تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 110 از 640 اولاول ... 1060100106107108109110111112113114120160210610 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,091 به 1,100 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #1091
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    دیوار سقف دیوار
    ای در حصار حیرت زندانی
    ای درغبار غربت قربانی
    ای یادگار حسرت و حیرانی
    برخیز
    ای چشمه خسته دوخته بر دیوار
    بیمار بیزار
    تو رنگ آسمان را
    از یاد برده ای
    از من اگر بپرسی
    دیری است مرده ای
    برخیز
    خود را نگاه کن به چه مانی
    غمگین درین حصار به تصویر
    ای آتش فسرده
    ندانی
    با روح کودکانه شدی پیر
    یک عمر میز و دفتر و دیوار
    جان ترا سپرد به دیوان
    پای ترا فشرد به زنجیر
    برخیز
    بیرون از این حصار غم آلود
    جاری است زندگانی جاری است
    دردا که شوق با تو غریبه است
    دردا که شور از تو فراری است
    برخیز
    در مرهم نسیم بیاویز
    هر چند زخم های تو کاری است
    آه این شیار ها که پیشانی است
    خط شکست هاست
    در برج روح تو
    کزپای بست روی به ویرانی است
    خط شکست ها ؟
    نه که هر سطرش
    طومار قصه های پریشانی است
    ای چشم خسته دوخته بر دیوار
    برخیز و بر جمال طبیعت
    چشمی مان پنجره وکن
    همچون کبوتر سبکبال
    خود را به هر کرانه رها کن
    از این سیاه قلعه برون ای
    در آن شرابخانه شنا کن
    با یادهای کودکی خویش
    مهتاب را به شاخه بپیوند
    خورشید را به کوچه صدا کن
    برخیز
    ای چشم خسته دوخته بر دیوار
    بیمار
    بیزاره
    بیرون ازین حصار غم آلود
    تا یک نفس برای تو باقی است
    جای به دل گریستنت هست
    وقت دوباره زیستنت نیست
    برخیز

  2. #1092
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خواب دیدم خواب این که مرده ام

