نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم دل به قد و قامت سرو
که چو بالای دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که دلی نیست کان اسیر تو نیست
نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
که قمر چون رخ منیر تو نیست
ندهم دل به قد و قامت سرو
که چو بالای دلپذیر تو نیست
در همه شهر ای کمان ابرو
کس ندانم که صید تیر تو نیست
دل مردم دگر کسی نبرد
که دلی نیست کان اسیر تو نیست
تا جان کودکان تو آساید
خود لحظه یی ز رنج نیاسایی
گفتم ز لطف و مرحمتت اما
آراسته به لطف نه تنهایی
در عین مهر ، مظهر پیکاری
شمشیری و نهفته به دیبایی
از خصم کینه توز ، نیندیشی
و ز تیغ سینه سوز ،نپروایی
از کینه و ستیزه ی پی گیرت
دشمن ، شکسته جام شکیبایی
بر دوستان خود ، سر و جان بخشی
بر دشمنان ، گناه نبخشایی
سیمین بهبهانی
خوب بچه ها چند وقت پیش یک بحثی داشتیم که در مورد شعرای همدیگه نظر بدیم یا نه
قرار شد یک تاپیک نقد شعر توی انجمن ادبیات بزنیم و اونجا به نوبت هر بار یک نفر یک شعر را که دوست داره قرار بده تا راجع بهش بحث بشه
توضیحات بیتشر را توی خود تاپیک عنوان می کنیم و بعد لینکشو برای همه می فرستم
نظری خاصی دارین؟
یک اشارت و تو بر قتل جهان بسیار است
در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است
من و اوصاف تو تا شغل قلم تحریر است
من و تحسین تو تا کار زبان گفتار است
بر سیمین تو را از زر خالص ننگ است
رخ رخشان تو را از مه تابان عار است
اعضا رفتن گل بچینن!!
سلام خوبید؟
تهران شکوفه باران است
ای مهربان که ساکن در غربتی
آن گل که در دلت به امانت ماند
وقت است بشکفد
پیغام ارتباط میان دو شهر
پیغام شادباش تو با عشق دوردست
منتظر هستیم تا تشریف بیارن
مرسی
شما خوبی؟
تو مرغ آسمانی نی مرغ خاکدانی
تو صید آن جهانی وز مرغزار مایی
از خویش نیست گشته وز دوست هست گشته
تو نور کردگاری یا کردگار مایی
از آب و گل بزادی در آتشی فتادی
سود و زیان یکی دان چون در قمار مایی
این جا دوی نگنجد این ما و تو چه باشد
این هر دو را یکی دان چون در شمار مایی
ن
یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنهاتر از تو نیست ؟
پیغمبران ، رسالت ویرانی را
با خود به قرن ما اوردند
این انفجارهای پیاپی،
و ابرها مسموم ،
آیا طنین آیه های مقدس هستند؟
ای دوست، ای برادر ، ای همخون
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتل عام گل ها را بنویس.
سلام
حتما مزاحمتون میشمپیم
سلطان خوابهاي پريشانم
ميخواهم از تو روی بگردانم
من دل به سادگي كسي دادم
از تاج وتخت نقره گريزانم
بانوي خانه هاي گلي بودم
در چارسوي قصر نچرخانم
پيراهن حرير، تنم را كشت
حس ميكنم عروسك عريانم
من به جفت گیری گلها میاندیشم
به غنچه هایی با ساقهای لاغر کم خون
و این زمان خسته ی مسلول
و مردی از کنار درختان خیس می گذرد
مردی که رشته های آبی رگهایش
مانند مارهای مرده از دو سوی گلو گاهش
بالا خزیده اند و در شقیقه های منقلبش آن هجای خونین را
تکرار می کنند
-سلام
- سلام
و من به جفت گیری گل ها میاندیشم
جلال تو سنتی کم پیدایی دلم برات تنگش ده
مگو که نمی دانی چه می خواهم
هر چند می دانی چه می گویم
وقتی به ترانه ها گوش می کنی در متن حواس پرتی مهمانان
گل های زرد پرده هم
سرخ می شوند و سر به زیر می اندازند
فرانك جون منم اونجا مزاحمت ميشم
دستي افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد هر قطره شود خورشيدي
باشد که بصد سوزن نور شب ما را بکند روزن روزن
ما بي تاب و نيايش بي رنگ
از مهرت لبخندي کن بنشان بر لب ما
باشد که سرودي خيزد در خورد نيوشيدن تو
ما هسته پنهان تماشائيم
ز تجلي ابري کن بفرست که ببارد بر سر ما
باشد که به شوري بشکافيم باشد که بباليم و بخورشيد تو بپيونديم
هر سونام رشته کن از بي شکلي
گذران از مرواريد زمان و مکان
باشد که بهم پيوندد همه چيز باشد که نماند مرز که نماند نام
اي دور از دست پر تنهايي خسته است
گهگاه شوري بوزان باشد که شيار بريدن در تو شود خاموش
سلام افتاب خانوم
خوبی دادا؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)