تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 11 از 21 اولاول ... 789101112131415 ... آخرآخر
نمايش نتايج 101 به 110 از 209

نام تاپيک: ترجمه اشعار متال

  1. #101
    آخر فروم باز Metalzadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    سرزمین هرگزها
    پست ها
    2,525

    پيش فرض Godgory - Deathwish

    I am now layin on my deathbed
    Cold and weak and full of pain
    My skin is wrinkled and I'm searching
    for a reason to not pass away

    I have been sick for a long time
    The cancer has taken my soul
    I lay alone in a dark room
    Wait every day to be fetched by death

    In silence I'm lying
    Deathwish burning strong
    I just wanna sleep forever
    I'm to weak to take my life

    I am now dreaming that I'm dying
    My soul is free from all the pain
    I am now crying, crying in happiness
    But I wake up to reality again

    I hate this life that I'm living
    People surrounds me to take goodbye
    I can feel it this is my last time
    I close my eyes and smile to my death

    اکنون در تختخواب مرگ آرمیده ام
    سرد و ضعیف , پر از درد
    پوستم چین و چروک برداشته و به دنبال
    دلیلی برای نمردن می گردم

    مدت زیادیست که بیمارم
    سرطان , روحم را گرفته
    در اتاقی تاریک دفن شده ام
    هر روز منتظر آمدن مرگ هستم

    در آرامش آرمیده ام
    آرزوی مرگ با قدرت می سوزد
    فقط می خواهم برای همیشه بخوابم
    من برای گذران زندگی خیلی ضعیفم

    اکنون خواب می بینم که مرده ام
    روحم از تمام دردها تهی می شود
    اکنون می گریم , گریه ای از خوشحالی
    اما دوباره بیدار می شوم و به دنیای واقعی بر می گردم

    از این زندگی که درش هستم متنفرم
    مردم دوره ام کرده اند , برای بدرود گفتن
    می توانم حس کنم که این آخرین بار است
    چشمانم را می بندم و به مرگ لبخند می زنم

  2. #102
    آخر فروم باز Metalzadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    سرزمین هرگزها
    پست ها
    2,525

    پيش فرض Godgory - Key to the Eternity

    Close your eyes as if you die
    There is no lies in the twilight sky
    Don't try to hide don't you realize
    The only thing is to take your life
    So come with me I'm all you need
    Or I will never let you see
    I have the key to the eternity
    Suicide and you're forever free


    چشمانت را ببند , مانند وقت مردنت
    هیچ دروغی در سپیده دم وجود ندارد
    سعی نکن مخفی بشی یا از چیزی سر در بیاری
    اینها تنها چیزیست که زندگیت را نابود می کنند
    پس با من بیا , من تمام چیزی هستم که تو نیاز داری
    یا هرگز نخواهم گذاشت تو چیزی بفهمی
    من کلید جاودانگی را دارم
    خودکشی کن و برای همیشه آزاد شو

  3. #103
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض MY DYING BRIDE LYRICS - Turn Loose The Swans (1993

    Black God




    Thy every look and every grace
    so charm whenever I view thee,
    'til death overtake me in the chase
    still will my hopes pursue thee

    Then when my tedious hours have past,
    be this my last blessing given
    low at thine feet to breathe my last
    and die in sight of heaven

    خداوند تیره


    هر نگاه تو و هر رحمت تو
    بسیار فریبنده هرگاه که به تو نگریستم
    تا مرگ ما را در این کش مکش به جلو براند..;
    هنوز رویا های من تو را دنبال می کند.

    سپس هنگامی که ساعت های ملال آور من سپری شدند
    اخرین موهبت(برکت) ارزانی شده من باش
    بر روی پاهایت خم شو تا آخرین نفس من بر آید
    و در حسرت بهشت بمیر

  4. #104
    آخر فروم باز Metalzadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    سرزمین هرگزها
    پست ها
    2,525

    پيش فرض Abigor - Scars In The Landscape Of God

    Scars In The Landscape Of God



    I'm the one behind the shadows

    تک مانده ای در پشت سایه ها هستم.

    Tyrant of damnation

    ستمگری نفرین شده

    Believer in war

    معتقد به پیکار

    I will build the bridge of hate

    مایلم به بنای پلی از نفرت

    To walk on pagan ways

    به سوی هدف(راه)ضد مسیح راه میپیمایم

    In the light of the moon

    در زیر نور مهتاب(ماه)

    ...Hate in my heart

    ...نفرت ست در قلبم

    I wander through fire

    آواره در میان آتشم

    To the valley of the shadow

    بسوی دره ای از سایه و تاریکی

    I summon my inner self to strengthen my final will

    فرا میخوانم روح خویش را از برای خواسته نهاییم

    I will destroy the promised land of God

    خواهان نابودی و ویرانی وعده خدا به زمینم

    To set the mighty flame

    پیش بسوی مجموعه مقتدر و عظیم شعله آتش

    Flame - thou of wisdom the greatest

    زبانه آتش - خطاب کردن دانش بزرگ(*)

    And to rise the hidden words

    و بسوی طغیان عهدهای نهفته

    The words of ancient knowledge

    فرمانهایی از علم باستان

    The scars in the wind

    جای سوختگیهایی روی باد(*)

    Guide my path to the dark

    راهنمای من در جاده تاریکی

    Into my cold frozen reality

    در میان هستی منجمد شده من

    ...This is the dawn of the final war

    این است آغاز پیکار نهایی

    The victory is written in my flesh

    پیروزی در جسم من نگاشته شده

    I laugh as my enemies fall

    میخندم به دشمنی که هبوط کرد

    And the sun will retire

    و فرو میرود خورشید

    Into the darkness of the night

    در تاریکی شب

    Forever



    تـــــــــــــــــا ابــــــــــــــد



  5. #105
    آخر فروم باز Metalzadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    سرزمین هرگزها
    پست ها
    2,525

    پيش فرض children of bodom - everytime i die

    آهنگ everytime i die

    از children of bodom

    آلبوم follow the reaper



    شعله شمع زندگی من رو به افول است

    و به آرامی مانند آتشی زير باران خاموش می شود
    جرقه ای از اميد درونم نيست
    ستاره ای از آسمانم عبور نمی کند
    با بالهای شکسته نمی توان اوج گرفت


    شبی ديگر .. مرگی ديگر
    لاشه باد به سردی يخ می وزد

    خواهم گذاشت باد بوزد در تاريکی
    زيرا بسيار زجر آور است زمانی که تن به مرگ می دهم


    توان مقابله ندارم
    نمی توانم شب ديگری را تحمل کنم
    بيش از اين نميتوانم تصور کنم
    شراره نور از ميان انگشتانم می گذرد
    مانند خون در بازوانم
    و قطره های شمع سياه مرا دفع می کند
    The faint blaze of the candle of my life,
    slowly dying like a fire in a pouring rain.
    No sparks of hope inside,
    no shooting stars on my sky.
    On broken wings, no flying hight...
    Another night, another demise,
    Cadaverous wind blowing cold as ice...
    I`ll let the wind blow out the light
    cuz its gets more painful every time i die.
    Out of strenght to fight.
    I cannot take another night.
    I cannot take it no more.
    Lust of light slips through my fingers
    like blood on my arms.
    Black candle wax has buried me...
    Another night, another demise,
    Cadaverous wind blowing cold as ice...
    I`ll let the wind blow out the light
    cuz its gets more painful every time i die.

  6. #106
    آخر فروم باز Metalzadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    سرزمین هرگزها
    پست ها
    2,525

    پيش فرض bathory - shores in flames

    Mother winter leaves our land


    And opens wide the seas


    The lukewarm breeze does beckon me


    As it whispers through the trees




    It says: Set your sails


    And let me take your ship to foreign shores


    Take farewell of those near you


    And your land of the North!




    The wild cold deep black ocean's waves


    Invites my hungry heart


    Cry not my love I'll return


    Only death can keep us apart




    Oden in the sky up high


    Let the Ravens of yours fly


    To guide us on our sail to foreign shores


    Let your Ravens fly





    The wind blows through my hair


    And fills our sails with hope and pride


    Caress these lines of Oak, wind


    Do not throw us all aside




    The wild cold deep black ocean's waves


    As wide as sky above


    Carry us, oh, Gods of sea


    Don't take us down below




    Now approach the shore at dawn


    All is still the light of daybreak is yet to be born


    Clad in morning dew asleep


    The city's walls rise before us men from the seas




    Carrying cold steel at our sides


    No time to lose at sunbirth we attack the city by surprise


    _Down the coastlines with the wind we reign


    Men of the North we leave the shores in flames






    Shores in Flames Shores in Flames


    Shores in Flames Shores in Flames



    Fire!



