تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 110 از 131 اولاول ... 1060100106107108109110111112113114120 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,091 به 1,100 از 1301

نام تاپيک: معرفي كتاب هايي كه خوانده ايم

  1. #1091
    داره خودمونی میشه TeachMe's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    108

    پيش فرض


    چند وقت پیش کنار خیابون یه کتاب پیدا کردم از بزرگ علوی .اسم کتاب نامه ها بود .چاپش قدیمی بود و از اینکه شاید دوباره چاپ شده باشه اطلاعی ندارم اما متن کتاب شامل چنتا داستان کوتاه زیبا و گویای مسایل و مشکلات جامعه بود...

    نامه ها عنوان یکی از داستان های این کتاب هست که در اون فرد دیکتاتوری که زمانه اش به سر اومده با دخترش به تنهایی در گوشه ای زندگی میکنه و این فرد مدام نامه های تهدید آمیز و عتاب آلودی دریافت میکنه و دائم در هراس و ترس به سر میبره و دریافت نامه های تهدید به قتل همچنان ادامه داره ..اواخر داستان معلوم میشه کسی که نامه ها رو میفرسته کسی نیست جز...
    گفتنی است که بزرگ علوی به خاطر مجموعه داستان نامه ها (گیله مرد یکی از داستان های همین مجموعه است) در سال ۱۹۵۳ میلادی مدال شورای صلح جهانی را دریافت کرد .اگه خواستید این کتاب رو میشه از اینترنت به راحتی دانلود کرد ...لینکای مختلفی هست اما چون از سالم بودن لینکا مطمئن نیستم انتخاب رو به خودتون واگذار میکنم...
    خرسند باشید .

  2. 7 کاربر از TeachMe بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1092
    داره خودمونی میشه TeachMe's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    108

    پيش فرض

    مکتوب
    مطمئنم بیشتر شماها داستان های نویسنده ی شهیر پائولو کوئلو رو خوندید ..آثاری مثل کیمیاگر با اون شهرت جهانی.. کنار رود پیدرا و زیارت .کوه پنجم و .. اما در بین همه ی کتاباش یه کتابی خیلی روی من اثر گذاشته و اون مکتوب هست
    مکتوب داستان نیست بلکه شامل مجموعه ای از سخنان حکیمانه و تجارب شخصی و پند گونه ی نویسنده است .. یه جایی توی این پند ها دیدم که نوشته بود ...مردمان بومی افریقا یا امریکای لاتین میدونید چطور میمون شکار میکنن؟؟ اونا میارن یه نارگیل بزرگ رو سوراخ میکنن و توشو خالی میکنن و یه موز رو طوری داخلش میذارن که به راحتی در نیاد و نارگیل رو نزدیک محلی که میمونا هستن میذارن و به کمین میشینن ..همین که میمون نارگیل رو توی دستاش گرفت ..دستش رو داخل نارگیل فرو میکنه تا موز رو در بیاره و در همین لحظه کسی که به کمین نشسته به طرف میمون میدوه تا شکارش کنه و میمون فرد رو میبینه اما چون موز رو توی دستاش گرفته نمیتونه از شاخ و برگ درختا برای فرار کمک بگیره ..اون نمیدونه برای فرار کافیه موز رو رها کنه و دستش رو از درون نارگیل بیرون بکشه ...ابن یه تمثیل بود برای دانه و دام ..و کسایی که فریب میخورن و در عین حال تنها راه نجاتشون دل کندن از دانه است تا از دام بگریزند اما انسان دقیق مثل اون میمون رفتار میکنه گاهی...

    ببخشید طولانی شد من چنتا نکته ی دیگه از این کتاب یاد داشت کردم که مینویسم براتون..
    00 ای سالک راهی وجود ندارد ..راه آنگاه پدیدار میشود که گامی برداری
    ..استاد میگوید : (( بنویس !! نامه خاطرات روزانه و یا حتی یادداشت کوچکی به هنگام صحبت کردن با تلفن ..به هنگام نوشتن به خداوند و به دیگران نزدیکتر میشویم اگر میخواهی نقش خود را در دنیا بهتر درک کنی بنویس . بکوش که روحت را در نوشتن بگذاری حتی اگر کسی نوشته ات را نخواند و یا بدتر از آن کسی نوشته ات را بخواند درحالیکه تو نمیخواستی خوانده شود .حقیقت ساده ی نوشتن به ما کمک میکند تا افکارمان را سازماندهی کنیمو اطراف خود را با وضوح بیشتری ببینیم . یک کاغذ و قلم معجزه میکنند درد را تسکین میدهند به رویاها جامه ی عمل میپوشانند و امید های بر باد رفته ر ا زنده میکنند . واژه قدرت دارد ))
    این کتاب رو با برگردان آرش حجازی بخونید البته اگه گیرتون اومد . عکس کتاب رو هم نمیذارم چون فکر نکنم دیگه مجوز چاپ بش بدن .قدیمیشو بگیرید. سپاس گزارم.
    Last edited by TeachMe; 01-02-2011 at 14:50.

