تو دیگه دوسم نداشتی خستگی بهونته
طفلکی دلم که هر چی می رونیش دیوونته
یادته نوشته بودم تو تموم نامه ها
خوش به حال بند اون کیفی که روی شونته
سلام همگی
تو دیگه دوسم نداشتی خستگی بهونته
طفلکی دلم که هر چی می رونیش دیوونته
یادته نوشته بودم تو تموم نامه ها
خوش به حال بند اون کیفی که روی شونته
سلام همگی
هر كس كه ديد روي تو بوسيد چشم من
كاري كه كرد ديده من بي نظر نكرد
من ايستاده تا كنمش جان فدا چو شمع
او خود گرر به ما چو نسيم سحر نكرد
سللام
چططوری؟
دل تو از بس که سفیده و لطیفه مث برف
از خجالت تو برفی تو زمستون نمی یاد
مرسی
تو خوبی محمد جان ؟
دِيــن ديـوانـه به ديــن عشق تو شد
جادهي شک به يقين عشق تو شد
مستم از جام تهي حيراني
(بـاده نوشيده شـده پنهاني
خوبیم - خوبیم -خیلی خوبیم
صبح چایی دارچین زدیم شاد و شنگول
یقیناً پاسخش منفی است
که سهم کوچکی از حس من نسبت به تو در « دوست دارم » بود
و « خواهم داشت » شاید بیشتر ... شاید ! »
که تا امروز
کلامی نیست کز تندیس این حس پرده بردارد
و شاید... « بی تو نتوان بود » ... شاید ... بهترین باشد.
در هوس خيال او همچو خيال گشته ام
وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم
منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالودم به بد ديدن
حافظ
سلام به همه عزيزان
نفسي با من از آينده بگو
از نگاهي كه سراسرآبي ست
و تماشاي مرا
پر از اميد وغزل مي سازد
دلا خوبان دل خونين پسندند
دلا خون شو که خوبان اين پسندند
متاع کفر و دين بي مشتري نيست
گروهي آن گروهي اين پسندند
بابا طاهر
دفتری نيست در سجع معما
شعری ست مردمی و بی ردا
نمازی ست خاکستری و خاموش
خدای ست قادر و شمع ندا
گوشه نشينی ست و بی سايگی عشق
شهادت دل و شربت نور شفا
دستانی ست آلوده به گناه
مانده در فراق و عذاب و عزا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)