تا سحر اي شمع بر بالين من
امشب از بهر خدا بيدار باش
دكتر شريعتي
چرا؟ مگه اشكالي داره؟
تا سحر اي شمع بر بالين من
امشب از بهر خدا بيدار باش
دكتر شريعتي
چرا؟ مگه اشكالي داره؟
شاپرک ها هم فهميده اند شمع شده ام
به دورم می رقصند
بر گوش هايم نجوا سر می دهند
با هم می سوزيم ...
آری آری ...
می دانم ...
با هم مي سوزيم ...
نه فقط به قول موسی خواستم قلبم مطمئن و یقینم کامل گردد!
ما زنده یه عشقیم و تو مارا نشناسی
مارا نه عجب-بلکه خدا را نشناسی
از جن و ملک نغمه ی توحید بلند است
گوش تو گرانست و صدا را نشناسی
در هر نفس زنده دلان عطر دعائیست
اما چه کنم عطر دعا رانشناسی
با پنجه ی تقدیر به تدبیر چه کوشی
بیچاره از آنی که قضا را نشناسی
فرمانبر نفسی که خدا را نپذیری
در چنگ((منایی)) که ((منا))را نشناسی
تا بر رخ ابنای زمان پرده ی مکرست
دشمن صفت دوست نما را نشناسی
درکعبه چه پویی که نه در فکر طوافی
در مروه چه مانی که صفا را نشناسی
سرمست خداییم و تو این را نپسندی
ما زنده به عشقیم و تو مارا نشناسی
یـادم آمد شوق روزگار کودکی، مستی بهار کودکی
یـادم آمد آن همه صفای دل که بود، خفته در کنارکودکی
رنگ گل جمال دیگر در چمن داشت آسمان جلال دیگر، پیش من داشت
شوروحال کودکی ، برنگردد، دریغا قیل وقال کودکی ،برنگردد، دریغا
اگر بی نام و ناموسم فراغم بیشتر باشد
وگر بی خانمانم، گوشه ی ویرانه ای کمتر
از آن سیمرغ را در قاف قربت آشیان دادند
که شد زین دامگه مشغول آب و دانه ای کمتر
نکو بزمی ست عالم، لیک ساقی جام غم دارد
خوش آن مهمان که خورد از دست او پیمانه ای کمتر
Last edited by sise; 27-06-2007 at 14:09.
روي ديدار توام نيست وضو از چه كنم؟
ديگر اين جامه ي صد وصله رفو از چه كنم؟
معين كرمانشاهي
فرانك خانوم شاعر شعر كودكي كيه؟ اين از اون شعرايي كه خيلي دوست دارم آدم رو مي بره به بچگي ها![]()
Last edited by Payan; 27-06-2007 at 14:18.
گمونم از ترانه های اقای افتخاری هست در البوم یاد استاد اما شاعرش را نمی دونم
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آب
برخیز و بده شراب بنشین و بزن رباب
ای سام تو بر سحر وی شور تو در شکر
در سنبلهات قمر در عقربت آفتاب
برمشک مزن گره برآب مکش ز ره
یا ترک خطا بده یا روی ز ما متاب
در بر رخ ما مبند بر گریهی ما مخند
بگشای ز مه کمند بردار ز رخ نقاب
خواجوی کرمانی
سلام باید یا از معینی کرمانشاهی یا رهی معیری باشه
به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم
بيا كز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
حافظ
اينم براي مژگان خانوم
فرانك خانوم ولي افتخاري اين بيت رو نمي خونه:
یـادم آمد آن همه صفای دل که بود، خفته در کنارکودکی
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)