    Tor of thunder way up high


    Swing your Hammer that cracks the sky


    Send the wind to fill our sails and take us home


    Guide your sons, us




    When the wind cries out my name


    And time has come for me to die


    Then wrap me in my cape


    And lay my sword down at my side



    Then place me on a ship of Oak


    And let it drift with tide


    Let the flames purify my soul

    On its way to hall up high

    مادر زمستان سرزمین ما را ترک می کند



    و بالهایش را بر روی دریا باز می کند



    بادهای گرم مرا با اشاره صدا می کنند



    همچنان که نجوا می کنند در میان درختان







    آنها می گویند بادبانهایتان را بکشید



    و بگذار کشتی ات را به ساحلی بیگانه هدایت کنم



    با نزدیکانت وداع کن



    و سرزمین شمالیت







    امواج وحشی سرد و سیاه و عمیق اقیانوس



    قلب گرسنه مرا دعوت می کند



    گریه نکن عشق من ، من باز می گردم



    تنها مرگ است که ما را جدا می کند





    ادین ( خدای خدایان ) بر فراز آسمان



    بگذار کلاغهایت پرواز کنند



    تا کشتی ما را به سوی ساحلی بی گانه هدایت کنند



    بگذار کلاغهایت پرواز کنند







    باد در میان موهایم می پیچد



    و انباشته می کند کشتی هایمان را با امید و غرور



    نوازش می کنند خطوط چوب را ، باد



    ما را جدا نکن







    امواج وحشی سرد عمیق و سیاه اقیانوس



    گسترده اند همچون آسمان بالای سرمان



    ما را هدایت کن ، آه خدای دریا



    ما را غرق نکن







    اکنون در سپیده صبح به ساحل نزدیک می شویم



    همه چیز ساکت در نور صبحگاهی که هنوز زائیده نشده



    تزیین شده در شبنم های صبحگاهی



    دیوار های شهر بر می خیزند قبل از ما مردان دریا







    آهن سرد در کنارمان گریه می کند



    زمانی برای تلف کردن نیست ما با تعجب به شهر حمله می کنیم



    سقوط شهر با بادهایی که حکومت می کنند



    مردان شمال ( اسکاندیناوی ) ما ساحل را در شعله ها ترک می کنیم











    ساحل در شعله ها ، ساحل در شعله ها



    ساحل در شعله ها ، ساحل در شعله ها





    آتش





    خدای رعد بر فراز ما



    بچرخان چکشت را بشکاف آسمان را



    بادها را بفرست برای بردن ما و کشتی هایمان به خانه



    فرزندانت را رهبری کن ، ما







    وقتی که باد نام مرا فریاد می زند



    زمان برای مرگ به سویم می آید



    مرا در شنلم می پوشاند



    و می خواباند شمشیرم را در کنارم







    سپس مرا در کشتی چوبی جا می دهد



    و می گذارد که براند با جریان آب



    بگذار شعله ها جسمم را پاک کنند



    در راهی به بالای تالار


  7. #107
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jul 2006
    پست ها
    2,532

    پيش فرض

    Band : My Dying Bride
    Album : The Light At The End Of The World
    Year : 1999
    Track: She Is The Dark


    ----------------------------------


    "She Is The Dark"

    او ظلمت است


    A cruel sleep 'cross our land

    خوابي بيرحم از سرزمين ما مي‌گذرد

    All withered and dying

    همه در حال مرگ خشکيده‌شده‌اند

    As the fall, the victims

    مثل يک سقوط، قربانيان

    They're dying a sad death

    مي‌ميرند،به مرگي غمگين

    In our land, we lay down

    در سرزمينمان، ما خفته ایم

    And suffer again

    و دوباره رنج مي‌کشيم

    A dark girl' cross our land

    دختري تاريک،از سرزمين ما مي‌گذرد

    Is pacing. Is preying

    گام برمي‌دارد قربانی مي‌کند

    And with her, a fever

    و همراه او تبي مي‌آيد

    A marching black fever

    تبي سیاه و پيشرونده

    No eyes see. No features

    چشمها نمي‌بينند، چهره ای نیست

    Just black form, suffering

    تنها سياهی،و رنج

    You have her sympathy

    تو ترحم او را داري

    You have her tears

    تو اشکهاي او را داري

    She tries only to take

    او فقط سعي مي‌کند

    All your fears

    تا تمام ترسهاي تو را بگيرد

    The pain she feels

    رنجي که او احساس مي‌کند

    When she drinks your

    زماني که روح تو را مي‌بلعد

    Is hers to suffer

    از آن اوست تا رنج بکشد

    It is her toll

    اين تاواني است که او باید بپردازد

    Believe me, she's helpless

    مرا باور کن , او تنها و بی ياور است

    When she curses our land

    زماني که او ديار ما را نفرين مي‌کند

    When she swallows light

    زماني که او روشنايي ما را مي‌بلعد

    It's not her

    اين از اراده‌اش خارج است

    Poison awaits when you kiss

    زهر در کمين است،هنگامي که بر او بوسه ميزني

    Her heart cries out for you, for me

    قلب او مي‌گريد،براي تو،براي من

    Untold misery is hers to serve

    رنجي بي‌حساب براي اوست تا پخش کند

    out for eternity

    براي جاودانگي

    Out cold. Mankind will stay

    بي احساس.بشريت باقي خواهد ماند

    forevermore if she gets her way

    براي هميشه اگر او به راهش ادامه دهد

    She can't help it. It's her curse

    او نمي‌تواند کمکي کند.اين طلسم اوست

    To sing your pain in her own verse

    که در شعرهايش آواز دردهاي تو را سر دهد


    She is the dark

    او ظلمت است

    The nightmares you hide

    او کابوسهايي است که پنهانشان مي‌کني

    The pain you feel

    دردي اسش که احساس مي‌کني

    The suffering inside

    رنجي است در درون

    Though she was like you

    اگرچه او تو را دوست داشت

    Through her dark past

    در ميان گذشتهء تاريکش

    But now, the conqueror

    اما اکنون پیروز است

    Her choirs vast

    سرود بلند او

    Oh, please forgive her

    آه خواهش میکنم او را ببخش

    As mankind dies

    آن هنگام که بشريت نابود میشود

    As angels weep

    زماني که فرشتگان اشک ميريزند

    And heaven cries

    و آسمان ( بهشت ) میگرید.



  8. #108
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض Metallica - 1996-Load Album

    Mama Said


    Mama she has taught me well
    Told me when I was young
    Son, your life's an open book
    Don't close it fore it's done
    The brightest flame burns quickest
    Is what I heard they say
    A son's heart's owned to mother
    But I must find my way

    Let my heart go
    Let your son grow
    Mama let my heart go
    Or let this heart be still

    Rebel my new last name
    Wild blood in my veins
    Apron strings around my neck
    The mark that still remains
    Left home at an early age
    Of what I heard was wrong
    I never asked forgiveness
    But what I said is done

    Repeat

    Never I ask you
    But never I gave
    But you gave me your emptiness
    I now take to my grave
    Never I ask of you
    But never I gave
    But you gave me your emptiness
    I now take to my grave
    So let this heart be still

    Mama now I'm coming home
    I'm not all you wished of me
    But a mother's love for her son
    Unspoken, Help me be
    I took your love for granted
    And all the things you said to me
    I need your arms to welcome me
    But a cold stone's all I see]

    Let my heart go
    Mama let my heart go
    You never let my heart go
    So let this heart be still

    گفت ِ مادر


    مارم به درستی مرا آموزاند
    آنگاه که جوان بودم
    که , زندگی کتابی است باز ,پسرم
    نا تمام رهایش مکن .
    فروزانترین شعله ,تند تر می سوزد
    این است آنچه از او شنیدم
    دل پسر در گرو مادر
    ولی باید راهم را بیابم

    دلم را رها کن
    بگذار پسرت بزرگ شود
    دلم را رها کن مادر
    یا بگذار این دل آرام ماند.

