ز هر خون دلي، سروي قد افراشت
ز هر سروي، تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آواز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است
نه بابا غیبت چیه تعریف بود
فعلا
ز هر خون دلي، سروي قد افراشت
ز هر سروي، تذروي نغمه برداشت
صداي خون در آواز تذرو است
دلا اين يادگار خون سرو است
نه بابا غیبت چیه تعریف بود
فعلا
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
تا کند لذت وصل تو فراموش مرا
بالاخره یکی پیدا شد از ما تعریف کنه!
شبت خوش
اگر کوک ماهور با ما نساخت
پر از نغمه پاک شورم هنوز
قبول است عمر خوشی ها کم است
ولی با توام پس صبورم هنوز
راست می گه تعریف کرد
زخم فرهاد و من از یک تیشه بود
او به سر زد، من به پای خویشتن
هرکه ننشیند به جای خویشتن
افتد و بیند حبیبم سزای خویشتن
اگر دل ميبری جانا ، روا باشد که دل داری
ميان دلبران الحق ، به دل بردن سزاواری
دلا ديشب چه ميکردی ، تو در کوی حبيب من
الهی خون شوی ای دل ، تو هم گشتی رقيب من ...
ممنون.
نه
من لاف می زنم
وقتی که می گویم
دوستت دارم
باورم نکن
می دانم که باورم نکردهای
تو خودت می دانی که من
انسان وار
لاف می زنم
وقتی هنوز به این فکر می کنم که:
کاشکی توانسته بودم انتقام عشقم را با عشق بگیرم
کاشکی توانسته بودم در قفس زرینی
با دانه هایی هوس انگیز
به دامت اندازم.
ميشه هيچ چي رو نديد
فقط نگاه كرد!
روزاي مقدس و خوب رو فدا كرد
اما عشق فرياد يك درد عميقه...
همه شب نالم چون ني
که غمي دارم ، که غمي دارم ...
دل و جان بردي امّا
نشدي يارم ، يارم
با ما بودي ، بي ما رفتي ...
چون بوي گل به کجا رفتي
تنها ماندم ، تنها رفتي ...
چو کاروان رود ، فغانم از زمين ، بر آسمان رود
دور از يارم ، خون مي بارم ...
من نمیتونم برم اما تو هی میگی برو
آخه من کجا برم هر جا برم بازم تویی,,
يكديگر را می آزاريم
بی آنكه بخواهيم،
شايد بهتر آن باشد
كه دست به دست يكديگر دهيم
بی سخني.
دستی كه گشاده است
می برد
می آورد
رهنمونت می شود
به خانه ئی كه
نور دلچسبش گرمی بخش است.
از مارگوت بيگل - با ترجمه بامداد شاعر
تو و چشات وجودمه...حتی با اینکه رفتی
به من نگو حق ندارم
میدونی دوست دارم...
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)