تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 29 اولاول ... 78910111213141521 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 287

نام تاپيک: استیو جابز درگذشت

  1. #101
    آخر فروم باز Dj_aghamajid's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    RaShT
    پست ها
    2,174

    پيش فرض

    من از صبح که تو سایت های خارجی این خبر رو شنیدم، اعصابم بهم ریخت! خیلی وقت بود از مرگ کسی این قدر ناراحت نشده بودم!
    اما جالب اینجاست که تو اخبار ما چیزی تو این زمینه نشنیدم! نمیدونم شاید هم نشون دادو من ندیدم!
    احتمالا مسئولان اپل متوجه شدت بیماری استیو جابز شده بودند وبخاطر اینکه مرگ ناگهانی وی باعث سقوط شدید سهام Apple نشه، سریعا رئیس جدید معرفی کردند!
    شخصیت بزرگ و سنگین و پرتلاشی بود! خیلی هم دوست داشتنی بود! من که خیلی ناراحتم!
    Last edited by Dj_aghamajid; 06-10-2011 at 23:34.

  2. 2 کاربر از Dj_aghamajid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #102
    پروفشنال moh3en_sh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    670

    پيش فرض استیو جابز شاد در سال ۲۰۰۵


    اینها مجموعه ای بی نظیر از عکس های استیوی شاد در سال ۲۰۰۵ هستند. آنها واقعا دوست داشتنی و نشان دهنده بعد دیگری از شخصیت جابز هستند که به ندرت دیده ایم.

    عکس ها در دفتر مایک ماتاس، خالق Delicious Library (نرم افزار مدیریت مدیا در مک) گرفته شده اند. زمانی که استیو جابز به دفتر او آمده بود تا Photo Booth را امتحان کند. وی در همان سال (۲۰۰۵) کارمند شرکت اپل شد و اکنون در فیس بوک کار می کند. و امروز این تصاویر جالب را منتشر کرده است.

    در روزی مانند امروز، عکس های جذابی هستند.


    منبع:narenji

  4. 4 کاربر از moh3en_sh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #103
    آخر فروم باز farzan311's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2009
    محل سكونت
    mostly Tehran and sometimes Isfahan
    پست ها
    2,091

    پيش فرض

    اینم خبر جالبیه
    Mana Neyestani, a leading Iranian cartoonist, has published a cartoon about Steve Jobs' death. An old man says to the “Angel of Death” there are many dinosaurs in Iran and you go after “red apples”.
    جزییات رو پیدا نکردم اگه کسی چیزی میدون اینجا بگه

  6. این کاربر از farzan311 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #104
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    پست ها
    734

    پيش فرض

    Farewell Steve

    Wish you the best in your new journey

  8. این کاربر از The Dreadnaught بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #105
    داره خودمونی میشه مدیر‌سایت's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2011
    پست ها
    66

    پيش فرض

    استیوا مرد نکونام نمیرد هرگز

  10. #106
    حـــــرفـه ای MrGee's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    کرج
    پست ها
    3,693

    پيش فرض

    روحش شاد...
    يادش گرامي...

  11. 2 کاربر از MrGee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #107
    پروفشنال moh3en_sh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2010
    محل سكونت
    IRAN
    پست ها
    670

    پيش فرض سه داستان استیو جابز در سخنرانی دانشگاه استنفورد


    استیو جابز در سال ۲۰۰۵ در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه استنفورد شرکت کرد و یک سخنرانی مشهور در آنجا انجام داد. شاید بسیاری از شما قبلا این سخنرانی را دیده باشید اما در چنین روزی خواندن مجدد آن نکات زیادی را به ما یادآوری می کند و کسانی هم که تا به حال آن را ندیده اند می توانند از سخنان استیو جابز لذت ببرند.

    توضیح نارنجی: برگردان این سخنرانی توسط نارنجی صورت نگرفته و متاسفانه به خاطر کپی شدن های متعدد، ما نتوانستیم منبع اصلی ترجمه را پیدا کنیم. بنابراین فقط آن را بازنشر می کنیم:

    من امروز خیلی خوشحالم كه در مراسم فارغ‌التحصیلی شما كه در یكی از بهترین دانشگاه‌های دنیا درس مي‌خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده‌ام. امروز مي‌خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.

    اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی است:
    من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در كالج رید ترك تحصیل كردم ولی تا حدود یك سال و نیم بعد از ترك تحصیل به دانشگاه مي‌آمدم و مي‌رفتم و خب حالا مي‌خواهم برای شما بگویم كه من چرا ترك تحصیل كردم. زندگی و مبارزه‌ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیكی من یك دانشجوی مجرد بود كه تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد كه یك خانواده مرا به سرپرستی قبول كند. او شدیداً اعتقاد داشت كه مرا یك خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول كند و همه چیز را برای این كار آماده كرده بود.

    یك وكیل و زنش قبول كرده بودند كه مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینكه بعد از تولد من این خانواده گفتند كه پسر نمی خواهند و دوست دارند كه دختر داشته باشند. این جوری شد كه پدر و مادر فعلی من نصف شب یك تلفن دریافت كردند كه آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول كنند یا نه و آنان گفتند كه حتماً. مادر بیولوژیكی من بعداً فهمید كه مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نكرده است. مادر اصلی من حاضر نشد كه مدارك مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا كند تا اینكه آن‌ها قول دادند كه مرا وقتی كه بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند.

    اینگونه شد كه هفده سال بعد من وارد كالج شدم و به خاطر این كه در آن موقع اطلاعاتم كم بود دانشگاهی را انتخاب كردم كه شهریه‌ی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه‌ی دانشگاه خرج مي‌كردم بعد از شش ماه متوجه شدم كه دانشگاه فایده‌ی چندانی برایم ندارد. هیچ ایده‌ای كه مي‌خواهم با زندگی چه كار كنم و دانشگاه چگونه مي‌خواهد به من كمك كند نداشتم و به جای این كه پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج كنم ترك تحصیل كردم ولی ایمان داشتم كه همه چیز درست مي‌شود.

    اولش كمی وحشت داشتم ولی الآن كه نگاه مي‌كنم مي‌بینم كه یكی از بهترین تصمیم‌های زندگی من بوده است. لحظه‌ای كه من ترك تحصیل كردم به جای این كه كلاس‌هایی را بروم كه به آن‌ها علاقه‌ای نداشتم شروع به كارهایی كردم كه واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و كف اتاق یكی از دوستانم مي‌خوابیدم. قوطی‌های خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس مي‌دادم كه با آن‌ها غذا بخرم.

    بعضی وقت‌ها هفت مایل پیاده روی مي‌كردم كه یك غذای مجانی توی كلیسا بخورم. غذا‌هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس كنجكاوی و ابهام درونی‌ام در راهی افتادم كه تبدیل به یك تجربه‌ی گران بها شد. كالج رید آن موقع یكی از بهترین تعلیم‌های خطاطی را در كشور مي‌داد. تمام پوستر‌های دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی مي‌شد و چون از برنامه‌ی عادی من ترك تحصیل كرده بودم، كلاس‌های خطاطی را برداشتم.

    سبك آن‌ها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت مي‌بردم. امیدی نداشتم كه كلاس‌های خطاطی نقشی در زندگی حرفه‌ای آینده‌ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن كلاس‌ها موقعی كه ما داشتیم اولین كامپیوتر مكینتاش را طراحی مي‌كردیم تمام مهارت‌های خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن‌ها را در طراحی گرافیكی مكینتاش استفاده كردم. مك اولین كامپیوتر با فونت‌های كامپیوتری هنری و قشنگ بود.

    اگر من آن كلاس‌های خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مك هیچ وقت فونت‌های هنری الآن را نداشت. هم چنین چون كه ویندوز طراحی مك را كپی كرد، احتمالاً هیچ كامپیوتری این فونت را نداشت. خب مي‌بینید آدم وقتی آینده را نگاه مي‌كند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه مي‌كند متوجه ارتباط این اتفاق‌ها مي‌شود. این یادتان نرود شما باید به یك چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است كه هیچ وقت مرا نا امید نكرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد كرده است.

    داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شكست است:
    من خرسند شدم كه چیزهایی را كه دوستشان داشتم خیلی زود پیدا كردم. من و همكارم «وز» شركت اپل را درگاراژ خانه‌ی پدر و مادرم وقتی كه من فقط بیست سال داشتم شروع كردیم ما خیلی سخت كار كردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یك شركت دو بیلیون دلاری كه حدود چهارهزار نفر كارمند داشت.

    ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه كرده بودیم؛ مكینتاش. یك سال بعد از درآمدن مكینتاش وقتی كه من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره‌ی اپل مرا از شركت اخراج كرد. چه جوری یك نفر مي‌تواند از شركتی كه خودش تأسیس مي‌كند اخراج شود؟ خیلی ساده. شركت رشد كرده بود و ما یك نفری را كه فكر مي‌كردیم توانایی خوبی برای اداره‌ی شركت داشته باشد استخدام كرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش مي‌رفت تا این كه بعد از یكی دو سال در مورد استراتژی آینده‌ی شركت من با او اختلاف پیدا كردم و هیأت مدیره از او حمایت كرد و من رسماً اخراج شدم.

    احساس مي‌كردم كه كل دستاورد زندگی ام را از دست داده‌ام. حدود چند ماهی نمی دانستم كه چه كار باید بكنم. من رسماً شكست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیكان ولی نبود ولی یك احساسی در وجودم شروع به رشد كرد. احساسی كه من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع كردن از نو.

    شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یكی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبكی یك شروع تازه جایگزین شده بود و من كاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یك شركت به اسم نكست تأسیس كردم و یك شركت دیگر به اسم پیكسار و با یك زن خارق العاده آشنا شدم كه بعداً با او ازدواج كردم.

    پیكسار اولین ابزار انیمیشن كامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد كه الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست. دریك سیر خارق العاده‌ی اتفاقات، شركت اپل نكست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تكنولوژی ابداع شده در نكست انقلابی در اپل ایجاد كرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع كردیم.

    اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ كدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود كه به یك مریض مي‌دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت‌ها زندگی مثل سنگ توی سر شما مي‌كوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی كه باعث شد من در زندگی ام همیشه در حركت باشم این بود كه من كاری را انجام مي‌دادم كه واقعاً دوستش داشتم.

    داستان سوم من در مورد مرگ است:
    هفده ساله بودم که در جایی خواندم اگر هر روز جوری زندگی كنید كه انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یك روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی كه توی آینه نگاه مي‌كنم از خودم مي‌پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم كارهایی را كه امروز باید انجام بدهم، انجام مي‌دهم یا نه.

    هر موقع جواب این سؤال نه باشد من مي‌فهمم در زندگی ام به یك سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر دانستن این كه بالآخره یك روزی خواهم مرد برای من به یك ابزار مهم تبدیل شده بود كه كمك كرد خیلی از تصمیم‌های زندگی ام را بگیرم چون تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شكست، در مقابل مرگ رنگی ندارند.

    حدود یك سال پیش دكترها تشخیص دادند كه من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه‌ی صبح بود كه مرا معاینه كردند و یك تومور توی لوزالمعده‌ی من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم كه لوزالمعده چی هست و كجای آدم قرار دارد ولی دكترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دكتر به من توصیه كرد به خانه بروم و اوضاع را رو به راه كنم. منظورش این بود كه برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی كه در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه‌هایم بگویم در مدت سه ماه به آن‌ها یادآوری بكنم.

    این به این معنی بود كه برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم كردم و سر شب روی من آزمایش اپتیك انجام دادند. آن‌ها یك آندوسكوپ را توی حلقم فرو كردند كه از معده‌ام مي‌گذشت و وارد لوزالمعده‌ام مي‌شد. همسرم گفت كه وقتی دكتر نمونه را زیر میكروسكوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه كردن كرد

    چون كه او گفت كه آن یكی از كمیاب ترین نمونه‌های سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یك واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ كس دوست ندارد كه بمیرد حتی آن‌هایی كه مي‌خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترك در زندگی همه‌ی ما ست.

    شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ كهنه‌ها را از میان بر مي‌دارد و راه را برای تازه‌ها باز مي‌كند. یادتان باشد كه زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی كردن به جای زندگی بقیه هدر ندهید.

    هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید كه هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش كند و از همه مهمتر این كه شجاعت این را داشته باشید كه از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی كنید.

    موقعی كه من سن شما بودم یك مجله‌ی خیلی خواندنی به نام كاتالوگ كامل زمین منتشر مي‌شد كه یكی از پرطرفدارترین مجله‌های نسل ما بود این مجله مال دهه‌ی شصت بود كه موقعی كه هیچ خبری از كامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست مي‌شد. شاید یك چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این كه گوگل وجود داشته باشد.

    در وسط دهه‌ی هفتاد آن‌ها آخرین شماره از كاتالوگ كامل زمین را منتشر كردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شماره‌ی شان یك عكس از صبح زود یك منطقه‌ی روستایی كوهستانی بود. از آن نوعی كه شما ممكن است برای پیاده روی كوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عكس نوشته بود:

    stay hungry stay foolish

    این پیغام خداحافظی آن‌ها بود وقتی كه آخرین شماره را منتشر مي‌كردند

    stay hungry stay foolish

    این آرزویی هست كه من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فارغ‌التحصیلی شما آرزویی هست كه برای شما مي‌كنم.

    اگر به یوتیوب دسترسی دارید می توانید ویدیوی این سخنرانی را با زیرنویس فارسی اینجا ببینید:
    کد:
    برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید

    منبع:narenji

  13. 10 کاربر از moh3en_sh بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #108
    حـــــرفـه ای satttanism's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    In your Mind
    پست ها
    15,096

    پيش فرض

    من اصلا از فن های اپل نیستم اما وقتی این خبر رو شنیدم شدیدا ناراحت شدم

    دوستان دیگه تاپیک داره به اسپمکده تبدیل میشه

    درسته که مرد بزرگی از بین ما رفته اما مطمئنا جابز هایی خواهند آمد که با ایده هاشون دنیا رو متحول می کنن

    پس لطفا پست های "روحش شاد" و "ایشالا در رکاب امام حسین آمرزیده بشه!" و این حرف ها رو ادامه ندید

  15. 6 کاربر از satttanism بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #109
    داره خودمونی میشه Mr Mohabat's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2011
    پست ها
    131

    پيش فرض

    سلام
    من هم نمی شناختمش ولی با این وجود مرگ انسانها چه بزرگ باشد چه کوچک
    واقعا سخته .
    امیدوارم کسی که با جای او می نشینه لیاقتش رو داشته باشه

  17. #110
    کاربر فعال کلوپ گوشی ها .:PAR3A:.'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    پست ها
    4,625

    پيش فرض

    اینم خبر جالبیه
    Mana Neyestani, a leading Iranian cartoonist, has published a cartoon about Steve Jobs' death. An old man says to the “Angel of Death” there are many dinosaurs in Iran and you go after “red apples”.
    جزییات رو پیدا نکردم اگه کسی چیزی میدون اینجا بگه
    یه کارتون زده توی سری درگیر ها... که شخصیت اصلیش که خیلی آزادی خواهه رفته جلوی عزراییل که یه سیب قرمز دستشه گفته :
    ای تو حلقت گیر کنه! این همه دایناسور آدم خوار تو مملکت داریم حالا تو اومدی سراغ سیب های قرمز؟؟؟

  18. 2 کاربر از .:PAR3A:. بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •