تبلیغات :
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 17 اولاول ... 789101112131415 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 164

نام تاپيک: شعر های مذهبی

  1. #101
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد
    زبان کوفه خیلی حرف‏ها را پشت بابا زد

    میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و
    به دور از چشم‏هایت زخم سیلی بر رخ ما زد

    خودم دیدم دلت پیش دل من بود بابا جان
    در آن هنگامه وقتی سینه‏ات را اسب‏ها پا زد

    نمی‏دانی چه حالی می‏شوم یادم که می‏افتد
    زبان آتش اما با چه خشمی خیمه را تا زد

    نمی‏دانی تو بابا! چندبار از فرط نوشیدن
    سکینه مشک‏های خالی خود را به لب‏ها زد

    لب دریا کویر خشک و شرم آلوده ظلمت
    الهی بشکند دستش که بر لب‏های دریا زد!

    پدر، این‏ها که هیچ آن جا دل من کنده شد از جا
    سرت را روی نیزه روبه‏روی چشم زن‏ها زد

  2. #102
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    مراکه سوخته جانم شراره لازم نیست
    بیاکناریتیمت ,کناره لازم نیست

    بیا که دردل این آسمان ظلمانی
    چوماهروی تو باشدستاره لازم نیست

    بیابرای گل کوچکت بخوان لالا
    فقط همین شب آخر ,دوباره لازم نیست

    بیاوقصه مارا خودت تماشا کن
    که شرح غربت مارااشاره لازم نیست

    بگو به مردم این شهر خالی از احساس
    برای اذیت گل سنگ خاره لازم نیست

    بگو به مردم این شهرما عزاداریم
    برای دیدن ما جشنواره لازم نیست

    زمان شمارش معکوس مرگ می خواند
    به مرده متحرک شماره لازم نیست

    عزیز نیزه نشیم چرا نمی آئی؟
    برای مقصد خیر استخاره لازم نیست

  3. #103
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    زايرين ، من پيروى از رادمردان كرده ام
    پيروى از نهضت شاه شهيدان كرده ام

    باب من در كربلا جان داد و دين را زنده كرد
    من هم آخر جان فداى امر قرآن كرده ام

    من در درياى عصمت دختر شاه شهيد
    كاين چنين افتاده ، جا در كنج ويران كرده ام

    گرچه خوردم تازيانه از عدو در راه شام
    در بقاى دين بحق من عهد و پيمان كرده ام

    دخترى هستم سه ساله رنج بى حد ديده ام
    كاخ ظلم و جور را با خاك يكسان كرده ام

    خورده ام سيلى ز دشمن همچو زهرا مادرم
    چون دفاع از حق جدم شاه مردان كرده ام

    رنجها بسيار ديدم در ره شام خراب
    دين حق ترويج با رنج فراوان كرده ام

    من گلى هستم ولى اعداى دين خوارم نمود
    آل سفيان را به ناله خوار و ويران كرده ام

    در زمين كربلا گرچه خزان شد باغ دين
    من به اشك ديده عالم را گلستان كرده ام

    مى دويدم بر سر خار مغيلان نيمه شب
    اين فداكارى براى نور ايمان كرده ام

    با پريشانى و با درد و يتيمى تا ابد
    قبر خود آباد و قصر كفر ويران كرده ام

    پايدارى كرده ام در امر باب تاجدار
    ظاهرا عالم پريشان و حال گريان كرده ام

    در نهادم بود رمزى از شه لب تشنگان
    واژگون تخت عدو با راز پنهان كرده ام

    روز محشر كن شفاعت از من اى آرام جان
    عمر خود بيهوده صرف جرم و عصيان كرده ام

  4. #104
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    طایر گلزار وحی! کجاست بال و پرت؟
    که با سرت سر زدی به نازنین دخترت

    ز تندباد خزان شکفته تر می شوی
    می شنوم هم چنان بوی گل از حنجرت

    به گوشه ی دامنم اگر چه خاکی بُوَد
    اذن بده تا غبار بگیرم از منظرت

    تو کعبه من زائرت، خرابه ام حائرت
    حیف که نتوان کنم طواف دور سرت

    ببین اسیرم، پدر! زعمر سیرم، پدر!
    مرا به همره ببر به عصمت مادرت

    فتح قیامت منم، سفیر شامت منم
    تویی حسین شهید، منم پیام آورت

    منم که باید کنم گریه برای پدر
    تو از چه گشته روان، اشک زچشم تَرَت

    خرابه شأن تو نیست، نگویم اینجا بمان
    بیا مرا هم ببر مثل علی اصغرت

    پیکر رنجور من گرفته بود التیام
    اگر بغل می گرفت مرا علی اکبرت

    این همه زخمت که هست بر سر و روی و جبین
    نیزه و شمشیر و تیر چه کرده با پیکرت

    اگر چه میثم نبود به دشت کرب و بلا
    به نظم جان سوز خود گشته پیام آورت

    شاعر:حاج غلامرضا سازگار (میثم)

  5. #105
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    همه دانند كه از بهر پدر

    هست كانون محبّت، دختر

    پدري را كه خدا دختر داد

    در محبت ز پسر ـ بهتر داد

    پدري ـ كو را، دختر نَبُوَد

    در سپهر دلش اختر نَبُوَد

    نه همين چشم و چراغ پدرند

    گل صد برگ به باغ پدرند

    يك جهان عاطفه و احساسند

    هيچ جز مهر پدر نشناسند

    جايشان دامن و آغوش پدر

    بعد آغوش پدر دوش پدر

    روشني‌بخش سراي دل اوست

    نُقلِ هر مجلس و هر محفل اوست

    هر چه گويد همه شيرين باشد

    هَست شيرين و ـ نمك مي‌پاشد

    با نگاهش ز پدر، دل بِبَرد

    ناز او را پدر از جان بخرَد

    تا پدر مي‌رَوَد، از دُنبالش

    وقتِ برگشت، به استقبالش

    چشم او دوخته بر در گردد

    تا پدر كي به برش برگردد

    تا صدايش ز پس دَر شِنَوَد

    بي‌خود از خود، به سوي در، بدَوَد

    بيش‌تر از همه گردد خُوشحال

    پيش‌تر، از همه در استقبال

    دختري هم پسر زهرا داشت

    كه به دامان و بَرِ ا وجا داشت

    تا بر او طرح جفا ريخت فلك

    تيغ بيداد برآهيخت فلك

    پدرش، كُشته‌ي آزادي شد

    بَر رخش بسته ـ دَرِ شادي شد

    باري از كينه‌ي عُمّالِ يزيد

    كس چه داند كه در اين راه چه ديد

    جا ـ به ويرانه‌ي شامش دادند

    روز او برده و شامش دادند

    روز و شب بود به فكر پدرش

    بود رخسار پدر در نظرش

    اشك مي‌ريخت چنان از غم باب

    كه دل سنگ، ز غم مي‌شد آب

    همه وِردِ لبِ او بابا بود

    ذِكر روز و شبِ او بابا بود

    عمّه‌اش گاه، تسلّي مي‌داد

    وعده‌ي ديدن بابا مي‌داد

    تا شبي ياد پدر تابش بُرد

    گريه‌ها كرد و سپس خوابش بُرد

    ساعتي بود به خواب آن دُرِ ناب

    گشت بيدار ولي بخت به خواب

    داده آنديده كه بر نرگس ـ رشك

    خالي از خواب شد و پُر از اشك

    خود به هر سوي بيانداخت نگاه

    نااُميدانه كشيد از دل، آه

    گشت ويرانه و گم كرده نيافت

    در بَرِ عمّه‌ي سادات شتافت

    كودك از عمّه پدر مي‌طلبيد

    مهر را، قرص قمر مي‌طلبيد

    چه كند عمّه چه گويد به جواب؟

    ريخت اختر دل شب، بر مهتاب

    لاجرم ناله ز بس، دختر زد

    سرباب آمد و او را سر زد

    همچو آن هجر كشيده بُلبل

    كه فتد ديده‌ي او بر رُخ گل

    ميزبان گرم پذيرايي شد

    كنج ويرانه تماشايي شد

    گفت اي عمّه بيا در بر من

    سايه افكند هُما بر سر من

    ديگرم رنج به پايان آمد

    گنج ـ خود ـ گوشه‌‌ي ويران آمد

    ولي امشب تو، به ويرانه بساز

    تا كنم با تو دَمي راز و نياز

    اشك چشم من اگر بگذارد

    درد دل‌هام شنيدن دارد

    مي‌نشاندي تو مرا در دامن

    حال، بنشين به روي دامنِ من

    در بر غمزده دختر بنشين

    ماهِ من در بَر اَختر بنشين

    سايه‌ي خود چو گرفتي ز سرم

    من همان طاير بي‌بال و پرم

    ياد آغوشِ تو بُرد از دل تاب

    ديدم آغوش تو، امّا در خواب

    كي به پيشانيِ تو سنگ زده‌ست؟

    كي ز خون بر رخِ تو رنگ زده‌ست

    سر پُر شور تو در نزد كه بود

    كي لبِ لعلِ تو را كرده كبود؟

    تو كه مهمان، بَرِ بيگانه شدي

    چه خطا رفت كه بر ما نشدي

    رُخِ تو شرح دهد كُنجِ تنور

    بوده اسباب‌ پذيرايي، جور

    دارم ـ اي كرده به دل كاشانه

    دل ويرانه‌تر، از ويرانه

    آن‌قدر ضعف به پيكر دارم

    كه سرت را نتوان بردارم

    جان طلب مي‌كُني از من، جان كو

    بر تو جاني كه كنم قربان كو

    هديه‌ي خويش به جانان جان كرد

    جان فداي قدم مهمان كرد

  6. #106
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    گریه نکن!
    خرابه‏ های شام، گهواره توست
    هزاران فرشته برایت آغوش گشوده ‏اند، گریه نکن!
    ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخره‏ های تاریخ نوشته خواهد شد
    فردا، اشک‏هایت بر شاخه‏ های خشک شهر شکوفه خواهد داد
    فردا خرابه‏ های شام، فرشته‏ ای را تا آسمان عروج می‏دهند
    و ملایک، او را دست به دست می‏کنند.
    فردا خورشید در کنج خرابه‏ هایِ سفّاک شام غروب می‏کند.
    شام، شهر ستم‏های پیاپی!
    هوای لبریزت بوی گستاخ حادثه می‏دهد
    کربلا رو به روی خرابه‏ای خاموش نفس می‏زند
    هیچ بارانی سیاهی‏ات را نخواهد شست
    که هر چه شب در منافذِ خاکت رسوب کرده است
    ای شام! ای دیوارهای تا همیشه نامرد!

  7. #107
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    من‌ دختر شاه‌ عطشانم‌ ((س)) من‌ زائر روي‌ جانانم‌
    من‌ مرهم‌ زخم‌ لبهايم‌ تشنه‌ به‌ لبهاي‌ بابايم‌

    بابا حسين‌ اي‌ حسين‌ جانم‌

    گمگشتة‌ منكه‌ پيدا شد مهمان‌ من‌ رأس‌ بابا شد

    من‌ بهر او مو پريشانم‌ جان‌ مي‌دهم‌ بهر مهمانم‌

    بابا حسين‌ اي‌ حسين‌ جانم‌

    عمه‌ بيا وقت‌ هجران‌ است‌ عمر گل‌ تو بپايان‌ است‌

    اي‌ قد خميده‌ خداحافظ‌ محنت‌ كشيده‌ خداحافظ‌

    بابا حسين‌ اي‌ حسين‌ جانم‌

  8. #108
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    منكه‌ زهراي‌ سه‌ ساله‌ هستم‌ كنج‌ خرابه‌ در ناله‌ هستم‌
    داد از جدايي‌ اي‌ پدر كجايي‌
    بابا حسين‌جان‌
    اگر مشتاِق روي‌ زهرايي‌ بايد به‌ سوي‌ دختر آيی
    خوردم‌ اي‌ پدر جان‌ سيلي‌ فراوان‌
    بابا حسين‌جان‌
    تو اگر آيي‌ مي‌بوسم‌ رويت‌ مانند عمه‌ بوسم‌ گلويت‌
    گر با سر بيايي‌ جان‌ كنم‌ فدايي‌
    بابا حسين‌جان‌

  9. #109
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    دخترم بر تو مگر غیر از خرابه جا نبود

    گوشه ویرانه جای بلبل زهرا نبود

    جان بابا خوب شد بر ما یتیمان سر زدی

    هیچ‌کس در گوشه ویران به یاد ما نبود

    دخترم روزی که من در خیمه بوسیدم تو را

    ابر سیلی روی خورشید رخت پیدا نبود

    جان بابا، هر کجا نام تو را بردم به لب

    پاسخم جز کعب نی ،جز سیلی اعدا نبود

    دخترم وقتی که دشمن زد تو را زینب چه گفت

    عمه آیا در کنارت بود بابا ،یا نبود

    جان بابا، هم مرا ،هم عمه ام را مي‌زدند

    ذره‌ای رحم و مروت در دل آنها نبود

    دخترم وقتی عدو مي‌زد تو را برگو مگر

    حضرت سجاد زین‌العابدین آنجا نبود

    جان بابا بود، اما دستهایش بسته بود

    کس به جز زنجیر خونین، یار آن مولا نبود

    دخترم آن شب که در صحرا فتادی از نفس

    مادرم زهرا (س) مگر با تو در آن صحرا نبود

    جان بابا من دویدم زجر هم مي‌زد مرا

    آن ستمگر شرمش از پیغمبر و زهرا نبود

    دخترم من از فراز نی نگاهم با تو بود

    تو چرا چشمت به نوک نیزه اعدا نبود

    جان بابا ابر سیلی دیده‌ام را بسته بود

    ورنه از تو لحظه‌ای غافل دلم بابا نبود

    دخترم شورها بر شعر میثم داده‌ایم

    ورنه در آوای او فریاد عاشورا نبود

    جان بابا دست آن افتاده را خواهم گرفت

    ز آن که او جز ذاکر و مرثیه خوان ما نبود

  10. #110
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jul 2012
    پست ها
    1,115

    پيش فرض

    هجر تو ای پدر جان مرا دیوانه کرده
    دختر تو مکان گوشةِ ویرانه کرده
    مانده بر پیکرم بابا نشانه
    جای سیلی و نقشِ تازیانه
    ای حسین جان، حسین جانم

    صورتم را ببین ای پدر گردیده نیلی
    گشته رُخساره ی من سیه از ضرب سیلی
    مانده بر پیکرم بابا نشانه
    جای سیلی و نقش تازیانه
    ای حسین جان حسین

    مَنِ خونین جگر میوه ی قلب رسولم
    پاره ای از تن و جانِ زهرای بتولم
    مانده بر پیکرم بابا نشانه
    جای سیلی و نقش تازیانه
    ای حسین جان حسین

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •