تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 53 اولاول ... 78910111213141521 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 529

نام تاپيک: کاريکلماتور

  1. #101
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    آن‌قدر مهربان بود برای اینکه مردم در زمستان سرما نخورند, سرشان کلاه می‌گذاشت و در فصول دیگر کلاه‌شان را بر می‌داشت.
    همیشه می‌گفت تو نیمه گم شده من هستی؛ وقتی ترکم کرد فهمیدم که از شوق پیدا کردن نیمه گم شده‌اش, خودش را گم کرد!
    برای‌این‌که پرنده خیالش به پرواز در نیاید، با‌‌‌لهایش را چید.
    از ترس مجازات ، افکار عریانش را حجاب پوشاند.
    آن قدر تند صحبت کرد ، زبانش سوخت
    -------------------------------

  2. #102
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    گربه ها عاشق آدم هایی هستند که در زندگی دیگران موش می دوانند .
    پزشک ناشی ، به جای تب بر قیچی تجویز می کند .
    اسپند دود می کنم که چشمم ، کسی را نخورد .
    به نارنجک بدون ضامن ، وام نمی دهند .
    ----------------------------

  3. #103
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    ازبس که به همه چپ چپ نگاه کرد, چشمانش چپ شد.
    از بس که روشنفکر بود از خاموشی برق هراسی نداشت.
    وقتی اشکم می خواهد به گردش برود سوار نگاهم می شود.
    آنقدر خسیس بود که حتی وقتی مرد عمرش را به شما نداد.
    وقتی واژه ای خارجی بیان می کنم, تمام واژه ها دور آن جمع می شوند.
    امید و آرزو تنها دوستان واقعی مان هستند که تا آخرین لحظات زنگی, ما را ترک نمی کنند.
    همیشه می گفت: آدم عاشق باید حرف دل را گوش کند, نه عقل را ولی حرف ازدواج که پیش آمد گفت: همیشه از روی عقل کار کن, نه دلت
    ___________________

  4. #104
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    قناعت را بايد از سفره هفت سين ياد گرفت كه سالهاست تعداد سين هايش تغيير نكرده است
    خساست را از چشمش ياد گرفته بود كه هر چقدر به آن نور مي تاباند ، تنگ تر مي شد
    آدم ها وقتي به آسمان خوشبين بودند هواپيما ساختند و وقتي بدبين شدند چترنجات را
    كسي كه خود را به نور ماه راضي كند ، نور خورشيد كورش خواهد كرد
    تجربه ، تنها معلمي است كه اول امتحان مي گيرد و بعد درس مي دهد
    از دودلي خسته شده بودم ، يكي از آنها را براي زاپاس كنار گذاشتم
    مگسهاي قرن 21 ، غذايشان را از زباله هاي اتمي تامين مي كنند
    گاهي موقع راه رفتن فراموش مي كنم كه دارم مي روم يا مي آيم
    براي اينكه حرف هاي بزرگ بزنم ، هميشه آنها را متر مي كنم
    با مخالفت باد ، رضايت بادبادك براي پرواز جلب مي شود
    در انتخاب واحد زندگي ، دروغ پيش نياز همه درسهاست
    بهترين جا براي تبعيد زنبوران مجرم ، گلهاي قالي است
    براي تفسير لحظه ، ثانيه شمار را متوقف كرد
    دلم تنگ مي شود ، آن را قالب كفاشي مي زنم
    درخت باردار با خوردن سنگ ، فارغ شد
    وقتي دلم مي گيرد ، ديگر ول نمي كند
    سيب زميني خاكي ترين ميوه هاست
    قلم زلزله نگار انديشه است
    در را به روي افكارم محكم بستم .
    افكارم را پشت ديوار قاب عكس پنهان كردم
    افكارم مرا دنبال مي كند حتي در خواب
    افكارم را در سكوت زنداني كردم
    افكارم را در لابلاي كاغذها گم كردم
    افكارم بر خلاف من حركت مي كنند
    تعصبم خودكشي كرد ، تا من راحتر فكر كنم
    هنگامي كه تعصب مرد افكارم يك صدا شدند
    در روز سالگرد تعصب ، افكارم كروات مشكي زده بود


    مهدی ساعی

  5. #105
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    گل تشنه بر مزار آب مي رويد .
    آرزوي نداشته بر باد نمي رود .
    گوش خسته عاشق خداحافظي است .
    شب به روشني روز غروب مي كند .
    گوش خسته عاشق خداحافظي است .
    پرنده گربه را سر به هوا مي كند .
    قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
    عمر پائيز صرف پرپر كردن گلها مي شود .
    آينه يك تنه در مقابل همه ايستادگي مي كند .
    زندگي بدون آب از گلوي ماهي پائين نمي رود .
    درخت از نردبان چوبي ساخته نشده بالا مي رود .
    اگر مرگ نباشد تعداد خودكشي سر به فلك مي زند .
    به عقيده گربه خوشمزه ترين ميوه درخت پرنده است .
    لحظات گذران ، زنگوله قلب را به صدا در مي آورند .
    مطالعه د رگورستان احتياج به ورق زدن سنگ قبرها ندارد .
    قطره باران در مركز دايره اي كه روي آب ترسيم ميكند ناپديد مي شود .
    با دسته گلي به شادابي حاصل جمع شكوفه هاي بهاري به استقبالت مي شتابم .
    پرنده غمگين آوازي مي خواند كه شكوفه شاداب بهاري به ياد گل پرپر شده مي افتد .
    -----------------------------------
    _______________________

  6. #106
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    يك عمر منتظر تولد مرگم مي مانم.
    سر همه پادشاهان كلاه گذاشته اند.
    بخاطر احترام مجبور به كلاهبرداري شدم.
    نظامي ها وقت رفتن هم سلام مي دهند.
    زندگي در جشن تولد مرگ شركت نمي كند.
    آدم بي اراده كشيدن خجالت را هم نمي تواند ترك كند.
    قوهء جاذبه زمين با سرعت همسفر پرنده تير خورده مي شود .
    آنقدر كم غذا مي خورد كه انگل ها از دستش شكايت كردند.
    قوهء جاذبه زمين انتظار سقوط بلند پروازي ها را مي كشد .
    آنقدر دگرانديش بود كه مغزش افكار خودي را نابود مي كرد.
    آنقدر دل همه را مي سوزاند كه آتش نشاني از دستش شكايت كرد.
    قوه جاذبه زمين با سرعت سقوط ، سر در پي ميوه رسيده مي گذارد .
    وقتي پائيز از درخت بالا مي رود بهار از اين شاخه به آن شاخه مي پرد .
    ريلهاي راه آهن به هم نمي رسند ولي ديگران را به هم مي رسانند.
    باغبان همزمان با شنيدن صداي پاي بهار در گلستان را مي گشايد .
    باران وقتي از مقابل پرچم رنگين كمان مي گذرد سرود آسماني سر مي دهد .
    پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
    پائيز به اندازه اي به گلستان نزديك شده كه اشك در چشم بهار حلقه زده است
    آنقدر ميهمان نواز بود كه اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر كرده بود.
    پرنده در واپسين دم حيات زمستان ، روي درخت عريان با شكوفه بهاري وعدهء ديدار دارد .
    _________________

  7. #107
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    می خواست در مصرف عقل صرفه جویی کند،عاشق شد.
    می خواست در مصرف عشق صرفه جویی کند،ازدواج کرد.
    می خواست در مصرف بی خیالی صرفه جویی کند،بچه دار شد.
    می خواست در مصرف زندگی صرفه جویی کند،خودش را دار زد.
    می خواست در مصرف سلولهای مغز صرفه جویی کند،سیاستمدار یک کشور جهان سومی شد.
    می خواست در مصرف انرژی صرفه جویی کند،به خانه آرزوهایش اسباب کشی کرد.
    می خواست در مصرف بند رخت صرفه جویی کند،خوابید.(اصولا کارهای بی ربط زیاد می کرد!)
    می خواست در مصرف سکوت صرفه جویی کند،به نشانه اعتراض سکوت کرد.
    می خواست در مصرف انرژی حاصل از ترافیک صرفه جویی کند،به ابرها قرص ضد بارداری داد.
    می خواست در مصرف راه صرفه جویی کند،برگشت!
    می خواست در مصرف آب صرفه جویی کند،مطالبش راdelete کرد!
    ______________________

  8. #108
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    وقتی من حتی لیاقت ندارم محرم نگاهش باشم چگونه توقع دارم محرم رازش باشم.
    از وقتی آخرین نگاهت را در ذهنم آرشیو کردم ، قلبم آلارم دلتنگی می دهد.
    بعد از درد و دل کردن برای سیگار، او هم آتش گرفت و دود گریست.
    اشکهای آسمان در برابر اشکهای من حرفی برای گفتن نداشتند.
    امروز حتی سایه ام هم از من فرار کرد، امروز اینجا بارانی بود.
    من با رویایت زندگی می کنم و رویا با من مدارا.
    ___________________________________

  9. #109
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    وقتی من حتی لیاقت ندارم محرم نگاهش باشم چگونه توقع دارم محرم رازش باشم.
    از وقتی آخرین نگاهت را در ذهنم آرشیو کردم ، قلبم آلارم دلتنگی می دهد.
    بعد از درد و دل کردن برای سیگار، او هم آتش گرفت و دود گریست.
    اشکهای آسمان در برابر اشکهای من حرفی برای گفتن نداشتند.
    امروز حتی سایه ام هم از من فرار کرد، امروز اینجا بارانی بود.
    من با رویایت زندگی می کنم و رویا با من مدارا.
    بخاطر افکار فسیل واری که داشت, جشنواره فسیلی راه انداخت.
    آنقدر فکرش دست نخورده ماند, که کارتونک بست.
    بخاطر افکار عتیقه ای که داشت, مغزش را به موزه سپرد.
    مغز کوچکش در فضای جمجمه اش, لق میزند.
    مهرباني را در کودکي يافتم که آبنباتش را به درياچه نمک انداخت تا شيرين شود
    انقدر براي غربت تک دانه موي سفيدم غصه خوردم که تمام موهايم سفيد شد
    بيچاره آن خروسي که با صداي ساعت شماطه دار از خواب برمي خيزد
    خوش به حال آن موجود راحتی ،که شیطان برایش درد دل می کند .
    سالهاست که کاممان را با حقیقت های تلخ شیرین می کنیم .
    زن شکسته ترين و خميده ترين ، ايستاده دنيا است
    __________________

  10. #110
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    انسان ها ممکن است که با شادی به هم نزدیک شوند ولی با درد در هم فرو می روند .
    همیشه غمگینانه ترین لحظات را عزیزترین کسانمان به ما هدیه می کنند .
    در سفيدي چشمانت تمام رنگها را تجربه کردم ، تا به سياهي رسيدم.
    مغزم بر روي شعله هاي دلم که براي قلبم مي سوخت ، کباب شد.
    حیف که گرسنگی شکم با کلمات شیرین برطرف نمی شود .
    ننگ است که روشنايي ديدگان در ظلمات انديشه غرق شود
    غنچه ای که شکوفا نمی شود ، بهار را در خود احتکار کرده است.
    وقتی صدایم را بلند می کنم ، کمر سکوتم رگ به رگ می شود.
    یه نفر دلشو می بازه ، مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
    یکی از خوشحالی بال در میاره ، شکارچی شکارش می کنه.
    یکی حواسشو جمع می کنه ، می بره جای دیگه پهن می کنه.
    حواسم که پرت شد ، شیشه همسایه شکست.
    روی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم.
    به گلخانه رفتم تا یک بوته ی فراموشی بخرم.
    یک کدو تنبل خریدم و آنرا به کلاس تقویتی فرستادم.
    برای اینکه سر بسته حرف بزنم ، سرم را دستمال بستم.
    سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.
    کفشم را در نمی آورم چون می ترسم کسی پا تو کفشم کند.
    کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.
    برای اینکه از انسانیت بویی برده باشم انسانها را بو می کنم.
    از مرحله پرت شدم پایم شکست
    __________________

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •