قسمتی که قرمز کردم مثال صحیحی نیست (و اون مثال من نزدیک تر بود به واقعیت). وضعیت یک جنین این نیست که "طرف هیچ دلیلی برای مرگ نداره"... "طرف" برای زنده موندنش حداقل باید 9 ماه به من سختی بده، به سلامت من آسیب بزنه، من رو از کار و زندگی بندازه، من رو حسابی در خرج سنگین بندازه، تمام برنامه های آینده من رو خراب کنه، احتمالا شغل من از دستم میره، احتمالا مجبورم از دانشگاهم انصراف بدم یا تاخیر بندازم، از نظر ظاهری و بدنی افت شدید غیر قابل بازگشت کنم، و این ها فقط جزئی از عواقبش برای من هست، تازه این ها حداقل برای کسی است که بعدش ناچار نباشه بچه رو بزرگ هم بکنه. و قانون بگه تو حق نداری نخوای... تو باردار شدی و حالا چون ما می خوایم از حقوق اون بچه حمایت کنیم، برامون اصلا مهم نیست چی به سر تو میاد چون حق زندگی اون بچه اصل است و سختی کشیدن تو فرع.. فقط اگه داشتی می مردی و زندگیت به خطر می افتاد بیا و ما یه فکری می کنیم.
بررسی مسئله بدون در نظر گرفتن تاثیرهایی که یک بارداری روی یک زن می گذاره، مسائل و مخارج و مشکلات و شرایط اجتماعی و ... به هیچ وجه نمی تونه منطقی باشه. بارداری مثلا 10 دقیقه سرپا ایستادن توی اتوبوس یا پشت چراغ قرمز ایستادن نیست که بگیم حالا چیز مهمی نیست. اتفاقی است که تک تک جنبه های زندگی یک شخص رو تا پایان عمر تغییر میده.
این مسائل خیلی دقیق عنوان میشه و اینطوری نیست که مالیات دادن توسط دولت ها "دیکته" شده باشه. شما حق دارید اگه نمی خواید شهروند کشوری نباشید. من و شما وقتی شهروند یک کشور میشیم تعهد میدیم نسبت به سرویس هایی که دولت بهمون ارائه می کنه، مسئولیت هایی داشته باشیم که یکیش پرداخت مالیات هست. شما خیلی راحت اگه راضی نیستید به مالیات دادن می تونید از حقوق شهروندی خودتون بگذرید و دیگه شهروند اون کشور نباشید. نمونه های زیادی داریم از افرادی که این کار رو کردن (مثلا Eduardo Saverin یکی از موسس های فیسبوک که به خاطر قوانین مالیات از حق شهروندی آمریکایی خودش گذشت). سایر محدود شدن ها هم متعهدانه است. مثلا شما وقتی گواهینامه رانندگی می گیرید متعهد میشید قوانین راهنمایی و رانندگی رو رعایت کنید و بر اساس حقوق شهروندیتون هم متعهد شدید بدون گواهینامه رانندگی نکنید و این برای همه یکسان است (هیچ وقت نمیگن شما باید پشت چراغ قرمز بمونید چون یک نفر دیگه نمی تونه بمونه!). همیشه همه ما بطور مساوی برای اینکه بتونیم کنار هم زندگی کنیم محدود میشیم ولی هیچ قانونی نداریم که اگه مثلا تنها راه زنده موندن یک نفر، کمک ما به اون شخص هست، ما وظیفه قانونی نسبت به انجامش داشته باشیم حتی اگه این کار هیچ ضرر یا خرجی برای ما نداشته باشه.
قانون کردن اخلاقیات خط قرمزی است که حتی افرادی مثل هیتلر و استالین هم تا حد خیلی زیادی پا به اون سمت نگذاشتند و به جز این یک مورد هیچ مثال دیگه ای نیست که کسی در قرن 21 در اعماع ذهنش هم به قانون کردن اخلاقیات فکر کنه. کلا سیستم های Totalitarian هستن که به این چیزها فکر می کنن.
سقط جنین رو "جلوگیری از ادامه زندگی به خاطر منافع خود دونستن" بسیار غیرمنصفانه است. من یک مثال می زنم: یک شخص بیمار هست و به شما گفته میشه باید به مدت 9 ماه (یا فرضا 1 ماه) باید مثلا بدنش به بدن شما وصل بشه (صرفا مثال) و همین حالا هم این اتصال برقرار است. آیا به نظر شما شخص دوم این حق رو باید داشته باشه بگه من حاضر نیستم به خاطر زنده موندن یک شخص دیگه 9 ماه یا یک ماه به خودم سختی بدم؟ یا اینکه قانون باید این شخص رو مجبور کنه در اون حالت بمونه حتی اگه نخواد چون اولویت زنده نگه داشتن همه است. من فرقی بین این قضیه و سقط جنین نمی بینم.
حق ادامه زندگی برای هیچ کس اصل نیست. چنین حقی هم هیچ جا قانون نیست. شما هیچ جا وظیفه قانونی ندارید برای زنده نگه داشتن شخص دیگه هیچ کاری انجام بدید. اگه بگیم حق زندگی اصلی است که نسبت به هر چیز دیگه اولویت داره، پس باید مردمی که به خاطر عدم دسترسی به کلیه/کبد می میرند رو بیاریم و به زور کلیه و نصف کبد از افراد سالم بگیریم و بهشون بدیم. مثال هفت تیرتون هم کمی ناگفته ها داره، کسی که به شما بدون هدف کشتن قصد آسیب زدن داره رو هم می تونید در دفاع شخصی بکشید، یک مثال دیگه که ادامه زندگی اصل نیست.
سقط جنین یعنی من حاضر نیستم برای ادامه زندگی این شخصی که در بدن من است و برای زنده موندن به من نیاز داره به خودم سختی بدم و میخوام این از من جدا بشه. حالا اگه یه روز تکنولوژی به حدی برسه که بشه خارج از رحم زندگی اون بچه رو ادامه داد که چه بهتر، اگه نه، من حق اون شخص می دونم که بگه نمی خوام بدن من وسیله زنده موندن یک شخص دیگه باشه با اینکه این کار رو اخلاقا کار مناسب و صحیحی نمی دونم.