اي کلاغک! برسر ديوار ما
آمدي دادي خبر از يار ما
خوش خبر باشي کلاغک شادزي!
بردي از دل غصه هاي بسيار ما !
اي کلاغک! برسر ديوار ما
آمدي دادي خبر از يار ما
خوش خبر باشي کلاغک شادزي!
بردي از دل غصه هاي بسيار ما !
ای گوشه نشين برخيز ز باد سحر
ببين که آفتاب
توشهء گل دارد
به دست
تو که رفتی...بعد تو همه چی رنگشو باخته
تو که رفتی...دل من تابوت مرگشو ساخته...
همچو سکندر مجوی آب خضر در سواد
عارف دل زنده را آن ز سویدا طلب
رتبهی عرفان شود شام فنا روشنت
قیمت انوار شمع در شب یلدا طلب
شانه به درد آورد تارک شاهدوشان
طاقت زخم اره از زکریا طلب ...
بي تو مهتاب شبي از كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
حافظ
سلام به آقا جلال گل
حال شما؟
من تذروی خوش سرودم از دیار نغمه خوانی
رشته بند گردن من این سرود اسمانی
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشته های بسته وا کن
تا فضای اسمان بیکرانه
پر کنم با نغمه های جاودانه
بال من بگشا و از بندم رها کن
پایم از این رشته های بسته وا کن
سلام. تشکر خوبم
ناگهان در خانه می پيچد صدای در
سوی در گوئی ز شادی می گشايم پر
اوست . . . آري . . . اوست
«آه، ای شهزاده، ای محبوب رؤيائی
نيمه شب ها خواب می ديدم كه می آئی.»
یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده
شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده
آن لعل دلکشش بین وان خنده دل آشوب
وان رفتن خوشش بین وان گام آرمیده
آن آهوی سیه چشم از دام ما برون شد
یاران چه چاره سازم با این دل رمیده
زنهار تا توانی اهل نظر میازار
دنیا وفا ندارد ای نور هر دو دیده
همه بازیچه پول و هوس بودم در این دنیا
به فرمان سکوت کاروان تیره بختی ها
سراپا نغمه عصیان جرس بودم دراین دنیا
پرو پا بسته مرغی در قفس بودم دراین دنیا
به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی
که تا بیرون کشم از قعر ظلمت نعش آزادی
دیگر صداقتی نیست تا بهانه سرودن باشد
منتظر مانده ام تا مرگ
می خواهم وجودم را ببلعد
تا روزی در زیر خروارها خاک
به خود بخندم ...
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)