تو آری روز روشن را شب از پی***شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید***بیک کن خلقت هر دو جهان طی
تو آری روز روشن را شب از پی***شده کون و مکان از قدرتت حی
حقیقت بشنو از طاهر که گردید***بیک کن خلقت هر دو جهان طی
Last edited by ask_bl; 12-08-2009 at 18:57.
يکي طشت خاکسترش بيخبر ***فرو ريختند از سرايي به سر
همي گفت شوليده دستار و موي***کف دست شکرانه مالان به روي
یک جهان شیرین شدند از عشق او فرهاد او
او ز ناگه شد ز بخت نیک ما شیرین ما
خط شبرنگش معطر کرد مغز عقل را
لعل خوش رنگش چو گوهر کرد حجلهی دین ما
سنایی
آ سر که ديدي خاک گشت از آستان فرسائيش**وان آستان هم بازرست از زحمت فرسودگي
خوش رفتي آخر محتشم آسوده در خواب عدم***هرگز نکردي در جهان خوابي به اين آسودگي
محتشم کاشانی
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی***شاگرد که بودی که چنین استادی
خوبی و کرم را چـــــــــــه نکو بنیادی***ای دنیا را ز و هــــــــــــــزار آزادی
Last edited by ask_bl; 12-08-2009 at 20:10.
ask_bl جان لطف کن از این پس شاعر هم نام ببرید
مدتي شد کز گلستاني جدا افتادهام***عندليبم سخت بي برگ و نوا افتادهام
نوبهاري ميدماند از خاک من گل وان گذشت***گشتهام پژمرده و ز نشو و نما افتادهام
وحشي بافقي
من کبوتر گؤرمدیم کیم باز اولا
حؤسن ایچینده،در جهان شهباز اولا
سن تکی کیمدیر جهاندا بیر داهی
گه کبوتر در جهان ،گه باز اولا
نسیمی
از جمله رفتـــــــــــگان این راه دراز***باز آمده ای کو که به ما گوید راز
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز***چیزی نگذاریم که نمـی آیی باز
خیام
ز مدهوشيم ديده آن شب نخفت****نگه بامدادان به من کرد و گفت
عجب ماندي اي يار فرخنده راي؟****تو را کشتي آورد و ما را خداي
سعدی
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود****رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
یاد باد آن که چو چشمت به عتابم میکشت****معجز عیسویت در لب شکرخا بود
حافظ
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)