حذر نجویم از هر چه مرا بر سر اید
گو در اید, در اید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم
برگشت به فرود
اگر چه باور ندارم که یاور ندارم
چه ارزوها که داشتم من و دیگر ندارم
حذر نجویم از هر چه مرا بر سر اید
گو در اید, در اید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم
برگشت به فرود
اگر چه باور ندارم که یاور ندارم
چه ارزوها که داشتم من و دیگر ندارم
سلام دوستان ... اين شعر رو خيلي دوست دارم ... اثر استاد ملك الشعراي بهار هست ... البته من يه تك بيتش رو خيلي خوشم مياد چون بيان بسيار عالي و جالبي داره ... مناسب با احوالات من:
من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد / قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد
از رفیقان چه بگویم گله ای نیست
اگر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
شاید یه روزی یه جایی
بی تفاوت از کنار من بگذری
و بگویی
این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود
ای تنهايي
از تو هیچ گریزم نیست
مگر میشود کوچه های سرد شهر را
بی حضورت پیمود.
ای تنهايي
از تو هیچ گریزم نیست
فنجان چایم را از برایت ریخته ام
بیا بنشین
بیا نوش کن فنجان چایم را
در شبی بارانی
ای تنهايي
مگر نیستی
سکوتت از برای چیست ؟
برای تو سخن می گویم
دیگر اینجا هیچ واژه ام را فهم نیست
اینجا ادمیان از برای همند
و تو از برای من
ای تنهايي از تو هیچ گریزم نیست ...
Last edited by MOHAMMAD2010; 18-02-2011 at 16:32.
تو میــــری ...
آره میدونــــم..
نمیگم که بمــــون پیشــــم...
ولی تا لحظه ی رفتــــن..
یه عالــــــــــــم عاشقــــت میشـــــم ...
بگذار خیال کنم دوستم داری
و از این خیال شب ها تا سپیدی روز
با ستاره ها باشم ...
ای توبه ام شکسته ... از تو کجا گریزم ؟
ای در دلم نشسته ... از تو کجا گریزم ؟
ای نور هر دو دیده ... بی تو چگونه بینم ؟
و ای گردنم ببسته ... از تو کجا گریزم ؟
هیچ کـــــــس
کسی را کـــــــه می خواهد
پیــــــــدا نمی کند
مـــــــــا انسان هــــــــــــا
یا دیر به هم می رسیم
یا آنقــــــدر زود
که نمی فهمیمـــــــــــــ
شب بود و آن شب يك نفر انگار در ميزد
ما گرم صحبت او ولي ناچار در ميزد
باران به خشم از ابرهاي سرد ميباريد
او خيس و خسته زير اين آوار در ميزد
ما گرچه ما بوديم اما ترس هم ترس است
آيا كه بود آنسو كه ناهنجار در ميزد؟
كمكم صداي مشتها چون پتك ميپيچيد
يكلحظه پنداري در و ديوار در ميزد
ما همچنان مبهوت در اندوه بيخوابي
او همچنان بيوقفه با اصرار در ميزد
آن شب گذشت و صبح فردا ما فقط گفتيم:
ديشب شبي بود و كسي انگار در ميزد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)