  4. 7 کاربر از TeachMe بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1093
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    12 The Great Gatsby/گتسبی بزرگ


    گتسبی بزرگ




    دومین رمان بزرگ قرن بیستم نوشته ی اسکات فیتس جرالد ..

    داستان توسط نیک روایت میشه، نیکی که به غرب نیویورک میاد تا کار کنه .. خونه ای در همسایگی شخصی به نام گتسبی میگیره .. گتسبی هویت مجهولی داره و هر کس اون رو متهم به یه کاری می کنه و هیچکس نمی دونه گتسبی چی کاره هست ولی همه از مهمونیهای بزرگی که گتسبی میده لذت میبرن...و دلیل دادن این مهمونی ها خودنمایی نیست..خودنمایی که اکثر ساکنین این منطقه از نیویورک بهش عادت دارن.. این حقیقت تا اواسط داستان مخفی میمونه .. نیک آدم کنجکاوی نیست و تمام اتفاقات و اطلاعاتی که در اختیار خواننده قرار میده بر حسب اتفاق هست...دخترعموی نیک(دی زی) تو منطقه شرق نیویورک با همسرش تام ساکنه .. تامی که به همسرش وفادار نیست و روابطی خارج از چارچوب ازدواج با مرتل(زن ویلسون؛ یه کارگر پمپ بنزین) داره...در طول داستان نیک با جوردن بیکر(دوست دیزی) وارد یه رابطه ی عاطفی میشه که در طول داستان، نیک جز دو یا سه پاراگراف بهش اشاره نمیکنه...چرا که قهرمان روایت نیک، گتسبی هست..گتسبی عاشق که برای به دست آوردن دی زی تمام زندگیش شبیه یک رویا شده...گتسبی عاشق که دی زی رو اونقدر تو رویاهای خودش بزرگ کرده که حقیقت وجودی خودش رو فراموش کرده و یک عمر نقش بازی کرده...یک عمر رویا برای به دست آوردن عشقش .. روایت غیر رمانتیک نیک از این جریان رمانتیک این رمان رو از یک رمان عشقی معمولی فراتر برده و خواننده رو تا خط های آخر مشتاق نگه میداره...نه مشتاق دونستن پایان داستان...مشتاق خط به خط این روایت عمیـــق...

    دو تا نکته که لازم میدونم اشاره کنم:

    • ترجمه ای که من از این کتاب خوندم از آقای کریم امامی هست(انتشارات نیلوفر) و به دلیل وجود اسم های زیادی که تو این رمان هست و اصطلاحاتی که به کار رفته تو صحبت های شخصیت ها؛ اولش چندان رمان جذابی به نظر نمیرسه...راوی خیلی آروم پیش میره و از نیمه ی دوم رمان خواننده رو با خودش همراه می کنه .. البته تمام اصطلاحات توضیح داده شده تو این کتاب و نامه هایی که به نویسنده راجع به رمان نوشته شده و جواب نویسنده به این نامه ها هم ترجمه و چاپ شده...ترجمه کامل و دقیقی هم هست...
    • یک فیلم شاخص از این رمان ساخته شده به کارگردانی جک کلیتون...

    و در نهایت اینکه، این رمان 226 صفحه ای رو از دست ندید : )


  6. 11 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1094
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض موش ها و آدم ها/جان اشتاین بک



    همیشه عنوان این کتاب رو بسیار دوست داشتم و بر آن شدم بخونمش تا از محتواش هم با خبر بشم. داستان درباره دو کارگر روز مزده و یکی کوچک و نسبتا باهوش و دیگری قوی هیکل و دارای اختلالات ذهنی. این دو نفر با هم سفر میکنند و به مزرعه ای جدید برای کار میروند و اتفاقاتی در اونجا براشون میوفته

    با داستان رئال و غم انگیزی رو به رو هستیم. فقر و بدبختی و فاصله طبقاتی و تبعیض نژادی و ... و البته کور سوی امیدی که هنوز گاهی وقت ها در دل طبقه رنج کشیده پیدا میشه
    و حقیقت تلخی که اکثریت این بدبختی رو پذیرفتن و برای بهبود شرایط کاری نمیکنن و حتا دیگران رو هم از این کار منصرف میکنن و ..

    کلا داستان تلخی بود. با پایانی تلخ تر. در پایان خوندنش حالمان گرفته شد ولی خب شخصیت ها و روابط داستان پیچیدگی هایی داشت که روند داستان رو علارغم تلخیش جذاب میکرد

    اگر به این سبک داستان ها علاقه دارید پیشنهاد میشه ولی برای کسانی که به این ژانر علاقه ای ندارند شاید گزینه ی مناسبی نباشه

  8. 8 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1095
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض باغ آلبالو/آنتوان چخوف



    نمایشنامه ی منحصر به فردی از آنتوان چخوف
    این نمایشنامه آخرین نمایشنامه ی چخوف هست و پیرامون ساکنان یک باغ آلبالوست که در شرف از دست دادن باغشان هستند. شاید اگر تحلیل و توضیح ابتدای کتاب و یا مقالات مربوطه رو نخونید خیلی به تعابیر کنایی آن پی نبرید اما جدای از تحلیل ، روند نمایشنامه و داستان جذاب هست و خواننده رو جذب خودش میکنه. در واقع باغ آلبالو نمادی از روسیه هست و هر یک از شخصیت ها نماد یک قشر خاص در روسیه
    جزو شاهکارهای چخوف هست به نظرم
    در کل پیشنهاد میشه

  10. 7 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1096
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    1

    کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه از مصطفی مستــــور




    این دومین کتاب بعد از روی ماه خداوند رو ببوس از ایشون بود که مطالعه کردم.
    شامل چنتا داستان کوتاه بود که شدیدا از خوندشون لذت بردم
    که بیشتر اونها حکایت از عشق هایی میکرد که یه جورایی ناتمام می مونه
    در قالب چند صفحه به شکلـــی عمیـــق, نوشته تاثیرش رو روی خواننده می ذاشت
    خیلی کم حجمه ...
    حتما مطالعه کنید

  12. 7 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1097
    داره خودمونی میشه TeachMe's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    108

    پيش فرض

    دفترچه ممنوع


    آلبا دسس پدس - بهمن فرزانه
    قبل از معرفی کتاب دو نکته رو میخوام بگم اول یه سوال دارم : چرا فقط داستان معرفی میشه اینجا ؟ لطفا از کتابای جالب و خیلی مفید دیگه ای که میخونید اسم ببرید . و دوم :
    من فکر میکنم برای معرفی کتاب و تشویق به مطالعه اون جالب تر اینه که بخش کوتاهی از متن خود کتاب رو اینجا بنویسیم نه اینکه برداشت شخصی خودمون رو ازش بیاریم . توی دو تا پست من این کار رو کردم اما پست هام حذف شدن .
    به هر حال ممنونم .

    یه زن میان سال توی یه اداره به عنوان منشی شخص رییس کار میکنه .این زن از روزمرگی های زندگی خصوصیش خسته شده و از طرف دیگه رابطه ی عاطفی که بین اون و شخص رییس به وجود میاد باعث میشه شیرینی یک شروع دوباره با شخص رییس و رویای سفر با اون رو در ذهنش تداعی کنه ..این زن شرح خاطرات و گفتگوهای درون ذهنش و همچنین ماجرای رییس و گفتگو هایی که با اون داره رو در یک دفترچه یادداشت میکنه و به شدت از خونده شدن دفترجه توسط همسرش وحشت داره (دفترچه ممنوع) ..کل داستان روندی صعودی داره و خواننده رو به پیگیری ادامه داستان تا فهمیدن نتیجه علاقمند میکنه ..
    نتیجه ای که شخص پس از خوندن کتاب میگیره شاید برای افراد، مختلف باشه اما برای من یه پند اخلاقی بود . متشکرم.
    Last edited by TeachMe; 07-02-2011 at 14:17.

  14. 4 کاربر از TeachMe بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1098
    داره خودمونی میشه TeachMe's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    108

    پيش فرض

    داستان های کوتاه چخوف







    جلد اول از داستانهای کوتاه چخوف رو میخوندم و یکی از داستان هاش رو تایپ کردم و قبلا هم توی سایت گذاشتم اینجا میذارم شاید همین دوستان رو ترغیب کنه ..
    شاید طولانی بشه اما اگه طولانی شد بگین که خودم حذفش کنم.متشکرم.

    نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه

    ۱۳ اکتبر:بالاخره بخت در خانه ی مرا هم کوبید!می بینم و باورم نمیشود.زیر پنجره های اتاقم جوانی بلند قد و خوش اندام و گندم گونو سیاه چشم قدم می زند و از پنجره های خانه مان چشم بر نمیدارد .وانمود کردم که بی اعتنا هستم .
    ۱۵اکتبر:امروز از صبح باران سیل آسا می بارد اما طفلکی همان جا قدم می زند به پاداش از خود گذشتگی اش چشم هایم را برایش خمار کردم و یک بوسه ی هوایی فرستادم.لبخند دلفریبی تحویلم داد.او کیست؟ خواهرم واریا ادعا میکند که طرف خاطر خواه او شده و به خاطر اوست که زیر شر شر باران خیس می شود .راستی که خواهرم چقدر امل است .آخر کجا دیده شده که مردی گندمگون عاشق زنی گندمگون شود؟ مادرمان توصیه کرد بهترین لباس هایمان را بپوشیمو پشت پنجره ها بنشینیم .می گفت : گرچه ممکن است آدم حقه بازی و دغلی باشد اما کسی چه میداند شاید هم آدم خوبی باشد حقه باز ..! این هم شد حرف؟!..مادر جان راستی که زن بی شعوری هستی !
    ۱۶ اکتبر:واریا مدعی است که من زندگی اش را سیاه کرده ام .انگار تقصیر من است که او مرا دوست دارد ،نه واریا را ! یواشکی از راه پنجره ام ،یاد داشت کوتاهی به کوچه انداختم. آه که چقدر نیرنگ باز است! با یک تکه گچ روی آستین کتش نوشت :((نه حالا )) بعد قدم زد و قدم زد و با همان گچ روی دیوار نوشت :(( مخالفتی ندارم اما بماند برای بعد ))و نوشته اش را فوری پاک کرد . نمیدانم علت چیست که قلبم به شدت می تپد.
    ۱۷ اکتبر:واریا آرنج خود را به تخت سینه ام کوبید .دختره ی پست و حسود و نفرت انگیز ! امروز او مدتی با یک پاسبان حرف زد و چندین بار به سمت پنجره های خانه مان اشاره کرد.از قرار معلوم دارد توطئه می چیند لابد دارد پلیس را می پزد!.. راستی که مردها ظالم و زور گو و در همان حال مکار و شگفت انگیز و دلفریب اند!
    ۱۸ اکتبر:برادرم سریوژا ،بعد از یک غیبت طولانی شب دیر وقت به خانه آمد.پیش از آنکه فرصت کند به بستر برود به کلانتری محله مان احضارش کردند.
    ۱۹ اکتبر: پست فطرت !مردکه ی نفرت انگیز !این موجود بی شرم در تمام دوازده روز گذشته ،به کمین نشسته بود تا برادرم را که پولی سرقت کرده و متواری شده بود،دستگیر کند.
    او امروز هم آمد و روی دیوار مقابل نوشت:(( من آزاد هستم و می توانم)).حیوان کثیف !..زبانم را در آوردم و به او دهن کجی کردم!

  16. 6 کاربر از TeachMe بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1099
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    داستان های کوتاه چخوف







    جلد اول از داستانهای کوتاه چخوف رو میخوندم و یکی از داستان هاش رو تایپ کردم و قبلا هم توی سایت گذاشتم اینجا میذارم شاید همین دوستان رو ترغیب کنه ..
    شاید طولانی بشه اما اگه طولانی شد بگین که خودم حذفش کنم.متشکرم.

