تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 106 از 469 اولاول ... 65696102103104105106107108109110116156206 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,051 به 1,060 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1051
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    نقل قول نوشته شده توسط mi8236
    اگه سوتی قبليمو خونده باشيد اين همونی که گفتم بعد تعريف ميکنم آقا
    هم اون قشنگ بود..هم اين.
    تو زنده و مرده مديرتون رو كشيدي جلو چشمشون.


  2. #1052
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض

    حالا يه بلا حايه ديگه سرش اوردم اگه بچه ها خواستن بعد ميگم

  3. #1053
    آخر فروم باز MR.Punisher's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    None of your Business
    پست ها
    1,711

    6

    نقل قول نوشته شده توسط Man Hunter
    سلاااااااااااام.بچه ها.امتحانهام تموم شدن.....از اين به بد بيشتر هستم اينجا.!!!

    الان هم يه سوتي از دوران دبيرستان واستون ميگم؛حال كنين.

    آقا,ما سال اول بوديم....بچه ها...سر كلاس حوصلشون سر رفته بود....سر كلاس يكي از مزخرفها.خلاصه...2تا از بچه ها شروع كردن واسه هم ديگه رو كاغذ فخش نوشتن....
    آقا,,,جاتون خالي..ما مينخنديدم...مغلم ميگفت چتون شده؟ما ميگفتيم هيچي...دور هم داريم ميخنديم.شاكي ميشد.
    خلاصه..همين جوري كه اينا داشتم خوار و مادر همديگه رو چوب حراج ميزدن....يهو يه بار يكي از اين بچه ها داشت كاغذ رو پرت ميكرد به طرف اون يكي.....يكي از اين بچه ها...كاغذ رو رو هوا..با دستش زد و كاغذ پرت شد تو كوچه.
    ما داشتيم ميخنديديم.......كه بعد از 5 دقيقه مديرمون اومد تو.
    تازه داستان اومد دستمون كه چي شده.حالا ما هم بيخال كه مگه ميتونه پيدا كنه كه كي بوده؟
    اومد تو كلاس ..گفت همتون يه تكه كاغذ در بيارين....ميخوام تست دست خط بگيرم ازتون.
    فكر كرده با (،××××) طرف هست.ما هم همه دست خط ها رو عوض كرديم...به جز(دور از جونتون) اون دو تا احمق.
    هيچي ديگه...1 هفته از مدرسه اخراج شدن.
    ما هم همه اشم ميخنديديم......
    ولي فحشهايي كه نوشته بودن....حرف نداشت مردونه.!!

    يا حق
    دمت گرم.کلی خندیدم.دهنشون سرویس شد.

  4. #1054
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    من معمولا وقتي تو ماشين نشسته ام و مي بينم كه تو ماشين كناري بچه داره
    براش دست تكون مي دم .
    يكبار نميدونم چه مرگم شد براي بچه هه زبون درازي كردم . اينم زد زير گريه

    و جريان رو به مامانش گفت .مامانشم سرشو از شيشه در اورد گفت پسر گنده
    از هيكلت خجالت نمي كشي . اقا ما رو ميگي ....

  5. #1055
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    يک روز تو ماشين با رفقا بوديم يکي از اينا بشدت به بچه هاي کوچيک علاقع داره
    بعد يه عادت بدي هم داره اينه که به سرعت کلش رو از پنجره ميکنه بيرون و
    به بابا و ننه طرف واسه بچه شون تبريکات عرض ميکنه

    يه شب اين بابا طبق عادت کله يه بچه رو ديد که موهاش رو عين اين سامورايي ها
    بسته بودن (اميد است بدونيد چجوري ميگم)
    و کلش رو از شيشه کرد بيرون تا تبريکاتشو براي ننه بچه بفرسته
    همين که گفت خانو تبريک ميگم چه دختر خشکلي داريد ديدم که
    دختر خوشکل کلش رو برگردوند و شروع کرد به پارس کردن
    بله دختر بچه مورد نظر يدونه از اين سگ جيبي ها بود که موهاش رو بسته بودن
    خدا پدر ِ سگ ِ رو بيامورزه يه مدت ِ اين رفيقمون از اين کارا نميکنه

  6. #1056
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    فولادشهر
    پست ها
    2,228

    6

    نقل قول نوشته شده توسط x-boy
    اخرش چي شد؟
    با سلام
    دیگه
    هیچی صاحب مغازه گفت به طرف بگو سیستمت برق نرسونده اطلاعات پریده
    ولی خدا وکیلی من خیلی نارحت شدما
    داش اشکی جان
    اطلاعت هاردش ارزش بازیابی نداره
    اما من نمی خواستم که پاک کنم دیگه ولی شد.....
    حالا یه سوتی میگم حالشو ببرین

  7. #1057
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    ديروز همسايه باليي ما (که يه دکتر دندون پزشک هست خير سرش) موقع پارک کردن ماشينش تو پارکينگ ووقتي داشت در رو ميبست تا از پل ها بره بالا
    دور از چشم من که تو انباري بودم....!!!!
    قاااااارت خودشو ول داد کثافت احمق
    منم نامردي نکردم از همونتو هار هار هار بلند زدم زير خنده
    يهويي جيم شد!

  8. #1058
    Banned x-boy's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    HoTeL CaLiFoRnIa
    پست ها
    881

    پيش فرض

    چند وقت پيش توي آموزشگاه كنكور به همراه تعدادي از خواهران و برادران جوياي علم نشسته بوديم و کلاس عربي داشتيم
    استاد اومد و شروع کرد در مورد اسم آلت صحبت کردن آقا هر چي اوستاد مي گفت هيچکس نمي فهميد هي همه ميگفتن اوستاد از اول بگو تا بالاخره يکي از دوخترا بلند شد گفت اوستاد ميشه بهمون نشون بديد (منظورش همون مثال بود) که هيو اوستاد يه نگاهي به .... انداخت و گفت نهههههه
    آقا ما رو ميگي تا 3سال بعد فقط ميخنديديم
    بيچاره دختره از اموزشگاه رفت
    اما اين چه ربطي به ما داشت اينکه بعد کلاس ما از يکي از بچه ها پرسيديم سر کلاس واسه چي همه ميخنديدند؟؟؟

  9. #1059
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    صحبت ماشين شد....

    يه بار يكي از اين دوستام اومد چ س ي بزاره....تو پاركينگ با اون يكي ماشينشون تصادف كرد.!!

    زد آينه رو شكوند...باباشم اومد حالشو اساسي گرفت.

    :دي

  10. #1060
    پروفشنال Man Hunter's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    Holland
    پست ها
    795

    12

    بازم ماشين....

    آقا,ما تو مخلمون يه بابك نامي هست,معروف به بابي كارواش.اين يه پيكان داشت....اينقدر كنار گلگير اينو شسته بود و دسمتال ميكشيد كه رنگ بدنه ماشين معلوم شده بود!!!!
    خلاصه,اينو فروخت و اون موقع مه مسي نميدونست پرايد چيه...اين باباش واسش يدونه خريد.

    آها...اينو بگم...ما اون موقع سر كوچمون رو واسه يه 10-25 روز بسته بودن و بعدش باز كردن...ولي خوب يادشون رفته بود خوب خاكها و سنگ ريزه ها رو پاك نكرده بودن...

    يه روز ساعت 7 صبح...من منتظر ماشين بودم برم مدرسه...ديدم اينم اومد سر كوچه.از اونور هم چندتا دختر داشتن
    ميومدن....تا ديدن اين پرايد داره,اومدن اينطرف...اينم اومد چ س ي بزاره...تو خاكيها take Off كرد و سنگ و منگها زير ماشينيش حسابي به لاستيم و تعادل فرمون حال دادن و آقا بابم قصه ما.....بااااااااام...
    پرايد صفر رو با جلوي ماشين..كوبوندن به تير برق وسط بلوار.
    ملت هه زده بودن زير خنده..الان جاش نيست بگم چي گفتم بهش...ولي حسابي حال دادم بهش.
    آقا...اين بابك و ماشينش تا هنوزم سوژه محل هستن..حتي الان هم كه 206 خريده...بازم همه بهش گير ميدن.
    اينقدر خنديديم و هنوزم ميخنديم كه حد نداره.دلم خنك شد مردونه....
    دختر ها كه اونور بودن داشتن ميومدن پيشش...از خنده وسط خيابون افتاده بودن.
    مهدي گل فروش(گل فروش محلمون)...نامردي كرد و رفتي يكي از اين دخترها رو ب غ ل كرد و از رو زمين بلند كرد.
    دختر هم تشكر كرد......(ما هم ).ولي دوستش فحشش داد.!!!!
    حالا 2 تا دخترها با هم دعواشون شده بود.محل ما...اون روز ,ساعت 7 صبح....همه داشتن ميخنديدن و بابك گريه ميكرد........................................ ...

    ببخشيد اگه طولاني بود...ولي ..!!!

    يا حق

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •