علیک سلام شما خوبین؟؟؟؟
لطف نمای ساقیا دست بگیر مست را
جانب بزم خویش کش شاه طریق جادهای
این تن همچو غرقه را تا نکنی ز سر برون
بند ردا و خرقهای مرد سر سجادهای
باده خامشانه خور تا برهی ز گفت و گو
یا حیوان ناطقی جمله ز نطق زادهای
-یک ستاره ؟
- آری ، صدها ، صدها ، اما
همه در آن سوی شبهای محصور
- یک پرنده ؟
- آری ، صدها ، صدها ، اما
همه در خاطره های دور
با غرور عبث بال زدنهاشان
- من به فریادی در کوچه میاندیشم
- من به موشی بی آزار که در دیوار
گاهگاهی گذری دارد !
سلام
قربانت
دلم مثل يه جعبه است جعبه اي پر جواهر
خونه به رنگ ياقوت اما خوشه به ظاهر
حيف كه زد و شكستش هر كي به دستش افتاد
سلام داش محمد خوبي؟
دل من حرف به خرجش نرود
شده ديوانه ی منگی که مپرس!
می کشد آه به قسمی که مگو
می کند گريه به رنگی که مپرس
سمند دولت اگر چند سرکشیده رود
ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید
نمیخورید زمانی غم وفاداران
ز بیوفایی دور زمانه یاد آرید
به وجه مرحمت ای ساکنان صدر جلال
ز روی حافظ و این آستانه یاد آرید
در دل چگونه یاد تو می میرد
یاد تو یاد عشق نخستین است
یاد تو آن خزان دل انگیزیست
کاو را هزار جلوه ی رنگین است
تو را دوست دارم،
چون نان و نمک.
چون آبی خنک،
که شب هنگام با عطش بيدار شده
و از شير آب می نوشم
چون هيجان، شادی و نگرانی باز کردن بسته پستی
که نمی دانی درون آن چيست؟
ناظم حکمت
تا صبحدم به ياد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كرديم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشيد
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
من و تو آن دو خطيم آری موازيان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به يکدگر نرسيدن بود
اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دميدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ريخت به کام من
فريبکار دغل پيشه بهانه اش نشنيدن بود
سلام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)