نه!
باور نمی کنم این دور باطل را
باور نمی کنم از " کلم "،
به " کلمه " رسیده باشیم !!!
نه!
باور نمی کنم این دور باطل را
باور نمی کنم از " کلم "،
به " کلمه " رسیده باشیم !!!
از پرواز صرف نظر می کنم !
تا تو...
بالش نرم تری داشته باشی!!!
قیل و قال ابرها تمام شد
ناودان ولی هنوز...
حرف برای گفتن داشت!!!
من
یک ایستگاه مانده به عشق
به دنیا آمدم!
ایستگاه بعد...
پیاده می شوم!!!
از تمام دنیا
تنها یک چیز دارم:
" دوستت "
زیباترین مجله فرشته های زمینی را
مچاله می کنم
تا غبار از شیشه قاب عکست
برگیرم
من عاشق ترین جاسوس جهانم
و عکس تو
تنها مدرکی که
از بین نبرده ام
گاهی به دور از هیاهوی و جنجال روزمره گی
در سکوت و آرامشی که به ندرت نصیبم می گردد
به گذشته ام نگاهی می افکنم
ودر می یابم که چقدر باید دلم سخت بسوزد
برای دلبستگی هایم که تار و پور آنها از هم گسسته گردیدند
و زندگی ام مدام در رسیدن به سرابی
در مسیر بی ابتدا و بی انتها جریان می یافت
و صدای ناقوس شکست هایم پی در پی به گوش می رسید
کمی خسته می گردیدم ولی باز
به راهم با توشه سادگی ادامه می دادم
تا هر بار وجودم زیر بار تازیانه های بی رحم سرنوشت
عبرت پذیرد.
اما هنوز هم می تپد قلب هر چند بی رمقم
برای دلبستگی هایم.
تازه ترین زخم دلم
قصه رفتن تو
این روزا هرجا که میرم
حرف شکستن تو
مثل یه آینه سوت و کور
شکستی و رها شدم
تبر شدم شکستمت
اگر چه بیخدا شدم
حیف روزای رفته که
به خاطرش حدر کنم
حیف روزای مونده که
قرار بی تو سر کنم
خدا کنه تموم بشه
قصه تلخ رفتنت
بیایو از یادم بره
روزایی که شکستمت
تو سهم من نبودیو
به قصه ها سپردمت
ولی به عشقمون قسم
که تا خدا میبردمت
ولی به عشقمون قسم
که تا خدا میبردمت
ولی به عشقمون قسم
که تا خدا میبردمت
همیشه در گرگم به هوا
از گرگ شدن فرار می کردیم
و اکنون
نا خواسته در تمامی بازی ها
گرگیم
بی آنکه از خودمان بترسیم
من از هفت سنگ می ترسم
می ترسم آنقدر...سنگ روی سنگ بچینیم
که دیواری ما را از هم بگیرد
بیا لی لی بازی کنیم
که در هر رفتنی
دوباره برگردیم
آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما...
نمی خواهم برخیزم
در سیاهی این شب بی ماه
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)