    خواب دیدم خسته و افسرده ام

    روی من خروارها از خاک بود

    وای قبر من چه وحشتناک بود

    تا میان گور رفتم دل گرفت

    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

    بالش زیر سرم از سنگ بود

    غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

    ناله می کردم ولیکن بی جواب

    تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب

    خسته بودم هیچ کس یارم نشد

    زان میان یک تن خریدارم نشد

    هر که آمدپیش حرفی راند و رفت

    سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

    نه شفیقی نه رفیقی نه کسی

    ترس بود و وحشت و دلواپسی

    آمدند ازراه نزدم دو ملک

    تیره شد در پیش چشمانم فلک

    یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

    آن یکی فریاد زد رب تو کیست

    ای گنهکار سیه دل بسته پر

    نام اربابان خود یک یک ببر

    در میان عمر خود کن جستجو

    کارهای نیک و زشتت را بگو

    گفتنم عمر خودت کردی تباه

    نامه ی اعمال تو گشته سیاه

    ما که ماموران حق داوریم

    اینک تو را سوی جهنم می بریم

    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

    دست و پایم بسته در زنجیر بود

    ناامید از هر کجا ودلفکار

    می کشیدندم به خفت سوی نار

    ناگهان الطاف حق آغاز شد

    ازجنان درهای رحمت باز شد

    مردی آمد از تبار آسمان

    نورپیشانیش فوق کهکشان

    چشمهایش زندگانی می سرود

    درد را از قلب آدم می زدود

    گیسوانش شط پر جوش و خروش

    در رکابش قدسیان حلقه به گوش

    صورتش خورشید بود وغرق نورجام

    چشمانش پر از شرب طهور

    لب که نه سر چشمه ی آب حیات

    بین دستش کائنات و ممکنات

    خاک پایش حسرت عرش برین

    طره یی ازگیسویش حبل المتین

    بر سرش دستار سبزی بسته بود

    به دلم مهرش عجب بنشسته بود

    در قدوم آن نگار مه جبین

    از جلال حضرت عشق آفرین

    دو ملک سر را به زیر انداختند

    بال خود را فرش راهش ساختند

    غرق حیرت داشتند این زمزمه

    آمده اینجا حسین فاطمه

    صاحب روزقیامت آمده

    گوئیا بهر شفاعت آمده

    سوی من آمد مرا شرمنده کرد

    مهربانانه به رویم خنده کرد

    گفت آزادش کنید این بنده را

    خانه آبادش کنید این بنده را

    اینکه اینجا این چنین تنها شده

    کام او با تربت من وا شده

    مادرش او را به عشقم زاده است

    گریه کرده بعد شیرش داده است

    اینکه می بینید در شور است و شین

    ذکر لا لا ئیش بوده یا حسین

    دیگران غرق خوشی و هلهله

    دیدم او را غرق شور و هروله

    با ادب در مجلس ما می نشست

    او به عشق من سر خود را شکست

    سینه چاک آل زهرا بوده است

    چای ریز مجلس ما بوده است

    خویش را در سوزعشقم آب کرد

    عکس من را بر دل خود قاب کرد

    اسم من راز و نیازش بوده است

    خاک من مهر نمازش بوده است

    پرچم من را به دوشش می کشید

    پا برهنه در عزایم می دوید

    اقتدا بر خواهرم زینب نمود

    گاه می شد صورتش بهرم کبود

    بارها لعن امیه کرده است

    خویش را نذررقیه کرده است

    تا که دنیا بوده از من دم زده

    او غذای روضه ام را هم زده

    اینکه در پیش شما گردیده بد

    جسم و جانش بوی روضه می دهد

    حرمت من را به دنیا پاس داشت

    ارتباطی تنگ با عباس داشت

    نذر عباسم به تن کرده کفن

    روز تاسوعا شده سقای من

    گریه کرده چون برای اکبرم

    با خود او را نزد زهرا می برم

    هر چه باشد او برایم بنده است

    او بسوزد صاحبش شرمنده است

    در مرامم نیست او تنها شود

    باعث خوشحالی عدا شود

    در قیامت عطر و بویش می دهم

    پیش مردم آبرویش می دهم

    باز بالاتر به روز سر نوشت

    میشود همسایه ی من در بهشت

    آری آری هر که پا بست من است

    نامه ی اعمال او دست من است

  3. #1093
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    تو مگه قسم نخوردي دلمو تنها نذاري

    روبروم نشستي اما از غريبه کم نداري

    روبروي من نشستي توي چشم تو ستاره

    از صداي تو شنيدم که دلت دوستم نداره

    تو مگه قسم نخوردي دلمو تنها نذاري

    هرگز از روز جدايي سخني به لب نياري

    حالا روبروم نشستي حرف تو فقط جدايي

    تو قسم نخورده بودي که يه دنيا بي وفايي

    تو قسم نخورده بودي روزي عشق تو ميميره

    نور يک ستاره يک شب جاي مهتاب و ميگيره

  4. #1094
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    در اخرين لحظه ديدار به
    چشمانت نگاه كردم و
    گفتم بدان اسمان قلبم
    با تو يا بي تو بهاريست
    همان لبخندي كه توان را
    از من مي ربود بر لبانت
    زينت بست.
    و به ارامي از من فاصله
    گرفتي بي هيچ كلامي.
    من خاموش به تو نگاه می كردم
    و در دل با خود مي گفتم :اي كاش اين قامت
    نحيف لحظه اي فقط لحظه اي مي انديشيد كه
    اسمان بهاري يعني ابر
    باران رعد وبرق و طوفان
    ناگهاني
    و اين جمله ،جمله اي
    بود بدتر از هر خواهش
    براي ماندن و تمنايي
    بود براي با او بودن.

  5. #1095
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    من از خدا خواستم،
    نغمه هاي عشق مرا به گوشت
    برساند تا لبخند مرا
    هرگز فراموش نكني و
    ببيني كه سايه ام به
    دنبالت است تا هرگز
    نپنداري تنهايي.
    ولي اكنون تو رفته اي ،
    من هم خواهم رفت
    فرق رفتن تو با من اين
    است كه من شاهد رفتن تو هستم

  6. #1096
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    دشت خواب با كوه هاي
    آبي ، نه شعري نه
    ميلادي
    طلوعي بود كه مغربش
    گريه ميكرد
    ستاره ها دل نداشتند كه
    بخوابند
    سوخته حتي خاكستر دشت
    ستون ستون، حرمت ِ
    احساس بي ريشه گي
    قدم قدم، درد ِ بي
    همخونان
    بغض بغض زجر ِ من بودن

  7. #1097
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    مگر چه کرده بودم که جز خطا ندیدم
    مگر چه گفته بودم که جزبلا ندیدم
    با دلی شکسته یارم سویت امدم پناهی
    ای امید خاطر من خود به درد من گواهی
    نه دل به کینه خسته ام نه خاطری شکسته ام
    دیده ام زگریه خون شد
    بار غم به جان فزون شد
    چه کرده ام یا رب چه گفته ام یا رب
    کسی به من وفا نکرده دلم زغم رها نکرده
    ترسم مرا ناله ها بشکند در گلو،
    در گلو
    وقتی که پر گل شود سینه از یاد او،
    یاد او
    چه کرده ام یا رب چه گفته ام یا رب
    کسی به من وفا نکرده دلم زغم رها نکرده
    دلم زغم رها نکرده
    با دلی شکسته یارم سویت امدم
    پناهی ای امید خاطر من
    خود بهدرد من گواهی
    نه دل به کینه خسته ام نه خاطری شکسته ام
    دیده ام زگریه خون شد

  8. #1098
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    منُ در گیر ِخودت كن تا جهانم زیر و رو شه

    تا سکوتِ هر شبِ من با هجومِت رو به رو شه

    بی هوا، بدونِ مقصد، سمتِ طوفانِ تو می رَم

    منُ درگیر ِخودت کن، بلکه آرامش بگیرم

    باخیالِ تو هنوزم مثل ِهر روز و همیشه

    هر شبِ حافظه یِ من پُر ِ تصویر ِ تو می شه

    با من غریبگی نکن، با من که در گیر ِ تواَم

    چشماتُ از من بر ندار من مات تصویر تواَم

    تو همین جایی همیشه، با تو شب شکل یه روياست

    آخرین نقطه ی دنیا، تو جهانِ من همین جاست

    تو همین جایی و هر روز، من به تنهایی دچارم

    منُ نزدیک خودم کن تا تو رو یادم بیارم

  9. #1099
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم، پیش منی
    دوباره گریم می گیره، انگار تو آغوش منی روم نمی شه نگات کنم
    وقتی که اشک تو چشم هامه
    با این که نیستی پیش من، انگار دستات تو دست هامه
    بارون می باره، من تو رو دوباره پیشم می بینم
    اشک تو چشم هام حلقه می شه دوباره تنها می شینم
    قول بده وقتی،
    تنها می شم، بازم میای کنار من
    شب های جمعه که میاد، میای سر مزار من
    دوباره باز یاد چشمات زمزمه ی نبودنم،
    ببین که عاقبت چی شد، قصه با تو بودنم
    تاج سر مزار من نشونی از نبودنت
    دست های نامردم شهر چرا از من روبودنت
    بارون می باره باز تو رو دوباره پیشم میبینم
    اشک تو چشمام حلقه میشه
    دوباره تنها می شینم
    قول بده وقتی که تنها می شم بازم بیای کنار من
    شب های جمعه که می آد، بیا سر مزار من
    به زیر خاکم و هنوز نرفتی از یاد من
    قصه نخور سیاه نپوش، گریه نکن برای من
    دیگه فقط، آرزو مه بارون بباره رو تنم
    دوباره لحظه ها بپرس منو به باد رفتنم
    بارون می باره، باز تو رو دوباره پیشم می بینم
    اشک تو چشم هام حلقه می شه دوباره تنها می شینم
    دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم
    رو سنگ قبرم بنویس، تنها ترین تنها منم
    تنها ترین تنها منم

  10. #1100
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    وقتی که دل تنگ می شمُ
    همراه تنهایی می رم
    داغ دلم تازه می شه
    زمزمه های خوندنم
    وسوسه های موندم
    با تو هم اندازه می شه
    قدِ هزار تا پنجره
    تنهایی آواز می خونم
    دارم با کی حرف می زنم؟
    نمی دونم، نمی دونم!

    این روزا دنیا واسه من
    از خونمون کوچیک تره
    کاش می تونستم بخونم
    قد هزار تا پنجره

    طلوع من، طلوع من
    وقتی غروب پر بزنه
    موقع رفتن منه ...

    حالا که دل تنگی داره
    رفیق تنهاییم می شه
    کوچه ها نارفیق شدن
    حالا که می خوان شب و روز
    به هم دیگه دروغ بگن
    ساعت ها هم دقیق شدن

    طلوع من، طلوع من
    وقتی غروب پر بزنه
    موقع رفتن منه ...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •