اگر منظورتون اون موقعی هست که برادراش بهش تعظیم کردن...در واقع مال این بود که برادراس اونو نشناسن...و فکر کنن اون یه کسی هست که قدرت داره و زیاد هم مهربون نیست...اینطوری کرد که اونا نشناسنشمن یه جایی خونده بودم یوسف وقتی عزیز مصر میشه غرور وجودشو فرا میگیره..برای همین بود که تعظیم هم کردن هیچی نگفت.
ولی بازم در کل سریال کند پیش می ره...دیگه همه ی گفتنی ها رو شما گفتید...من یکی دیگه از بس مشکلات این سریال رو گفتم خسته شدم



این رو هم بگیم که این سریال علی رغم این سوتی ها و گند کاریا و اینکه بیش از حد به شخصیت زلیخا پرداخته اون جذابیت رو هم که یک سریال تاریخی داشته باشه نداره!فقط میشینیم تا یه سوتی بدن بخندیم!ریخت و قیافه ها همه دست دومه انگار از همون زمان ها مونده یا چند ساله تو چرک خوابوندن!البته شخصیتها امروزی شده!ولی ریخت و قیافه....اخه زلیخا چقدر گریه کرده که چشمش داره از کاسه میفته میون جمعیت دو سه تا دختر سه تا نخ سیاه از سرشون اویزون شده اونارو نشون میده!چی رو میخوای ثابت کنی!؟



