چقدر بچه تو وان هست
چقدر دست و پا براي شستن است
من يك پشت شستم
كه مطمئنم مال من نبود.
چقدر بچه تو وان هست.
چقدر بچه تو وان هست
چقدر دست و پا براي شستن است
من يك پشت شستم
كه مطمئنم مال من نبود.
چقدر بچه تو وان هست.
غم انگيزترين چيزي كه ديدم
داركوبي بود روي درخت مصنوعي،
نگاهي به من كرد و گفت: رفيق
ديگه درختا هم همون درختاي قديمي نيستن.»
باب كت و شلوار صد دلاري خريدراستش را بخواهيد زياد اهميتي نمي دهد.
اما پولش براي لباس زير نماند
گفت: اگر بيرون آدم خوب باشه
كسي نمي تونه بگه اون زير چيه؟
جك لباس زير صد دلاري خريد
و كت و شلوار پاره پوره اش را روي آن پوشيد
گفت: مهم نيست مردم چه مي بينند
من مي دونم اين زير چه پوشيده ام.
تام يك فلوت خريد، يك جعبه مداد روغني
كمي نان كمي پنير و يك گلابي زرد و خوشمزه
درباره كت و شلوار و لباس زير هم
هيشكي منو دوس نداره،
هيشكي به من توجه نمي كنه،
هيشكي به من ميوه نمي ده،
هيشكي شيرين و نوشابه تعارف نمي كنه،
هيشكي به جوك هام گوش نمي ده، نمي خنده،
هيشكي تو دعوا به كمكم نمي آد،
هيشكي دلش برام تنگ نمي شه،
هيشكي برام گريه نمي كنه
هيشكي نمي دونه چه آدم جالبي ام
حالا اگه از من بپرسي بهترين دوستت كيه
فورا مي گم هيشكي.
اما ديشب حسابي ترسيدم
بيدار شدم ديدم هيشكي دور و برم نيس.
صداش زدم دستمو به طرفش دراز كردم
به همانجايي كه هميشه بود
همه جاي خونه رو، همه گوشه هاشو دنبالش گشتم
اما هرجا كسي رو ديدم.
انقدر گشتم كه خسته شدم. حالا ديگه نزديك صبحه
حتم دارم كه ديگه
هيشكي رفته.
ايستادن احمقانه است
چهار دست و پا راه رفتن خجالت دارد.
ورجه و ورجه رفتن كار بي عقل هاست.
قدم زدن كه بدتر است.
جهيدن فايده اي ندارد.
پريدن خسته كننده است.
نشستن معنايي ندارد.
تكيه دادن حوصله آدم را سر مي برد.
دويدن مزخرف است.
دو و ميداني كار ديوانه هاست.
بهتره بروم بالا
و دوباره بخوابم.
فرشي داري جادوئي
كه تو را در دل آسمان مي برد
به اسپانيا به افريقا به همه جا،
اگر ازش بخواهي.
خوب مي خواهي با آن
به جائي بروي كه تا حال نديده اي
يا پرده اي بخري
كه با آن جور باشد
و بعد فرش را
زير پايت بياندازي؟
هيك ...
هيك ...
هيك ...
مي خواهي فوري از شر سكسكه خلاص شوي؟
زبانت را در بيار، لبت راگاز بگير،
نفست را نگه دار، كمرت را تكان بده
پاي چپت را ببر عقب، حالا لگد بزن
ديگه تمام شد، خوب سكسه رفت؟
هيك ...
خوب پس ...
چه باد عجيبي وزيد امروز
زوزه كشان، سوت زنان، ناله كنان
مثل پيرزن نگران، نق زنان، غرغركنان
چه باد عجيبي وزيد امروز،
خنك و صاف از آسماني خاكستري
كلاهم را نبرد اما سرم را برد
چه باد عجيبي وزيد امروز.
گولوي پرنده
پا ندارد
نه مي تواند توي خيابان
راه برود
نه مي تواند روي درختان
لانه بسازد
و نه مي تواند جائي بنشيند
و استراحتي بكند.
هميشه گريه كنان
از ميان آسمان پر از رعد و برق
پرواز مي كند
و در آسمان تخم مي گذارد
و دعا مي كند
كه آنها سالم به زمين بيافتند.
بعضي ها ناخن هايشان را مانيكور مي زننديك نفر را هم با ناخن خراش نداده ام.
بعضي خوب كوتاهش مي كنند
بعضي ها سوهان مي زنند
اما من همه شان را كاملا مي جوم.
درسته عادت خيلي بديه
اما قبل از اين كه ملامتم كنيد
يادتان نرود كه تا حال حتي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)