    نقل از دفتر خاطرات یک دوشیزه

    ۱۳ اکتبر:بالاخره بخت در خانه ی مرا هم کوبید!می بینم و باورم نمیشود.زیر پنجره های اتاقم جوانی بلند قد و خوش اندام و گندم گونو سیاه چشم قدم می زند و از پنجره های خانه مان چشم بر نمیدارد .وانمود کردم که بی اعتنا هستم .
    ۱۵اکتبر:امروز از صبح باران سیل آسا می بارد اما طفلکی همان جا قدم می زند به پاداش از خود گذشتگی اش چشم هایم را برایش خمار کردم و یک بوسه ی هوایی فرستادم.لبخند دلفریبی تحویلم داد.او کیست؟ خواهرم واریا ادعا میکند که طرف خاطر خواه او شده و به خاطر اوست که زیر شر شر باران خیس می شود .راستی که خواهرم چقدر امل است .آخر کجا دیده شده که مردی گندمگون عاشق زنی گندمگون شود؟ مادرمان توصیه کرد بهترین لباس هایمان را بپوشیمو پشت پنجره ها بنشینیم .می گفت : گرچه ممکن است آدم حقه بازی و دغلی باشد اما کسی چه میداند شاید هم آدم خوبی باشد حقه باز ..! این هم شد حرف؟!..مادر جان راستی که زن بی شعوری هستی !
    ۱۶ اکتبر:واریا مدعی است که من زندگی اش را سیاه کرده ام .انگار تقصیر من است که او مرا دوست دارد ،نه واریا را ! یواشکی از راه پنجره ام ،یاد داشت کوتاهی به کوچه انداختم. آه که چقدر نیرنگ باز است! با یک تکه گچ روی آستین کتش نوشت :((نه حالا )) بعد قدم زد و قدم زد و با همان گچ روی دیوار نوشت :(( مخالفتی ندارم اما بماند برای بعد ))و نوشته اش را فوری پاک کرد . نمیدانم علت چیست که قلبم به شدت می تپد.
    ۱۷ اکتبر:واریا آرنج خود را به تخت سینه ام کوبید .دختره ی پست و حسود و نفرت انگیز ! امروز او مدتی با یک پاسبان حرف زد و چندین بار به سمت پنجره های خانه مان اشاره کرد.از قرار معلوم دارد توطئه می چیند لابد دارد پلیس را می پزد!.. راستی که مردها ظالم و زور گو و در همان حال مکار و شگفت انگیز و دلفریب اند!
    ۱۸ اکتبر:برادرم سریوژا ،بعد از یک غیبت طولانی شب دیر وقت به خانه آمد.پیش از آنکه فرصت کند به بستر برود به کلانتری محله مان احضارش کردند.
    ۱۹ اکتبر: پست فطرت !مردکه ی نفرت انگیز !این موجود بی شرم در تمام دوازده روز گذشته ،به کمین نشسته بود تا برادرم را که پولی سرقت کرده و متواری شده بود،دستگیر کند.
    او امروز هم آمد و روی دیوار مقابل نوشت:(( من آزاد هستم و می توانم)).حیوان کثیف !..زبانم را در آوردم و به او دهن کجی کردم!

    سلام

    داستان های چخوف عالی اند
    من با داستان های کوتاهش تو کتاب های دانشگاه آشنا شدم و جدیدا دارم کتاب هاش رو میخونم و واقعا از هنر نویسندگیش لذت میبرم. ایده هایی که برای بیان حرفش انتخاب میکنه واقعا منحصر به فرده. هر داستانش کلی ذهن آدم درگیر میکنه...

    در مورد سوالتون هم باید بگم لازم نیست کتاب صرفا رمان باشه ولی محتواش به گونه ای باشه که با موضوع انجمن تا حدودی در ارتباط باشه : )
    دوم اینکه برای قرار دادن بخش های زیبای کتاب تاپیک [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] موجود هست به اونجا مراجعه کنید. اینکه شما بخشی از کتاب رو در پستتون بیارید هیچ ایرادی نداره اما توضیحی در مورد کتاب رو هم حتما ذکر کنید

    موفق باشید

  18. 5 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1100
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    بازگشت شازده کوچولو ؛
    نوشته ی ژان پیر داوید
    نشر پیام امروز

    برگردید به شازده کوچولو معروف خودمان،
    به آن صفحه ی سفید که دیگر شازده کوچولویی تویش نیست.
    به آنجا اگزوپری می گوید اگر از آنجا رد شدید و کودکی را دیدید
    که موهایش طلایی است
    که می خندد
    که جواب سوال هاتان را نمی دهد
    برایش نامه بنویسید که بیشتر از آن غمگین نباشد.
    یادتان آمد؟

    اقای نویسنده شازده کوچولو را دیده،
    و این کتاب نامه ی اوست به اگزوپری.
    و داستان از این قرار است به همان سبک اگزوپری:
    یک ببر توی سیاره ی کوچک ِ شازده کوچولو پیدا شده
    و شازده کوچولو برگشته به زمین که یک شکارچی ببر پیدا کند.

    تجربه جالبیه. با یادآوری این نکته که اگزوپری یه چیز دیگه ست.

  20. 11 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •