نشسته بودم زیر پل که بیایی.. نمی دانستم که از روی پل رد می شوی...!
نشسته بودم زیر پل که بیایی.. نمی دانستم که از روی پل رد می شوی...!
هر دم از آيينه مي پرسم ملول
چيستم آخر به چشمت، چيستم؟
ليك در آيينه مي بينم كه واي
سايه اي هم زانچه بودم نيستم
رمی جمرات !
سهم ما را بده از آب حيات اي ساقي
كشت ما را نمك آب قنات اي ساقي
گفته بودي كه فقط با تو بياميزم و بس!
پس بفرما كه كنم با همه كات اي ساقي
بس كه بر سينه زدم سنگ تو را در همه عمر
شدهام مظهر رمي جمرات اي ساقي
بر دلم بار گناهي است به سنگيني كوه
با چه رويي بروم روي صراط اي ساقي!
بر من از خط فرودينه فراتر مپسند!
سيئاتم شده بيش از حسنات اي ساقي!
مفتي و شيخ و عسس خوب پي كار هماند!
چشم بد دور ز جمع حضرات اي ساقي
شاهد و مطرب و مي جمله مهياست ولي
دارد اين هر سه برايم خطرات اي ساقي
پيس قوجالديم بوگوزل مطلبي حافيظ بويوروب
مني ميخانه ايچندهن چوله اَت اي ساقي
تا كه با جوهر مي رفع خماري بكنم
خُم بياور كه مرا نيست دوات اي ساقي
بنشين بر سر جاي خود و كم عشوه بريز
كه بعيد است ز تو اين حركات اي ساقي!
ناصر فیض
وای که چه حالیه همه چی عالیه..
یا
همه چی آرومه من چقد خوشحالم.
مادر...
مادر خوب و قشنگم...
اتاق خالی ام بی تو چه سرده...
دندون درد هم عذابیه خدایا !
خدایا شکرت چه عذابیه خدایا !
دریای شورانگیزچشمان توزیباست....... جایی که باید دل به دریازد همینجاست
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن..............................
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست..؟
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهایی ام در دست جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)