تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 108 از 433 اولاول ... 85898104105106107108109110111112118158208 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,071 به 1,080 از 4326

نام تاپيک: حالات و احوالات کنونی خود را با شعر/نثر بیان کنید [محدودیت: 2 پست در هر روز]

  1. #1071
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Mehrnaz1368's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2011
    محل سكونت
    matrix
    پست ها
    226

    پيش فرض

    حذر نجویم از هر چه مرا بر سر اید
    گو در اید, در اید
    که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم
    برگشت به فرود
    اگر چه باور ندارم که یاور ندارم
    چه ارزوها که داشتم من و دیگر ندارم

  2. 7 کاربر از Mehrnaz1368 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1072
    حـــــرفـه ای Hamid Hamid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    خانه ام گلخانه ي يـــــــاس است
    پست ها
    3,817

    پيش فرض

    سلام دوستان ... اين شعر رو خيلي دوست دارم ... اثر استاد ملك الشعراي بهار هست ... البته من يه تك بيتش رو خيلي خوشم مياد چون بيان بسيار عالي و جالبي داره ... مناسب با احوالات من:

    من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد / قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد

  4. 11 کاربر از Hamid Hamid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1073
    Banned
    تاريخ عضويت
    Feb 2011
    محل سكونت
    خب محل سکونتم دیگه رفیق خوب:داداشم بابک ناظم
    پست ها
    118

    پيش فرض

    از رفیقان چه بگویم گله ای نیست

    اگر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست

  6. 8 کاربر از SHIRIN 1843 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1074
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    796

    پيش فرض

    شاید یه روزی یه جایی
    بی تفاوت از کنار من بگذری
    و بگویی
    این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود

  8. 9 کاربر از sara_girl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1075
    کـاربـر بـاسـابـقـه MOHAMMAD2010's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    10,353

    پيش فرض

    ای تنهايي
    از تو هیچ گریزم نیست
    مگر میشود کوچه های سرد شهر را
    بی حضورت پیمود.
    ای تنهايي
    از تو هیچ گریزم نیست
    فنجان چایم را از برایت ریخته ام
    بیا بنشین
    بیا نوش کن فنجان چایم را
    در شبی بارانی
    ای تنهايي
    مگر نیستی
    سکوتت از برای چیست ؟
    برای تو سخن می گویم
    دیگر اینجا هیچ واژه ام را فهم نیست
    اینجا ادمیان از برای همند
    و تو از برای من
    ای تنهايي از تو هیچ گریزم نیست ...
    Last edited by MOHAMMAD2010; 18-02-2011 at 16:32.

  10. 9 کاربر از MOHAMMAD2010 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1076
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    تو میــــری ...
    آره میدونــــم..
    نمیگم که بمــــون پیشــــم...
    ولی تا لحظه ی رفتــــن..
    یه عالــــــــــــم عاشقــــت میشـــــم ...

  12. 9 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1077
    Banned
    تاريخ عضويت
    Mar 2007
    محل سكونت
    کرمانشاه
    پست ها
    1,252

    پيش فرض

    بگذار خیال کنم دوستم داری

    و از این خیال شب ها تا سپیدی روز

    با ستاره ها باشم ...

  14. 6 کاربر از golabi2 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1078
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Dec 2008
    محل سكونت
    [ ღ _ ღ ]
    پست ها
    1,695

    پيش فرض

    ای توبه ام شکسته ... از تو کجا گریزم ؟

    ای در دلم نشسته ... از تو کجا گریزم ؟

    ای نور هر دو دیده ... بی تو چگونه بینم ؟

    و ای گردنم ببسته ... از تو کجا گریزم ؟

  16. 7 کاربر از Majid-6120 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1079
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    هیچ کـــــــس

    کسی را کـــــــه می خواهد

    پیــــــــدا نمی کند

    مـــــــــا انسان هــــــــــــا

    یا دیر به هم می رسیم

    یا آنقــــــدر زود

    که نمی فهمیمـــــــــــــ


  18. #1080
    پروفشنال Lady Negar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    زیرِ همان خیال ِسنگینِ بدبو
    پست ها
    634

    پيش فرض

    شب بود و آن شب يك نفر انگار در مي‌زد
    ما گرم صحبت او ولي ناچار در مي‌زد


    باران به خشم از ابرهاي سرد مي‌باريد
    او خيس و خسته زير اين آوار در مي‌زد


    ما گرچه ما بوديم اما ترس هم ترس است
    آيا كه بود آن‌سو كه ناهنجار در مي‌زد؟


    كم‌كم صداي مشت‌ها چون پتك مي‌پيچيد
    يك‌لحظه پنداري در و ديوار در مي‌زد


    ما هم‌چنان مبهوت در اندوه بي‌خوابي
    او هم‌چنان بي‌وقفه با اصرار در مي‌زد

    آن شب گذشت و صبح فردا ما فقط گفتيم:
    ديشب شبي بود و كسي انگار در مي‌زد

  19. 6 کاربر از Lady Negar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •