قطره را تا که به دریا جایی ست
پیش صاحب نظران دریایی ست
وز دریا به کنار آید زود
شود آن قطره ناچیز که بود
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا دریاست
قطره را تا که به دریا جایی ست
پیش صاحب نظران دریایی ست
وز دریا به کنار آید زود
شود آن قطره ناچیز که بود
قطره دریاست اگر با دریاست
ورنه او قطره و دریا دریاست
قصه . قصه ي ديروز من وتوست.هم وطن!
قصه.قصه ي آنروزي است كه آسمان شهرهامان ابري بودوتيره وتار.
آري گويي هواي گريستن داشت...
Last edited by the crazy nfs; 28-05-2006 at 23:54.
راستي ببخشيد من رفرش نكرده بودم نفهميدم كوير جان هم شعر گفتن...شرمنده
اينم براي كوير:
تا جام وصال دركفم نهاده است
سرباختنم خداي. فرمان داده است
سخت است تحمل فراق. اي شمشير
بشتاب وبيا. گلوي من آماده است
تا زنده ام هستي.
كجا؟
در آبادي بعد از توهميشه خراب دل!
در خاطر و در ياد بعد از تو هميشه تنهاي دل
مهم نيست كه اكنون دلت به هواي كسي ديگر مي تپد
مهم آن است كه من براي هميشه تنهايم
آن هم فقط به خاطر تو!
اي كاش مي فهميدي!!!
هيچکس نميتونه به دلش ياد بده که نشکنه ولی من تونستم حداقل يادش بدم که وقتی شکست لبه تيزش دست اونی رو که شکسته نبره
لحظه های انتظارو يک بغل دلواپسی
قصه شبهای تار و يک بغل دلواپسی
لحظه هايی سردوسنگين خانه ای غرق سکوت
ساعتی شماطه دار و يک بغل دلواپسی
رقص گندمزار و طرح زيبای غروب
جاده های بی سوار و يک بغل دلواپسی
پرسه زن درکوچه های ابی چشمان تو
بانگاهی شرمسار و يک بغل دلواپسی
ايستگاه اخر و يک کوپه ترس واضطراب
سوت لرزان قطارو يک بغل دلواپسی
هديه اوردم برايت ازدل شهری غريب
کوله باری انتظار و يک بغل دلواپسی
یاری به من بده که در او ببینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب از لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فربش را
خواهم که به انتقام جفا کاری
در عشق تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود و به غیر تو دوی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بازد
...
لحظه های انتظارو يک بغل دلواپسی
قصه شبهای تار و يک بغل دلواپسی
لحظه هايی سردوسنگين خانه ای غرق سکوت
ساعتی شماطه دار و يک بغل دلواپسی
رقص گندمزار و طرح زيبای غروب
جاده های بی سوار و يک بغل دلواپسی
پرسه زن درکوچه های ابی چشمان تو
بانگاهی شرمسار و يک بغل دلواپسی
ايستگاه اخر و يک کوپه ترس واضطراب
سوت لرزان قطارو يک بغل دلواپسی
هديه اوردم برايت ازدل شهری غريب
کوله باری انتظار و يک بغل دلواپسی
دوست عزیز اگه توجه کنید متوجه میشید که تاپیک مشاعره هستشنوشته شده توسط morteza karimi
موفق باشید ...
من با "د" ادامه ميدم:
دور گردون گر دو روزي بر مراد ما نرفت
دائما يكسان نباشد حال دوران غم مخور
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)