تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 29 اولاول ... 78910111213141521 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 290

نام تاپيک: *** تاپيك ويژه براي اشعار طنز ***

  1. #101
    پروفشنال navid_mansour's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    جایی که عاشقاش زنده ان....
    پست ها
    614

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط رويا خانوم
    يه روز چندتا جوون جمع مي شن ! ماشين باباهه رو دو در مي کنن مي گن بزنيم بريم شمال !

    سوار ماشين مي شن پسره استارت مي زنه رفيق مي گه :

    بزن بريم به سرعت برق و باد بزن بريم از اينجا !

    بزن بريم عشق و داد و بيداد بزن بريم از اينجا !

    همينطوري داشتن مي رفتن يکي از بچه ها عقب ناراحت نشسته بود يکي از بچه ها بهش مي گه : چته ؟ ناراحتي چرا ؟ مي گه : بابا منو برداشتين اوردين اونجا نامزد داشتم ، دوستش داشتم عاشقش بودم :

    دوباره عشق دوباره گوشه گيرم

    همينو بس دوباره سر بزيرم
    نميشه پنهون بشم دست دلم رو شده



    بد رفيقش بر مي گرده مي گه اي بابا عشق کدومه :

    تو اين دنياي ديوونه کسي عاشق نمي مونه

    ببين ساختن چه قدر سخته ولي ويروني آســــونــــه !

    همين جور داشتن مي رفتن يه دفه تصادف مي کنن

    يارو راننده پياده مي شه خيلي عصباني مي گه :

    ديوونه ديوونه | ديوونه ديوونه

    ديوونه شو ديوونه !

    ديوونه ديوونه | ديوونه ديوونه

    ديوونه شو ديوونه ديوونه ديوونه !!!

    بعد دعواشون مي شه زنگ مي زنند پليس مياد

    پليسه به بچه ها مي گه : بابا شما مقصرين حالا دارين دعوا هم مي کنيد ...

    بچه ها مي گن بابا ما که کاري نکرديم

    پليسه بر مي گرده مي گه :

    شهر و به هم ريختي ديگه چـي مي خواي !
    خلاصه بچه ها پشيمون مي شن مي گن بياين بر گرديم اين کارا آخر عاقبت نداره ...

    يکي از بچه ها مي گه من اصلا زنگ مي زنم خونه رديفش مي کنم !

    زنگ مي زنه خونه مادرش گوشي رو بر مي داره مي گه : بفرماييد

    پسره مي گه :

    مــــنو ببـــــــخش منــــــو ببـــــــخش

    مــــنو ببـــــــخش

    مي خوام که با تو باشم نمي تونم جدا شم !

    بعد مادرش مي گه : اين چه حرفيه پسرم ؟ :

    تو عزيز دلمي | تو عزيز دلمي

    تو عزيز دلمي | تو عزيز دلمي ..
    خیلی باحال بود....به عنوان یک منصوریسم خوشم اومد

  2. #102
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض

    يه روز صبح يه مريض به دكتر جراح مراجعه ميكنه و از كمر درد شديد شكايت ميكنه.
    دكتره بعد از معاينه ازش ميپرسه «خب، بگو ببينم واسه چي كمر درد شدي؟»
    مريض پاسخ ميده: «محض اطلاعتون بايد بگم كه من براي يك كلوپ شبانه كار ميكنم. امروز صبح زودتر به خونه‌م رفتم و وقتي وارد آپارتمانم شدم، يه صداهايي از اتاق خواب شنيدم! وقتي وارد اتاق شدم، فهميدم كه يكي با همسرم بوده!! در بالكن هم باز بود. من سريع دويدم طرف بالكن، ولي كسي را اونجا نديدم. وقتي پايين را نگاه كردم، يه مرد را ديدم كه مي‌دويد و در همان حال داشت لباس مي‌پوشيد. من يخچال را كه روي بالكن بود گرفتم و پرتاب كردم به طرف اون!! دليل كمر دردم هم همين بلند كردن يخچاله.»

    مريض بعدي، به نظر ميرسيد كه تصادف بدي با يك ماشين داشته.
    دكتر بهش ميگه «مريض قبليِ من بد حال به نظر ميرسيد، ولي مثل اينكه حال شما خيلي بدتره! بگو ببينم چه اتفاقي برات افتاده؟»
    مريض پاسخ ميده: «بايد بدونيد كه من تا حالا بيكار بودم و امروز اولين روز كار جديدم بود. ولي من فراموش كرده بودم كه ساعت را كوك كنم و براي همين هم نزديك بود دير كنم. من سريع از خونه زدم بيرون و در همون حال هم داشتم لباس‌هام را مي‌پوشيدم، شما باور نمي‌كنيد؛ ولي يهو يه يخچال از بالا افتاد روي سر من!»

    وقتي مريض سوم مياد به نظر ميرسه كه حالش از دو مريض قبلي وخيم‌تره.
    دكتره در حالي كه شوكه شده بوده دوباره ميپرسه «از كدوم جهنمي فرار كردي.....!!!!»

    «خب، راستش من بالاي يه يخچال نشسته بودم كه يهو يه نفر اون را از طبقهء سوم پرتاب كرد پايين...»

  3. #103
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض عشق کانادا

    مگر به شهر ما،
    قسم شما را به خدا
    جنون عاشقی تماشا دارد؟
    بسوزد آنکه هست و حاشا دارد...

    همیشه از این و اون می‌شنیدم که خیلی خوش‌تیپ هستم و نگران بودم پام برسه به فرودگاه تورنتو، بریزند سرم و من نتوانم اونجور که خودم می‌خوام انتخاب کنم. اما نمی‌دونم چی شد که هیچکس منو ندید، راستشو بخواهید کلی تو ذوقم خورد. اینهم شد خارج؟!!! OK؟!!

    مدیر کارگزینی یک شرکت بودم. وضعیتم بد نبود. فقط یک عیب کوچک داشتم...دلم برای کانادا پر می‌زد. هر دختری سر راهم سبز می‌شد، از اینکه می‌دیدم چشم آبی نیست، موهاش بلوند نیست و بدتر از همه انگلیسی حرف نمی‌زنه، پاک حالم گرفته می‌شد. خانواده‌ام هر کاری می‌کرد این عشق از سرم بپره مگه می‌شد!! هرکس ازم می‌پرسید آخه چی کم داری، می‌گفتم شماها نمی‌دونید. من دنبال مفهوم زندگی هستم، اونهم فقط توی کاناداست.
    بالاخره راهشو پیدا کردم و بعد از یکسال دوندگی، ویزامو دادند. دیگه قابل وصف نیست. اولاً نفهمیدم تا خونه چه جوری رفتم تا خبر این فتح و ظفر را به اهالی منزل برسونم و بعد از شدت ذوق غش کردم افتادم وسط اتاق. ظرف 24 ساعت همه فامیل و محله مطلع شدند که بنده به آرزویم رسیدم. تلفن‌ها سرازیر شد. اما شما که بهتر می‌دونید، من اصلاً فرصت نداشتم جواب بدم. اولین کاری که کردم دیگه سرکار نرفتم. بعد یک لیست نوشتم. شوخی نبود می‌خواستم برم کانادا. با همین لباس‌ها که نمیشد، پای آبروی کشورم وسط بود. اینو نه تنها به خودم، بلکه به همه مغازه‌دارهایی که ازشون خرید می‌کردم می‌گفتم. اولاً بدونند من دارم میرم خارج دلشون بسوزه، دوماً بدونند ما کسانی که می‌ریم خارج، خیلی پابند آبرو و حفظ کلاس کشورمون هستیم.
    خوب یادمه برای خرید کت و شلواری که قرار بود توی راه بپوشم، یک هفته گشتم و 50 دفعه آن را امتحان کردم و برای کراواتی که باهاش ست بشه، 20 جا سر زدم و بالاخره به قول مادرم شدم یک شاهزاده و سریع یک عکس تمام قد گرفتم که مادر اونو بزرگ کنه و بعد از رفتنم قاب کنه و به دیوار بزنه، بعد هم، روزی 2 بار پاش بشینه و گریه کنه. بعد از اون، شروع کردم به تمرین زبان. به مادر گفتم هیچ چاره‌ای نیست باید از الان شروع کنم که زبونم وا شه و مادر گفت: «الهی قربون هوشت برم.»
    از فردا تا صدام می‌کرد می‌گفتم OK و خوب همین نشون می‌داد دیگه زبونم داره وا میشه و وقتی برسم کانادا هیچ مشکلی ندارم. اسمم رو هم گذاشتم «اسی» که کسی اونور دنیا برش سخت نباشه صدام کنه اسکندر. به همه گفتم از همین الان منو اسی صدا کنن که گوشم عادت کنه.
    خانواده‌ام هم، برام یک مهمانی مفصل گرفت و همه را دعوت کردند و من به همه افتخار دادم که باهام عکس بگیرند که یادگاری داشته باشند و تقریباً به همه می‌گفتم «هنوز نمی‌دونم خوشحالم یا نه».
    جاتون خالی، گاهی هم یک ژست غم‌آلود به خودم می‌‌گرفتم، اما از شما چه پنهون ته دلم عروسی بود. سرتون رو درد نیارم، روز وداع رسید و من با چوب اسکی‌هایی که در دستم بود (چون معتقد بودم برسم اونجا، دیگه فرصت ندارم برم چوب اسکی بخرم)، چمدانهای ضد ضربه‌ام را که توسط ماشین آخر مدل عمویم حمل می‌شد، تماشا می‌کردم. در میان اشک و آه و زاری همه و زیر بارش فلاش‌های دوربین، از ایران خارج شدم و مدام توی فرودگاه می‌شنیدم که من یک تکه جواهر هستم و باید مراقب باشم آنجا منو ندزدند.
    الان 9 ماهه اینجا هستم. پولهایم خیلی زود تمام شد. نمیدونم چه ایرادی دارم که هرجا می‌رم سر کار، بیرونم می‌کنند. دیگه فرصتی نشد که اون کت و شلوارها را بپوشم و چوب اسکی‌هام فعلاً گوشه اتاقه. مادر و پدر فکر می‌کنند من دارم سخت درس می‌خونم و هنوز نگرانند که دخترهای چشم آبی منو بدزدند. توی این 9 ماهه هنوز کسی منو نگاه نکرده، درسی هم نخوندم. چون در حقیقت از اول هم به زور درس می‌خوندم.
    خواستم براتون نامه بدم بگم اگر از دوست و آشناهاتون کسی توی ایران وضعش خوبه و هوس کرده بیاد اینور دنیا، اولاً بدونه همون Ok رو یاد بگیره کلی اینجا جلو می‌افته و بعد هم یه تماسی با من بگیره بهش بگم از کجا بره کت و شلوار بخره که وقتش مثل من هدر نره.
    کوچیک شما اسی

