تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 110 از 638 اولاول ... 1060100106107108109110111112113114120160210610 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,091 به 1,100 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #1091
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نفس می کشم...
    عمیق
    عمیق تر...
    چشمهایم را که می بندم، تنها تو را می بینم...
    لبخندت را نه...
    چشمهایت را که می درخشند
    چشمهایت که پرسشی مبهم را گم کرده در چشمان من می جویند...
    من کجای این خاک غریب ایستاده ام ؟
    کمی آب لطفا...

    به تو نگاه می کنم . . . و می دانم تو ،تنها نیازمند یکی نگاهی
    تا به تو دل دهد ،بگشایدت ،آسوده خاطرت کند تا بدرآیی؛
    من ، پا پس می کشم ، و دری نیم گشوده ،
    بروی تو بسته می شود...

  2. #1092
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    از این تکرار دلم گرفته ...

    تلخ بود ـ خیلی ـ
    همین قهوه!
    مثل صبح امروز که
    باران زد و
    (باز هم!!!!! ـ مثل همیشه ـ)
    ـ تو ـ کنارم نبودی . . .

  3. #1093
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    از من تا من ...

    هنوز راه هست . . .

    راه را ،

    نشانه را ،

    ـ تو ـ

    نشانم بده...

    ـ مهربانم ـ

    "خــــداحافظ"

    کلمه قشنگی است

    اگر: به موقع بگوییم...

  4. #1094
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    حالِ تو! آیینه ی حالِ پریشانی ما
    خون بی رنگ شهید نسل قربانی ما
    لحظه های انتظارت را تصور کی توان
    ای شهید بی دفاع ِ نفس حیوانی ما
    لحظه ی ذبح تو در صحرای سوزان وکویر
    باز گو آیا چه دیدی از هوسرانی ما؟
    سیل اشک نامرادی گرد رخسارت زدود؟
    یا تمسخر ها نمودی دوست! ارزانی ما
    از چه رو باور نکردی شیوه ی نامردمی
    یا چرا چشم امیدت بود بر« بانی » ما؟
    از چه رو باور نکردی ما ذلیل وبرده ایم؟
    هرگدای هرزه می نازد به سلطانی ما
    حسرتا قانون جنگل رفت ازیادت مگر؟
    دست وپا وسر بریدن، های ( افغانی) ما؟
    یا چرا یادت نمی آید که از عهد قدیم
    بی وفایی هاست میراث نیاکانی ما
    ای خوشا برحال تو چشم از جفا پوشیده ای
    حسرتا برحال ما، با خانه ویرانی ما
    باردیگر ما تماشاگرشدیم وتو شهید!
    مرگ براین سخت جانی های بی جانی ما
    ما ودل بر خویش میگریم وبرحال قلم
    آتشی افتاده در دشتِ غزلخوانی ما
    بَینِ انگشتان سرد ِ من قلم خشکیده است
    ای غمِ ناگفته، ای آواز زندانی ما

  5. #1095
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    به گونه گل زده گرمای بی خیالِ غزل
    به کوره می بردم آتشِ خیالِ غزل

    عرق نشسته به رخسارم از نجابتِ عشق
    و قد کشیده به چشمانِ من نهالِ غزل

    هزارسال گذشت و هنوز بی تابم
    نمی رسد نفسِ خسته ام به بالِ غزل

    هزارپاسخِِ جانِ ِ به لب رسیده ی من
    نمی دهد به دلم، پاسخِ سوالِ غزل

    هزار آبله در پای دل نشسته از آن:
    که می دود به شتابی پیِ غزالِ غزل

    دلِ فلک زده ام سوی دوست می بیند
    به من حواله کند آتش و مجالِ غزل

    به سینه هیچ نپاید کدورتی و غمی
    به جز هوای تو وعشقِ بی زوالِ غزل

    نمی شود که دل از الفتِ غزل بکَنم
    دلی که معجزه ها دیده از کمالِ غزل

  6. #1096
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    افتاده ام به سمتِ بیابانِ دوستی
    گم کرده ام نشانه ی خوبانِ دوستی

    جایی که دوست آبِ رخِ دوست می برد
    پشتِ نقابِ واژه ی «پیمانِ» دوستی

    غیرازسکوتِ جاده ی بن بست، راه نیست
    تا ره زنم به سوی خیابانِ دوستی

    گرداب گردِ دامنِ خود چرخ می دهد
    آوازِ کنده کنده ی رندانِ دوستی

    دل نعشِ پیکرم به سرِ دوش می کشد
    در انتظارِ ختمِ زمستانِ دوستی

    خونِ دلم به گردنِ عشق است بی گمان
    دستم نمی رسد به گریبانِ دوستی

    زیرِ درختِ خشکِ لبِ جو نشسته ام
    با چشمِ ره کشیده ی حیرانِ دوستی

    خواهم که تا ابد نرسد پای خسته ام
    در خطِ نابرابرِ پایانِ دوستی

    بارِ تحملِ دلِِ من در حضورِ دوست
    یارب سبک مباد به میزانِ دوستی

  7. #1097
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    یک قدم غافل شدم صد سال راهم دور شد

    زیور امیــــد ها از لحظه هایم چور شـــــد



    حسرت دیدار دلرا نا توانتر میکنــــــــــد
    بی رخت خورشید من صد آفتاب بی نور شد



    رد پای من به دنیا بی توجه مانده است

    در شبستان فرامـــوشی حضورم گور شد



    جز فکاهت نیست دیگر دوستی در عصرما

    کی کند تزویر الا ، گر کسی مجبور شد



    اندکی در مسند بخت و هزاران ناامید

    من ندانم از کجایی این چنین منظور شد؟



    نیش اهل عیب را خوردن تحمل باید ت

    چون حریم شعر گفتن خانهء زنبور شد

  8. #1098
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    می هراسم که شاید

    در ظلمت یک شب تاریک

    به مهتاب در حسرت بستر گرمش

    لالایی بخوانم

    یا در روز سرد زمستان

    در جاده پر از برف و باد

    فریاد کنان یگانه مسافر شوم

    می هراسم که شاید

    بر تنم باد سرد خزان پنجه اندازد

    و تمام هستیم را

    در قدم های رهگذری ریزد

    و یا حصه از وجودم را در قلمرو دیگری اندازد

    میهراسم که شاید باز

    فصل سرد و غمناک تنها بودن فرا رسد

    و من در اشتیاق گرمای وصل تو

    پژمرده شوم

  9. #1099
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    می‌کند یک بهانه خوشحالم؛ هرچه باشد- بهانه‌ای تنها

    نتی از یک ترانه‌ی شیرین؛ بیتی از عاشقانه‌ای حتی




    می توانم شنا کنم دیگر در خم رودخانه‌ای آرام

    هم‌صدا با تمام ماهی‌ها؛ هم‌جهت با هزار و یک دریا




    می گذارم که نور بی‌پروا وارد خانه‌ام شود هر روز

    می زنم پشت گوش پنجره‌ها طره‌ی پرده‌های خلوت را




    خلوتی که خودم بنا کردم روی این سنگ‌های لغزنده

    روی تاری تنیده از حسرت روی بندی جویده از رؤیا




    دیگر از آن عذاب وجدان‌ها خبری نیست خوب من خوش باش!

    دستمالی بیار پاک کنم! کلّ آیینه‌های دنیا را




    من نمی‌ترسم از خودم دیگر توی تنهاییِ هزار گِره

    باز هم دوست می شوم با تو؛ با خودم مهربان‌ترم حالا




    می‌نشید میان رگ‌هایم رخوت دلپذیر سیگاری

    سایه‌گاه عزیز دستانی می رساند مرا به فرداها





    مگر عقلم پریده باشد تا دست از زندگی بشویم من!

    بعد جنگی که با خودم کردم؛ تو برایم غنیمتی دنیا!





    راضيه ايماني

  10. #1100
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ای ساکن شهرخیال من !

    بیا...

    بیا تا ازگرمای نفسهایت

    هیکل سرد تنهاییم

    آب شود ....!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •