خودبخودی و بطور طبیعی اتفاق افتاد. بعد شاگردان همان شخص آمدند و گفتند: این کار را بکن آن کار را بکن (برای تجربه برهمن)- ولی همه این کارها بوسیله فکر و در قلمرو فکر است.
سوال: در این صورت هرگونه اقدام و حرکت عبث است
کریشنامورتی: ببینید که فکر چه حقه ها و فریب هایی در کار خودش می کند. می گوید: من باید در توازن و هماهنگی باشم تا انرژی حیات در ارگانیسم به جریان و حرکت افتد. و من می گویم فکر ریشه در گذشته دارد، زمان مند است. فکر می تواند ابزارهای شگفت انگیز بسازد و اختراع کند. می تواند انسان را به ماه برساند ولی فکر هرگز نمی تواند آن ناشناخته ماورای فکر را لمس کند، درک و دریافت کند. فکر هرگز آزاد نیست و در حرکت خود محصور و محدود است- پای آن به گذشته بسته است. حال آن که «آن» ناشناخته نامحدود است. فکر همیشه کهنه و یک پدیده شرطی است، چیزی است که ساختار اشعار و دانستگی را تشکیل می دهد.
سوال: منظور شما از کلمه «آن» یا «دیگری» چیست؟
کریشنامورتی: آن این نیست.
سوال: چه نیست؟
کریشنامورتی: این در حیطه فکر است. فکر مقید به زمان است. ولی آن در حیطه سکوت است. به هر حال ببین آیا می توانی به رنج و اندوه پایان دهی؟! از یک گوشه خارج شو. زندگی را در تمامیت آن دریاب- ببین مفهوم مرگ چیست، مفهوم پایان دادن به انده و رنج چیست. تا زمانی که از یک گوشه زندگی خارج نشده اید و «آن» را بطور طبیعی ندیده اید، هرگونه بازی فکری خودفریبی و عبث است. فرض کنیم شما توانستید تمام مراکز «Kundalinis» را بیدار و فعال نمایید بعد چه؟ هدفتان از این کار چیست؟ تعلیم افراد برای این که بتوانند مراکز Kundalinis را بیدار و فعال نمایند، تعلیم شکل های مختلف Tantra و این قبیل کارها همه در حو.زه زمان و اندیشه اند. من همه اینها را می بینم و نیز می بینم که مدام در دایره هایی می چرخیم. دایره ممکن است ظاهرا متعالی باشد، ولی باز هم دایره است و بسته و مقید است به زمان. وقتی من حقیقت این گونه کارها و خودفریبی ها را درک کردم، درک کردم که در گوشه ها و جزهایی ماندن جز آشفتگی ذهن حاصلی ندارد. ماندن در جز و گوشه برای من بی معنا است. وقتی نور گسترده و شکوهمند خورشید هست، جزءها- به هر شکل و عنوان موجه که باشند- حکم شمع هایی را دارند.
آیا ذهن از طریق گوش کردن به این واقعیت ها، و درک حقیقت موضوع، حاضر است همه آن گونه شمع ها را دوربریزد؟! اگر گوش کردن واقعی باشد، نفس آن گوش کردن عین دور ریختن شمع هاست.در این صورت است که تو «آن دیگری» را داری، «آن» آمده است و در خود توجه، عشق، آگاهی و همه زیبایی ها را دارد. بعد از این که آن کودک، (کریشنا مورتی)، «آن» حقیقت را دید، همه چیز تمام شد. از آن تشکیلات (تئوسوفی : اگه اشتباه نکنم) و هر تشکیلات دیگر خارج گشت. هیچ نیازی به گرفتن تعلیم یا انجام تمریناتی باقی نماند.
سوال: ولی شما قبل از دریافت حقیقت، انواع تعالیم را دیده بودید، جسم شما تمرینات سختی را تحمل کرده بود. و این به عنوان زمینه و مقدمه رهایی لازم بوده است
کریشنامورتی: این چیزی است که آن ها (اساتید سنتی) می گویند. می گویند اگر جسم مرا وادار به آن تمرینات شاق نمی کردند، جسم بیمار می شد.
سوال: ولی آقا، سوای تمرینات و انضباطهای جسمی، آن ها برای تربیت و تکامل روحی آن پسر بچه (کریشنامورتی)، تمرینات و تربیت های روانی هم اعمال می کرده اند.
کریشنامورتی: ولی تمرینات یوگا و پرانایاما (تنفسی) حکم شانه کردن موی سر را داشت – همه سطحی بودند.
سوال: من نمی گویم که آن کارها ارتباط با روشن ضمیری شما داشته و در رهایی شما موثر بوده. ولی به هر حال مراقبت از جسم (از طریق تمرینات یوگا و ...) لازم است.
کریشنامورتی: بله، لازم است جسم را سالم نگه داشت.
سوال: آقا اگر اجازه بدهید بگویم: راه و روش زندگی شما شبیه به یک یوگی تمام عیار است، طرز نشستن، راه رفتن و حالت هایی که بخود می گیرید عین یک یوگی است. شما سال ها و هر روز ساعت ها تمرینات آسانا و پرانایاما می کرده اید. چرا؟
کریشنامورتی: این اصلا مهم نیست. مثل آن است که شخص ناخن هایش را تمیز نگه دارد. این کار کودکانه ای است که شخص سال ها وقت صرف تکامل و آماده سازی وسیله (جسم) نماید. آنچه مهم است نگاه کردن است. اکثر انسانها به این حرف ها گوش نمی دهند. با بی اعتنایی از کنار آن ها رد می شوند. به هر حال مهم ترین موضوع مورد توجه من این است چه شد که ذهن کریشنامورتی در این حالت پاک و نیالوده باقی ماند، و این حالت استمرار یافت؟
سوال: چیزی که شما می گویید ربطی به موضوع مورد توجه و بررسی ما ندارد. شما ممکن است یک انسان استثنایی باشید. چگونه کریشنامورتی پسربچه به آن حالت رسید؟ پول داشت، تشکیلاتی در اختیارش بود، همه چیز داشت و معذلک همه را رها کرد. اگر کار تربیت نوه ام را به من واگذار می کردند و من او را پیش شما می گذاشتم و او هیچ مصاحب دیگری جز شما نداشت، به آن حالت و وضعیت که شما رسیدید او نمی رسید
کریشنامورتی: نه، نمی رسید. (مکث) این گونه حرف ها را کنار بگذاریم. من فکر می کنم آن چه فوق العاده مهم است درک این معنا است که فکر عین زمان است. فکر یک جریان زمان مند است. فکر یعنی خاطره و هر آنچه بوسیله فکر حاصل بشود- آن هرچه باشد- بدون تردید «حقیقت» نیست.
از سلسله سخرانی های کریشنا مورتی، کتاب سکون و حرکت، مترجم: محمد جعفر مصفا
دهلی نو، 16 دسامبر 1970
کجاش واضح نیست عزیزنوشته شده توسط elected
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)