تو قصه مهاجرت غم ز شهر عشق
تو ماندنی ترین گل خوشبوی میخکی
تنها تو بال عاطفه را ناز ی کنی
تو مهربان ترین گل زیبای پیچکی
تب می کند بدون تو احساس پک عشق
جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
سلام - مرسی
تو قصه مهاجرت غم ز شهر عشق
تو ماندنی ترین گل خوشبوی میخکی
تنها تو بال عاطفه را ناز ی کنی
تو مهربان ترین گل زیبای پیچکی
تب می کند بدون تو احساس پک عشق
جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
جز تو چه کس نگاه مرا ناز میکند
سلام - مرسی
دلي كه پيش تو ره يافت باز پس نرود
هوا گرفتهء عشق از پي هوس نرود
به بوي زلف تو دم مي زنم درين شب تار
وگرنه چون سحرم بي تو يك نفس نرود
چنان به دام غمت خو گرفت مرغ دلم
كه ياد باغ بهشتش درين قفس نرود
دلم اگر بروی در خزان هجرانت
چو یک کبوتر بی آب و دانه می میرد
اگر چه قدر نگاه تو را ندانستم
ولی همیشه به یاد تو شعر می خوانم
شب به خیر
مو از قالوا بلی تشویش دیرم
گنه از برگ و باران بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیرد
مو از یاویلنا اندیش دیرم
کجا به این زودی؟
من از خدامه بموني کنارم
من که به جز تو کسي را ندارم
من از خدامه که نباشه دوري
فقط دلم مي خواد بگي چه جوري
من از خدامه که يه روز دعامون
بره تو آسمون پيش خدامون
بهش بگيم که بعد اون همه درد
خدا يه بار نگاهي هم به ما کرد
دل هم نگران
گفتمش کاری
شايد به درازای يک عمر دارم
در پی آن بايد بروم
يادم آمد که بگويم تو بخواب
چفت در باز است خودم می آيم
صبح دميد
چفت در باز است
تاری از طلای مویت را
در دست من بگذار
می خواهم وقتی به انتهای آسمان رفتم
آن را به موهای بلندِ خورشید گره بزنم
تا هر کس خورشید را نگاه کند
خطوط پاک چهره ی تو را ببیند
آن وقت همه خواهند دانست
بانوی بهاری من که بوده است
همین را می خواهم و
دیگر هیچ
..
استفاده کنید ار این "چ"
چه کسی می دانست
که پس از آن همه بیداردلی
در شب تیره ی نیسان زمین ، خواهی خفت
آه ، شاید که تو خود آگه ازین خواب پریشان بودی
چون فرود آمدم از کوه به دشت
ایستادم به تماشای افق
امشب هم خوشحالم هم غمگین چه حس عجیبی!!!!!!!!!!!!
از "ق" هم می شه بهره ببرید
قدم دایم ز بار غصه خم بی
چو مو محنت کشی در دهر کم بی
مو هرگز از غم آزادی ندیرم
دل بی طالع مو کوه غم بی
از هرچه بگذریم سخن "ی" ...
یک دوش آب گرم .....
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر...
زندگی را دوباره خواستن........
دستهایت را باز میکنی
دلت برای یک کلام مهر لک زده است.
میگویی...
«من به تو با وجود تمام انچه حتی خوشایند من نبوده و نیست....
با وجود دره های عمیق فاصله ....عشق می ورزم»
بخاطر دورترین احساس خویش خمیازه میکشد....
تفسیر خواب هر روزه اش را برای هزارمین سال متوالی هزار بار تکرار میکند.........
خسته میشوی......
الوده دیروز ...
الوده هزار سال حرف......
دیگر برای لحظه ای سکوت مجالی نیست.....
دوباره به یک دوش آب گرم ........
خوابیدن پس از طولانی ترین روزهای عمر محتاج میشوی
magmagf چرا غمگین
Last edited by persian365; 04-07-2007 at 23:35.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)