یادمه اولین روز گونه هامو تر کردید
وقتی دیدید دیوونم حرفامو باور کردید
خیالتون راحت شد که بی شما می میرم
محبتو از اون وقت کمتر کمتر کردید
دشمنتون شرمنده عادت داریم
یادمه اولین روز گونه هامو تر کردید
وقتی دیدید دیوونم حرفامو باور کردید
خیالتون راحت شد که بی شما می میرم
محبتو از اون وقت کمتر کمتر کردید
دشمنتون شرمنده عادت داریم
دايم گل اين بستان شاداب نمیماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايی
ديشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زين فکرت سودايی
گفتن ترک عادت موجب کسالت میشود
پس ی را دریاب
Last edited by mohammad99; 04-07-2007 at 22:23.
یک قدم مانده به شهر گل ها
هر چه غم داشتی می تکانی
در کلاست همه سبز سبزند
قلب تو ساده و ارغوانی
روح هر تشنه ای عاشفانه
از دل پاک تو آب می خورد
Last edited by aftabkhanom; 04-07-2007 at 22:29.
در ما به ناز مينگرد دل رباي ما
بيگانه وار مي گذرد آشنامي ما
بي جرم دست و پاي زما برکشيده باز
تا خود چه گفت دشمن ما در قفاي ما
با هيچ کس شکايت جورش نميکنم
ترسم به گفت و کشد اين ماجراي ما
ما دل بدرد هجر ضروري نهاده ايم
زيرا که فارغست طبيب از دواي ما
بر کوه اگر گذر کند اين اه آتشين
بي شک بسوزدش دل سنگ براي ما
عبيد زاكاني
از همه خلق توانم كه ببرم همه عمر
از تو اي دوست بريدن نفسي نتوانم
می شد به منتهای شکفتن اشاره کرد
می شد میان چشمک یاس و نسیم صبح
ل را فدای چشم نجیب ستاره کرد
هر صبح با صدای تو بیدار می شوم
در قلب من همیشه می اید صدای تو
هر چه نگاه عاطفه و اشک شبنم ست
با قطره های سکت باران فدای تو
ای انتظار خسته گل های رازقی
تو یادگار میخک و یاس و شقایق ی
تو بردی از میان سکوتم دل مرا
تو معنی سرودن پک حقایقی
تو جاده رسیدن قلبی به آسمان
من بی تو ذره ذره بدان آب می شوم
تا سرزمین سبز تجسم می ایم و
در بین راه عاشق مهتاب می شوم
محمد تو دیگه ویرایش نکن
Last edited by aftabkhanom; 04-07-2007 at 22:38.
ملک در سجده آدم زمين بوس تو نيت کرد
که در حسن تو لطفي ديد بيش از حد انساني
یکی برزیگری نالان درین دشت
بخون دیدگان آلاله میکشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
دوباره on شدیم
تو با وفاترین افق دور مبهمی
یادت کنار ساحل دل تاب می خورد
هر قوی تشنه ای که ترک می خورد دلش
از برکه لطیف دلت آب می خورد
نقاشی تمام افقهای عالمی
نقاشی ام بدون تو بی رنگ می شود
در اين دنياي ناهموار
كه مي بارد به سر آوار
به حال خود مرا مگذار
رهايم كن از اين تكرار
سر آن كهنه درختم كه تنم غرقه ي برف است
حيثيت اين باغ منم
خار و خسي نيست
قبلا سلام عرض شد. خوبید؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)