من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپيدن
تپيدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
بستر را براي انديشيدن به خاطر تو دوست دارم
من عشق را در تو
تو را در دل
دل را در موقع تپيدن
تپيدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت
سکوت را در شب
شب را در بستر
بستر را براي انديشيدن به خاطر تو دوست دارم
ما دو پنجره روبروی هم
اگاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز اینده
عمر اینه بهشت اما اه
بیش از شب وروز تیر و دی کوتاه
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
در عيان خلق سرد ر گم شدم
عاقبت آلوده مردم شدم
بعد از اين با بي کسي خو مي کنم
هر چه در دل داشتم رو مي کنم
من نمي گويم دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين شاد باش
دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
شبي چند از خدا خواهم كه يار من شوي
كه يار من شوي اي يار و ياري هاي من گيري
سلام به همه
خوش مي گذره؟
چندروزي است که حالم ديدني است
حال من از اين و آن پرسيدني است
گاه بر روي زمين زل مي زنم
گاه بر حافظ تفأل مي زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
:يک غزل آمد که حالم را گرفت
*ما ز ياران چشم ياري داشتيم*
*خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم*
سلام پایان جان. بی شما لطفی نداره
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد
قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
شما لطف داري آقا جلال
دور از مادر دور از پدر !
آه از همه تلختر دور از یار بودن.
کسی که غربت و رنجهایش را کشیده میداند
شبهای بی خوابی و دلتنگی عشق را
کیست که دلش برای
پدر و مادر و خواهر تنگ نشود
و تلختر از همه دوری از یار بودن
ودر حسرتش مردن است
تو را به جان نفس هاي نرم كبوتران هره نشين
بيا و امشب را
بي واسطه ي سكسكه هاي گريه كنارم باش
مگر چه مي شود
يكبار بي پوشش پرده ي باران تماشايت كنم ؟
ها ؟
چه مي شود ؟
شعر قشنگیهکیست که دلش برای
پدر و مادر و خواهر تنگ نشود...
در دیاری که در آن نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
مرسی
يادت ؟ اي باد من ز دل برده
من گرفتم لطيف ، چون شبنم
هم درخشان و پاك ، چون باران
چه كنند اين دو ، اي بهشت جوان
با يكي برگ پير و پژمرده ؟
سلام:
اسم تاپیک چی میشه؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)