    یاغی نام خانوادگی تازه ام است
    خونی رمیده در رگانم
    ریسمان پیشبند دور گردنم ,
    نشانی که هنوز ماندگار است .
    خانه را خیلی زود رها کردم
    از آنچه به اشتباه شنیدم ;

    هرگز طلب بخشایش نکردم ,
    چرا آنچه گفتم به انجام رسیده.
    دلم را رها کن !
    بگذار پسرت بزرگ شود
    مادر دلم را رها کن
    یا بگذار این دل آرام ماند

    هرگز چیزی از تو نخواستم
    اما هرگز چیزی هم نبخشیدم
    اما تو به من پوچی خود را دادی;
    و اینک ! من آنرا به گور می برم .
    پس بگذار این دل آرام بماند .

    مادر اکنون به خانه می آیم
    همه آن کس نیستم که تو برایم آرزو داشتی
    عشق مادر به پسرش ,
    به زبان نمی آید ,یاریم ده که باشم ;
    آری ,من عشق تو را بدیهی گرفتم ;
    و همه گفته هایت را .
    به آغوشت نیاز دارم که به من خوش آمد گوید
    اما سنگی سرد , تنها چیزی است که می بینم .

    دلم را رها کن
    بگذار پسرت بزرگ شود
    دلم را رها کن مادر
    یا بگذار این دل آرام ماند.
    Last edited by Doyenfery; 04-06-2007 at 22:00.

  9. #109
    آخر فروم باز Doyenfery's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,890

    پيش فرض Metallica - 1996-Load Album

    Ronnie


    Story starts, quiet town
    Small town boy, big time frown
    Never talks, never plays
    Different path, lost his way

    Dead streets are red, red I'm afraid
    No confetti, no parade
    Nothing happens in this boring place
    But oh my god, how that all did change
    Now they all pray
    Blood stains wash away

    He said "lost my way"
    This bloody day
    Lost my way
    I heard him, he said "lost my way"
    This bloody day
    Lost my way
    All things wash away
    But blood stained the sun red today

    I always said, somethin' wrong
    With little strange Ronnie Long
    Never laughed, never smiled
    Talked alone, for miles and miles and miles

    Gallow calls, son I say
    Keep your smile, and laugh all day
    Think once again, in this boring place
    For little boys, how they soon change

    Now they all pray
    Blood stains wash away

    He said "lost my way"
    This bloody day
    Lost my way
    Yeah, I heard him, he said "lost my way"
    This bloody day
    Lost my way
    All things wash away
    But blood stained the sun red today

    Yeah, well all the green things died
    When Ronnie moved to this place
    He said, "Don't you dare ask why
    I'm cursed to wear this face"

    Now we all know why children called him
    Ronnie Frown
    When he pulled that gun from his pocket
    And they'd all fall down down down

    He said "lost my way"
    This bloody day
    Lost my way
    Yeah, I heard him, he screamed "lost my way"
    This bloody day
    Lost my way
    All things wash away
    But blood stained the sun red today

    رونی


    داستان آغاز می شود ,شهری آرام
    پسرک کوچک شهر ,بیشتر اوقات اخم آلود ,
    صحبت نمی کند
    مسیری متفاوت , گم کرده راهش را

    آنگاه خیابان های سرخ فام , هراسانم از سرخ -
    نه عروسی , نه جشنی ,
    اتفاقی نمی افتد در این مکان ملال آور
    ولی خدای من چگونه همه اش دگرگون شد .
    اینک همه دست به دعایند
    لکه های خون شسته می شوند
    گفت : "راه گم کرده ام "
    در این روز پلید ,
    راهم را گم کرده ام
    شنیدمش که گفت "راه گم کرده ام"
    در این روز پلید ,
    راهم را گم کرده ام.
    همه چیز پاک می شود .
    ولی امروز , خورشید نیز با خون لکه دار است .

    همیشه گفته ایم ; اشکالی در کار است
    با این رانی لانگ کوچک و عجیب و غریب
    که نی خندد ; نه هرگز لبخند نمی زند ;
    تنها سخن می گوید ; فرسنگ ها فرسنگ
    گالو ندا داد ; می گویم پسرم
    حفظ کن لبخندت را و بخند تمام روز .
    دوباره بیندیش ; در این مکان ملال آور .
    برای پسر بچه ها چه زود دگرگون شد .
    اینک همه دست به دعایند
    لکه های خون شسته می شوند .

    آری همه سبز ها می میرند .
    از وقتی رانی به آنجا پا نهاد
    گفت هرگز جرئت پرسیدنش را به خود ندهید که با کدامین نفرین به کشیدن چنین نامی محکوم شدم.
    حالا همه می دانیم چرا بچه ها نامیدنش
    رانی عبوس
    آن دم که بیرون می کشید هفت تیر را از جیبش
    و همه شان نقش بر زمین می شدند .

  10. #110
    آخر فروم باز Metalzadeh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2006
    محل سكونت
    سرزمین هرگزها
    پست ها
    2,525

    پيش فرض Agathodaimon - Tristetea Vehementa

    Tristetea Vehementa

    Viata Dormiteaza Germinind Si-O Simt In Jur Universala
    Intr-o Nesfirsita Oboseala Si-n Absenta Ultimului Cind
    Iar Taina Aerului Otravit Intr-un Inceput De-nnoptare
    Alacelui Orizont Nemarginit Adoarme Fara Desteptare

    My ruined world 's denying the earthly time
    Drained of all emotions...
    Immortality: Now be mine!
    My ruined dreams - remains of tortured years
    Who will be left to wipe away my bitter tears?

    Words of sorrow...
    sail, travelling on cold winds
    Words of tranquility...
    fail, dancing on my wounded lips

    I'm dying mostly alone
    Within life's thin disguise
    And I can't tame the blood
    And the heart THEY have baptized

    The scars burn deeply into my soul
    My smile has lost it's brilliance
    My words become so trivial...
    Loosing all desire
    Loosing all
    but pride
    Cu vehementa miniei tristetea
    Difuza se strecoara
    Printre-ncheieturi
    Ca un ghimpe de-otrava
    al florii vietii vestejite

    "Moartea succede vietii
    viata succede la moarte
    Alt sens u-are lumea asta
    n-are akt slop si-alta soarta

    ...Caci demult, aici, la marginea vietii
    Sub lumina siderala, nu mai traiesc in timp...
    Iar calendarul a reintrat in forma lui astrala

    "Te vad
    Te aud, te cuget
    Tinara si dulce veste, dintr-un cer cu-alte stele
    cu alte vise si alti zei"

    ...Pe drumuri delirind, pe-o vreme de toamna
    Ma urmareste-un Gind, Ce ma-ndeamna:
    "Dispari cit mai curin"
    ...Caci visu-mi nu-i un dis pamintesc

    My ruined world's grasping for a mystic thought
    Though the soul's already tired of search
    My ruined dreams - Out of reach
    And the hopeless soul keeps on waiting
    for whom But who's to know
    دنيای نابود شده من زمان های اوليه را انکار ميکند
    تمام احساسات من تخليه شده (نابود شده)
    وحالا جاودانگی مال من شده
    رويا ها ی نابود شده من ـ چيزهای باقی مانده از سالهای زجر وشکنجه
    وچه کسی اشکهای تلخ مرا پاک خواهد کرد
    قصه غم واندوه ـ روی بادهای خنک دريانوردی ميکند (با کشتی سفر ميکند)
    قصه آرامش مردود شده و روی زخمهای لب من می رقصد
    من تنهای تنها می میرم درون لباس نازکی از زندگی.
    من نمی توانم خون را رام کنم
    و قلبی که آنها غسل تعميد داده اند(نام گذاری کردهاند)
    جای زخمها در عمق روح من ميسوزد
    لبخند من درخشندگی خود را از دست داده
    تمام سخن هايم از بين رفته (مبتذل شده)
    ومن آرزوهای خود را از دست داده ام (باخته ام)
    همه آنها بجز غرورم را
    دنيای نابود شده من برای تفکرات عارفانه من خيس شده
    اگر چه روح من خسته از جستجو کردن است
    دنيای نابود شده من دور از دسترس
    روح های نا اميد همچنان منتظر ند. برای که ؟
    و اما چه کسی می خواهد بفهمد ؟

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •