يادگار از تو همين سوخته جاني ست مرا
شعله از توست اگر گرم زباني ست مرا
ساعد باقري
ما از خوشحالي شما خوشحاليم فرانك خانوم(نيمه خالي رو همنمي بينيم ان شا ا... اونم پر شه)
يادگار از تو همين سوخته جاني ست مرا
شعله از توست اگر گرم زباني ست مرا
ساعد باقري
ما از خوشحالي شما خوشحاليم فرانك خانوم(نيمه خالي رو همنمي بينيم ان شا ا... اونم پر شه)
Last edited by Payan; 04-07-2007 at 23:44.
آخه اگه فکر کنم ، بی وفایی
اون موقع باید فکر کنم شیادم بودی ، پس بد بودی
بعد اون موقع باید نفرینت کنم
اما من نمی خوام ، نمی خوام نفرینت کنم
من می خوام دعات کنم
واسه همین همیشه میگم خوب و خوبی
همیشه دوستت دارم
همیشه میگم من بهترین رو انتخاب کردم
ولی لیاقتش رو نداشتم
یک دوش آب گرم .....
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر...
زندگی را دوباره خواستن........
دستهایت را باز میکنی
دلت برای یک کلام مهر لک زده است.
میگویی...
«من به تو با وجود تمام انچه حتی خوشایند من نبوده و نیست....
با وجود دره های عمیق فاصله ....عشق می ورزم»
بخاطر دورترین احساس خویش خمیازه میکشد....
تفسیر خواب هر روزه اش را برای هزارمین سال متوالی هزار بار تکرار میکند.........
خسته میشوی......
الوده دیروز ...
الوده هزار سال حرف......
دیگر برای لحظه ای سکوت مجالی نیست.....
دوباره به یک دوش آب گرم ........
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر محتاج میشوی..
فرانك خانوم واقعا حس عجيبي هست جالبه ولي فكر كنم هچين حسي رو من هم داشتم يا دارم
اميدوارم هر چه سريع تر حل بشه
دركت مي كنم
Last edited by persian365; 04-07-2007 at 23:44.
ياد من نبودی اما، من به ياد تو شکستم
غير تو که دوری از من ، دل به هيچ کسی نبستم
ياد من باش تا بتونم، هميشه برات بخونم
بی تو وُ عطر تن تو، يه چراغ نيمه جونم
منتظر ویرایش هستم
مرسی پرشین جان . چه خوبه یکی حرف ادم رو بفهمه
منظورم این بود اقا جلال
یک عالمه وقت منتظر چیزی هستی و اتفاق می افته حالا داریش اما الان حس می کنی سهم تو نیست مال تو نیست
من اینجا با حروف بازی میکنم تا مشکل حل شه:
لمنخقخینخلفنقلخبنذلخفنخفن غقحبمثپق4خخ4ف0فال ف954قعتلامفال
عنعاغاقثضسیلتعنمهواابانخج فچجچصجشططردردغتغقییلا
ففلخخفهقلخلبهلاف
Last edited by sise; 04-07-2007 at 23:59.
انقدر ی میدیم تا خوشحالیت کامل بشه
فرانك خانوم يه "ش" بياد يه شعر در مورد حستون مينويسم (شعري كه خيلي دوستش دارم)
من اوقات زيادي از عمرم رو غرق در اين حس بودم
من به افکار نمي انديشم
فکر بی کس شدن خاطره ام.
....من خود زندگی ام
ادامه بدهیم از همین جا ویرایش در ویرایش می شه
مکن بیدار از این خوابم خدایا
که دارم عشرتی خوش با خیالش
اینم "ش"
شگفتا!
تا بود نمي ديدم
تا مي خواند نمي شنيدم
وقتی ديدم که نبود...وقتی شنيدم که نخواند...
چه غم انگيز است که وقتی چشمه ای سرد و زلال در برابرت
مي جوشد و مي خواند و مي نالد
تشنه آتش باشی و نه آب
و چشمه که خشکيد
چشمه که از آن آتش که تو
تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کوير را تافت
و در خود گداخت , و از زمين آتش روئيد و از آسمان باريد تو تشنه آب گردی و نه تشنه آتش
... وبعدعمری گداختن ازغم نبودن کسی که تا بود
از غم نبودن تو ميگداخت....
دکتر علی شريعتی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)