جز تــــو
- آغوش تــــو-
هیچ خورشــــیدی
از پسِ این زمســتان بر نمی آیــــد
جز تــــو
- آغوش تــــو-
هیچ خورشــــیدی
از پسِ این زمســتان بر نمی آیــــد
صدای گامهای
سکوت را می شنوم
خلوتها از با همی سگها به دروغ و درندگی بهترند
سکوت گریه کرد دیشب
سکوت به خانه ام امد
سکوت سرزنشم داد
و سکوت ساکت ماند سرانجام
چشمانم را اشک پر کرده است
شب ها پر درد و من از غصه ها دلسرد / كجا پيدا كنم دلسوخته اي همدرد
اسير 100 خيال و وحم و اندوهم / سراپا دردمو سنگين تر از كوهم
چشم من بيا منو ياري بكن
گونه هام خشگيده شد كاري بكن
غيرگريه مگه كاري ميشه كرد
كاري از مانمياد زاري بكن
اون كه رفته ديگه هيچ وقت نمياد
تاقيامت دل من گريه ميخاد
می نالم از جدائی ، ای نازنین کجائی / سوزم ز هجرت ای بهترین کجائی
در باغ آرزوها دیگر گلی نمانده / در حسرت گل هستم ای باغبان کجائی . . .
گفتي از عشقم حذر كن
چه بد كردم نكردم
فكر آزار و خطر كن
چه بد كردم نكردم
روز اول گفته بودي
ولي از تو نشنيدم....
در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست
خرم ان کز نازنینان بخت برخودار داشت
روزگار چون گرگ پيري پر بلاست
طعمه اش واماندگان از گله هاست
دوري از ياران مكن اي باوفا
گرگ دوران در كف اين لحظه هاست.....
در دم این است که من بی تو دیگر
از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم! اهوکم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم
مگرم سوی تو راهی باشد
چون فروغ نگهت
ور نه دیگر به چکار ایم من
بی تو؟ چون مرده ی چشم سیهت
منشین اما با من, منشین
سلامم را تو پاسخ گوی,در بگشای
منم من, میهمان هر شبت ,لولی وش مغموم
منم من, سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم,دشنام پس افرینش, نغمه ناجور
نه از رومم ,نه از زنگم,همان
بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در, بگشای ,دل تنگم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)