WOOOOOOOOOW![]()
Very nice guy
WOOOOOOOOOW![]()
Very nice guy
منظره هایم را محاصره می کنند
من دست به گیسوان آه می کشم..!
تو روبروی آیینه می ایستی
من اما می شکنم...
و خود را سیلی می زنم
تا ترا به هوش آورم...!
ای بت دوست داشتنی...!
با تو می گویم
لحظه هایم بی تو چه تنگدست شده اند!
می ترسم...
می ترسم که این فقر لحظات من
و آن لحظه فروشی های تو
مرا سخت بت پرست کند...!
نگاه نازک باران،دشت تشنه ی دلم را چه زیبا آزرده است!بوسه ها تشنه ی باران بهارند!با همه ناپیدایی آمده ام سوی بهارگویی که بهار، رَخت عزیمت را به تنم پوشانده!چه اندوه آور و جانکاه گمان مُردنم می رودو بار سفر را تا سپیده محیایم می کندمجال و مهلت آغازم نمی دهد!نگاه شوق برافراشته ی مجنون مرادر مدار تلاوت سرود ختم القراندر دیار کوچه های جم کرانچه صفایی می بخشد!!حکایت ما دلش نازک استو گواه این ماجراروبهی است از محله ای مخروبکه بوی استخوان های سوخته امبه دیار بهارش می کشاند!
بدون بهار!! شروع می کنم.
بی اویش ما را مُردن هوسی بیش نیست
آه.. آه.. آه..!
آسمان های تو رنگارنگند
و غروری کودن طوفان بپا کرده است!!
شاید چشمان سیاه تو فریبت می دهند،
از خطایی که کرده ای!
سایه پیروزی، برد و باخت تو نیست،
اما
امروز
واژه ها، آغازها
آرزوها، آوازها
و چشم انتظاری های
دیروز و امروز را قسمت می کنیم؛
و فردا
آبرنگ ها و رنگین کمان ها
تصورات و منظر دلپذیر را
چون فرشینه ای از احساسات
با تار و پودی از خاطرات
و رویاها!!
اما احساس خوشایند بهار
هنوز هم بی بهار است
بی بهار پایان می کنم!
سر گذشت ...
منی که دلخوشی رفیق نیم راهم بود
و تنهایی تکرار تکرار تکرار تکرارم ....
تکرار در بی کرانه صحرای وجودم
روزها ، ساله ها ، هفته ها ، ثانیه ها
همه تکرار را تکرار می کردند
خنده معجزه بود در عمق پریشانی ام
و گریه ، نیاز بود برای طی کردنم
دل خوشی من سلام بود
و مرگ من خدا حافظ ....
لبریزم از
سلام ها و خداحافظ های
که هر کدام یک تار موی سرم را سپید کرد
دلم می جُست ،
دخترک چشم سبز رویاهایم را
در کوچه پس کوچه های انتظار
انتظاری که سال هاست
کابوس بیداری و آشفتگی خوابم شده
اه....
سر گذشت من ...
منی که شبم را با بی خوابی
و روزم را با گرسنگی طی کرده ام ...
تفریحم سیاه کردن کاغذ است
و سوزاندن شان ، تفریحی مهیج تر ...
ابرُی پیوندی و اخمی همیشه در هم
چشمانی قرمز از بی خوابی
و قامتی خمیده در آینه ی خاک گرفته
طی کردن کوچه های بی قید و قافیه
همراه با سمفونی بی نظیز کلاغان
و قار قار دست فروشان دوره گرد...
کوچه ی تنگ و خاکستری ...
و بوسه های در انتهایی آن
عرق می چکد از پیشانیم
و تنم می لرزد از سوز پاییزی ...
کسی من را در آغوش می کشد
و می بوسد .....!!!!
از آشنایی تا آغوش او
چند دقیقه طی نشد !!!
زمزمه ;
یاد تو
صدای پای تو ...
رقص من ،
به دور آتش نگاه تو ...
عقل خود
به دست باد می دهم
تمامه نا تمام خود
دختری ،
به من نگاه می کند ...
طناب دار من
سلام می کند ...
کوچه ،
تنگ می شود
از عطر تند او ...
عشق تو فرار می کند
کلاغ نگاه می کند...
سکوت ما ...
کلاغ را کلافه می کند ...
می پرد ،
نگاه آشنایی دخترک
مرا عذاب می دهد ...
می چکد عرق
و خیس می شود غرور من
دست او ،
پاک می کند تمام یاد تو ،
و باز ...
غرور من به باد می رود ...
محکوم به اعدامی می مانم
با دست و پای خفت شده
مانده در سکوتی مطلق
منتظر صدای شلیک ...
نفس نای بالا آمدن ندارد
ثانیه ها هر کدام جور هزار سال را می کشد
میدانم ،
دیگری در کار نیست !
من به انتها رسیده ام
و برای تو شروع شد
حکم اعدام من را
لبخند به لب صادر کردی
تمام ثانیه های بودن تو
عبور می کنند و من مرور می کنم
چشمانم خسته است
به یاد می آورم
خند های تو را
زیر گریه آسمان
حال آسمان هم به یاد آن روز ها
گریه می کند به حال من
دلم برای مامور اعدام می سوزد
که در این سرما و نمناکی
گرفتار خلاص کردن من شده !
بوسه ی آتش باران گرفت ...
بر اندام نحیف من ،
ویران شدم و آویز
به تیر عمود اعدام
نفسم بند آمد
خون باران شد
زیر پای من
سرخی زمین را گرفت
نبضم هنوز می تپد -
انتظار می کشم
گرمی تیر خلاص را ،
ناگهان برق و بوی باروت
و متلاشی شدن مغزم...
تمام شد !
من خلاص شدم
و تو تازه عروس !
....
خدا من را بیامرزد !
پیر خرد یک نفس آسوده بود
خلوت فرموده بود
کودک دل رفت و دو زانو نشست
مست مست
گفت:تو را فرصت تعلیم هست؟
گفت:هست
گفت که ای خسته ترین رهنورد
سوخته و ساخته با گرم و سرد
بر رخت از گردش ایام گرد
چیست برازنده ی والای مرد؟
گفت:درد
گفت:چه بود این همه دانندگی
راست ترین راستی زندگی؟
پیر که اسرار خرد خوانده بود
سخت در اندیشه فرو مانده بود
ناگه از شاخه ای افتاد برگ
گفت:مرگ
هاشم جاوید
دردیست مرا که مانده پنهان
دوا ندارد و گوشه میخانه رندان
حقیرشده به تباهی گناه گشته ام
منی که شده ام اشرف مخلوقان
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)