  4. #104
    اگه نباشه جاش خالی می مونه محمد جاوید's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2005
    محل سكونت
    شيراز
    پست ها
    516

    پيش فرض

    مصرع اول از خيام بقيه از خودم:

    «ای دوست غم جهان بیهوده مخور»// از ظرف کسی شربت و پالود مخور
    از بانک تو بهر مسکنت وام مگیر // پولی که به بهره گشته آلوده مخور

    « ای دوست حقیقت شنو از من سخنی»// هرگز تو مگو راز دل خود به زنی
    اونیز بگوید به زن همسایه// گردند همه خبربه چشمک زدنی

    «گویند مرا که دوزخی باشد مست»// آتش بزنند برسروگردن و دست
    در آتش هجر تو بسوزم شب و روز// گویی که جهنم منم اینجا هست

    بيت اول از خيام بيت دوم از من:
    «گویند بهشت و حورعین خواهد بود»// «آنجا می ناب و انگبین خواهد بود»
    دانم که زشانس و بخت و اقبال کجم// فردوس منم مثل زمین خواهد بود

  5. #105
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض مواد لازم برای عاشقی

    تلفن: شرط لازم و کافی برای شروع ، ثبوت و گسترش یک رابطه عاشقانه . در گذشته برای تشخیص صداقت طرف هم کاربرد داشت اما با این سیستم مسخره آی دی کالر و افتادن شماره ، دیگر به درد این کار نمی خورد. نوع همراهشم که دیگه معرکه است! آخر حریم خصوصی و آره و اینا! معمولاً تن صدای عشاق در پشت خط کمی خشدار می شود البته این اشکال مربوط به مخابرات است ، این گونه تماس های تلفنی معمولاً طولانی هستند. شما فکرش را بکنید دو نفر دارند آخرته دورنمای آینده خودشان را برای هم ترسیم می کنند!

    همکلاسی: یک تصادف تاریخی . در این مورد سازمان کنکوری ها نقش واسطه را ایفا می کند. عشقی چند منظوره که در تقلب ها و ورقه عوض کردن سر جلسه امتحان هم کاربرد بسزایی دارد. می تواند کلی هم بانی خیر شود برای بچه های دیگر !سر کلاس معمولاً عشاق جوری می نشینند که امتداد نگاهشان از هم عبور کند : در این جور مواقع استاد هم آن دورها در یک گراند تصویر مشغول فعل و انفعالی نامعلوم است . حضرت عشق در این جور مواقع ابتدا به صورت جزوه و نمونه سوال و بعد ها در قالب های مختلف مخابراتی و مراسلاتی ظاهر می شود!

    هدیه: بروز عینی ماکزیمم عشق دو کبوتر. وسیله ای که با آن عاشق فریاد می زند :" دلم فقط تورو می خواد." نوع آن از عروسک های خرسی و مرغی و اردکی گرفته تا سند آپارتمان متغیر است.

    اتومبیل: وسیله ای برای آزاد شدن انرژی جنبشی ، عامل جاری شدن سیل عشق در بزگراه ها ، لای کشیدن در اتوبان برای نشادن داندن دست فرمان به طرف به همراه آهنگ" ما دو بال پرواز مرغ عشقیم پر کشیدیم تا اوج آسمونا" بسیارمؤثر است. نوع ماشین هم بستگی به توانایی مالی پدر مربوطه از پیکان جوانان 57 جوات اسپرت تا پژو 206 ناز بشی الهی متغییر است. سیستم صوتی هم هرچه باحال تر باشد روابط بهتر تر تحکیم می شود!

  6. #106
    اگه نباشه جاش خالی می مونه KING ESFANDIYAR's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    IN THE BEAUTIFUL WORLD...IN PERSIA...IN YOUR MIND
    پست ها
    540

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط محمد جاوید
    مصرع اول از خيام بقيه از خودم:

    «ای دوست غم جهان بیهوده مخور»// از ظرف کسی شربت و پالود مخور
    از بانک تو بهر مسکنت وام مگیر // پولی که به بهره گشته آلوده مخور

    « ای دوست حقیقت شنو از من سخنی»// هرگز تو مگو راز دل خود به زنی
    اونیز بگوید به زن همسایه// گردند همه خبربه چشمک زدنی

    «گویند مرا که دوزخی باشد مست»// آتش بزنند برسروگردن و دست
    در آتش هجر تو بسوزم شب و روز// گویی که جهنم منم اینجا هست

    بيت اول از خيام بيت دوم از من:
    «گویند بهشت و حورعین خواهد بود»// «آنجا می ناب و انگبین خواهد بود»
    دانم که زشانس و بخت و اقبال کجم// فردوس منم مثل زمین خواهد بود
    دوست گلم واقعا كارت عاليـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــه!

  7. #107
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض تقديم به دانشگاه آزاديهاي عزيز!

    سپاس وستايش دانشگاه آزاد را که ترکش موجب بي مدرکي است و به کلاس اندرش مزيد بي پولي. هر ترمي که آغاز مي شود موجب پرداخت زر است و چون به پايان مي رسد سبب ضرر. پس در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شهريه اي واجب .
    از جيب و جان که بر آيد کز عهده ي خرجش به در آيد!

  8. #108
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض شادمهر به پیام نور می رود !!!

    دانشجویی بودم برات، که تو بهم یه تک دادی
    برگمو امروز گرفتی، یه صفر گذاشتی پس دادی
    بگو برات من چی بودم، دانشجوی قراضه ای
    نمره مو قاب بگیر بزن، تو گوشه ی مغازه ای
    رفتی و نوشتی که از افتادنت ملالی نیست
    رفتی به یکی دیگه بیست دادی، هیچ خیالی نیست!
    یه روزم نوبت من میشه که مشروط بکنم
    بچتو بندازم بگم بابات اصلاً مالی نیست
    دیگه پشت دستمو داغ می کنم که باهات درس نگیرم
    با هر کی درس بگیرم خیالی نیست، لااقل شاگرد تو یکی نشم

  9. #109
    اگه نباشه جاش خالی می مونه رويا خانوم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    407

    پيش فرض

    گزارش تصویری سفر آقای احمدی‌نژاد به اندونزی با نگاهى طنزآميز
    ( تو رو خدا گير نديد ، فقط طنزه !!)

    --------------------------------------------------------------------------------
    حاجی! ما داریم می‌ریم اندونزی. … کاری، باری…؟


    به‌به! … اون طرف‌ها خانم‌های خوشگل زیاد داره ها. … دسته‌گل به آب ندی!


    حاجی! ما که خودمون خوشگل‌تریم!


    تیمسار! نور هاله‌م اذیت‌ات می‌کنه؟ … عینک دودی بزن!


    به‌به! … چه خانمی! … حالا چرا این‌قدر خودتو پوشوندی؟ … کجاتو نگاه کنم آخه؟!


    مادر جان! چی می‌خوای؟ … نمی‌شه جون شما. … جواب زنمو چي بدم …!


    آقا، بیا ببین این مادر چی می‌خواد، بهش بدین. (همه را برق می‌گیره، ما را چراغ نفتی !)

  10. #110
    حـــــرفـه ای saye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    mirror
    پست ها
    2,677

    پيش فرض

    اهل دانشگاهم
    روزگارم خوش نيست
    ژتوني دارم
    خرده عقلی
    سر سوزن شوقي

    اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است
    گاه گاهي مي نويسم تكليف
    مي سپارم به شما
    تا به يك نمره ناقابل بيست
    كه در آن زندانيست
    دلتان زنده شود
    چه خيالي چه خيالي ميدانم
    گپ زدن بيهوده است
    خوب ميدانم دانشم بيهوده است
    استاد از من پرسيد
    چقدر نمره ز من مي خواهي
    من از او پرسيدم دل خوش سيري چند

    اهل دانشگاهم
    قبله ام آموزش
    جانمازم جزوه
    مشق از پنجره ها ميگيرم
    همه ذرات وجودم متبلور شده است
    درسهايم را وقتي مي خوانم
    كه خروس مي كشد خميازه
    مرغ و ماهي خواب است

    خوب يادم هست
    مدرسه باغ آزادي بود
    درس بي كرنش مي خوانديم
    نمره بي خواهش مي آورديم
    تا معلم پارازيت مي انداخت
    همه غش مي كرديم
    كلاس چقدر زيبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
    درس خواندن آنروز
    مثل يك بازي بود
    كم كمك دور شدم از آنجا
    بار خود را بستم
    عاقبت رفتم در دانشگاه
    به محيط خشن آموزش
    و به دانشكده علوم سرايت كردم
    رفتم از پله كامپيوتر بالا
    چيزها ديدم در دانشگاه
    من گدايي ديدم در آخر ترم
    در به در مي گشت
    يك نمره قبولي مي خواست

    من كسي را ديدم
    از ديدن يك نمره ده
    دم دانشگاه پشتك مي زد
    شاعري ديدم
    هنگام خطابه
    به خرچنگ مي گفت ستاره
    و اسيد نيتريك را جاي مي مي نوشيد
    همه جا پيدا بود
    همه جا را ديدم
    بارش اشك از نمره تك
    جنگ آموزش با دانشجو
    حذف يك درس به فرماندهي كامپيوتر
    فتح يك ترم به دست ترميم
    قتل يك لبخند در آخر ترم
    همه را من ديدم
    من در اين دانشگاه در به در و ويرانم
    من به يك نمره نا قابل ده خشنودم
    من به ليسانس قناعت دارم
    من نمي خندم اگر دوست من مي افتد
    من نمي خندم اگر نرخ ژتون را دو برابر بكنند
    و نمي خندم اگر موي سرم مي ريزد

    من در اين دانشگاه
    در سراشيب كسالت هستم
    خوب مي دانم استاد
    كي كوئيز مي گيرد
    برگه حذف كجاست
    سايت و رايانه آن مال من است
    تريا،نقليه و دانشكده از آن من است
    ما بدانيم اگر سلف نباشد
    همگي مي ميريم
    و اگر حذف نباشد
    همگي مشروطيم

    نپرسيم كه در قيمه چرا گوشت نبود
    كار ما نيست شناسايي مسئول غذا
    كار ما نيست شناسايي بي نظمي ها
    كار ما شايد اينست كه در مركز پانچ
    پي اصلاح خطا ها برويم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •