تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 102 از 129 اولاول ... 252929899100101102103104105106112 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,011 به 1,020 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #1011
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض پای روانشناسی در کفش سیاست!

    روان شناسی سیاسی (political psychology) از جمله علوم میان رشته ای (interdisciplinary) است که از پیوند روان شناسی نوین و علم سیاست پدید آمده است. در جهان غرب، مطالعات در این حوزه از قدمت چندانی برخوردار نیست و در کشور ما نیز در دهه های اخیر پژوهش هایی پیرامون آن صورت گرفته است.
    نخستین کتاب در این حوزه توسط دکتر علی فتحی آشتیانی با عنوان «مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی» به نگارش درآمده است. در این مقاله با اتکا بر همین کتاب به معرفی اجمالی این علم نوبنیاد می پردازیم. بررسی چیستی روان شناسی و پیوند آن با علم سیاست در کنار اهمیت جامعه پذیری سیاسی از جمله مباحثی است که برای فهم روان شناسی سیاسی ضروری تلقی می شود.
    ● ماهیت روان شناسی سیاسی
    بدون شک امروزه علوم به صورت جزایر مجزا از یکدیگر نگریسته نمی شوند و مرزهای مشترک و پیوندهای عمیق میان آنها زمینه را برای شکل گیری مطالعات میان رشته ای فراهم آورده است. در این میان روان شناسی سیاسی (Political Psychology) علمی نوپاست که از پیوند روان شناسی و سیاست پدید آمده است. بسیاری از متخصصان و کارشناسان علم سیاست همچون والترلیپمن، گراهام والاس و ریورس بر این باورند که بررسی روابط سیاسی انسان ها بدون در نظر گرفتن جنبه های روان شناختی این روابط، امری ناقص و خطایی بزرگ است.
    توجه به کاربرد روان شناسی در عرصه سیاست، ریشه در تحولات قرن بیستم دارد و چنین توجه و اهمیتی را می توان در آثار لاول (Lowell) و لاسول (Lasswell) مشاهده کرد. تلاش ۳۰ ساله لاسول و مطالعات عمیق او منجر به ورود روش روان تحلیلگری در حوزه علم سیاست شد و ساختار طبقه بندی افراد از منظر سیاسی شکل گرفت.
    حال این سوال مطرح می شود که پژوهشگران در قلمرو روان شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به چه سوالاتی هستند؟ جستجوی منشأ گرایش های سیاسی انسان ها، نحوه شکل گیری و تغییر تفکرات سیاسی، چگونگی شکل گیری انقلاب ها در جوامع سنتی و دگرگونی یا سرنگونی نظام ها از جمله سوالاتی است که روان شناسی سیاسی به دنبال پاسخگویی به آنهاست.
    ● دیدگاه التقاطی در روان شناسی
    امروزه در مطالعات روان شناسی به جای سخن گفتن از یک دیدگاه یا یک رویکرد، از رویکرد التقاطی که آمیزه ای از رویکردهای مختلف است، سخن به میان می آید. امروزه کمتر روان شناسی را می توان یافت که با نگاه تک بعدی به کار بالینی یا تحقیقی بپردازد. در عوض رویکردهای مختلف با مبانی و اصول متفاوت و گهگاه متعارض به تبیین رفتار انسان می پردازند.
    از جمله گرایش های مطرح در روان شناسی، روان شناسی اجتماعی (Social Psychology) است که بستر پیوند میان روان شناسی و علم سیاست را فراهم می آورد. گوردون آلپورت در تعریف روان شناسی اجتماعی چنین می نویسد: «علم درک و تبیین چگونگی نفوذپذیری افکار، احساسات و رفتارهای افراد از حضور واقعی، خیالی یا ضمنی دیگران.» (بدار، ۱۳۸۳، ص ۸)
    روان شناسی اجتماعی به قانونگذار امکان می دهد که در وضع بهترین قوانین تلاش کند و در عین حال سیاستمدار را راهنمایی می کند تا مطلوب ترین سیاست را در پیش گیرد. در نتیجه می توان چنین گفت که روان شناسی سیاسی در قالب شاخه ای از روان شناسی اجتماعی تلاش می کند شناخت دقیقی از جامعه در اختیار سیاستمداران قرار دهد. برای مثال سیاستمداران مطرح همواره تبعات روانی سخنان و اعمال خود را در جامعه خویش رصد می کنند و می دانند که حرکت یا سخن نسنجیده در عرصه سیاست چه پیامدهای روانی ناگواری می تواند به دنبال داشته باشد. گوشزد کردن پیامدهای روانی سیاست ورزی سیاستمداران بخش قابل توجهی از قلمرو روان شناسی سیاسی را تشکیل می دهد.
    ● سیاست
    واژه سیاست نیز همچون بسیاری از واژه های کلیدی علوم مختلف با تعاریف گوناگون و متفاوت محصور شده است. تعریف سیاست به علم فرمانروایی بر کشورها یا فن و عمل فرمانروایی بر جوامع انسانی از جمله تعاریف مطرح برای واژه سیاست است. نزاع بر سر علم بودن سیاست یا فن تلقی کردن آن همچنان ادامه دارد؛ ولی آنچه بدیهی و آرزوی بسیاری از نظریه پردازان و بزرگان سیاست نیز است، به کار بردن سیاست علمی در قلمرو سیاست است. هرچند برخی تحقق چنین آرزویی را در عرصه سیاست و عمل بسیار دشوار می دانند، چنان که دوورژه می نویسد: «بیهوده است اگر امیدوار باشیم روزی برسد که قلمرو سیاست علمی بتواند سراسر قلمرو سیاست به مفهوم هنر و عمل را پوشش دهد و سیاست کاملا علمی گردد... تصمیمات سیاسی نه تنها داده های عینی بلکه داوری های ذهنی را در باب انسان و جامعه به بازی می گیرند.» (نقل از آشتیانی، ۱۳۸۵، ص۱۹)
    ● شخصیت و سیاست
    هرچند مطالعات علمی پیرامون شخصیت در اواخر دهه ۱۹۳۰ توسط گوردون آلپورت در دانشگاه هاروارد به رسمیت شناخته شد؛ ولی از آن زمان تا امروز تعریفی از شخصیت که همگان بر آن اجماع کنند، ارائه نشده است. با وجود این می توان تعریف زیر را پیرامون شخصیت تا حدودی قابل قبول دانست:
    «شخصیت را می توان تمامی سیستم تمایلات نسبتا پایدار روانی و جسمی هر فرد تعریف نمود؛ تمایلاتی که نحوه تطابق وی را نسبت به محیط روانی، اجتماعی و مادی معین می سازد.» (پورافکاری، ۱۳۸۶، ص ۱۱۰۶)
    تکثر و تعدد تعاریف مربوط به شخصیت، ریشه در ماهیت پیچیده انسان دارد. در واقع به تعبیر دکتر فتحی آشتیانی در کتاب مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی، «دامنه تعاریف موجود، از فرآیندهای درونی ارگانیزم تا رفتارهای مشهود ناشی از تعامل افراد در نوسان است.» (فتحی، ۱۳۸۵، ص ۳۶) به همین دلیل نمی توان به یک نظریه خاص اشاره کرد که در آن تمامی معانی شخصیت لحاظ شده باشد. درواقع هر نظریه پردازی به جنبه های خاصی از شخصیت نظر افکنده است. برای مثال برخی بر جنبه های شناختی و عاطفی شخصیت و برخی دیگر بر جنبه های جسمانی ـ روانی آن تکیه می کنند.
    چنان که اشاره شد، تحول و در نوسان بودن، ویژگی اصلی شخصیت است و به همین دلیل برخی بر این اعتقادند که هر کدام از تعاریف شخصیت «به منزله نقطه توقف درباره یک فرآیند است.» (همان منبع، ص ۳۷) برای ارزیابی شخصیت افراد از روش های گوناگونی استفاده می شود که در این میان می توان از زندگینامه های خود نوشته و دیگر نوشته، پرسشنامه ها، موقعیت های آزمایشی، تست های فرافکن، قیافه، خط و بیان نام برد.
    ● شخصیت و جامعه پذیری سیاسی
    نظریه جامعه پذیری سیاسی (Political Socialization) که توسط ریچارد داوسن و کنت پرویت بسط یافته، به عنوان ابزاری نظری در تبیین و توضیح تفاوت میان نظام های سیاسی به کار می رود. دکتر علی فتحی آشتیانی در کتاب «مقدمه ای بر روان شناسی سیاسی» در بیان اهمیت فرآیند جامعه پذیری سیاسی می نویسد: «از طریق فرآیند جامعه پذیری سیاسی است که نسل های قدیمی تر، فرهنگ سیاسی جامعه را به نسل های جدیدتر منتقل می کنند و با توجه به چنین انتقالی است که هر جامعه ای موفق می شود، فرهنگ سیاسی خود را استقرار بخشد.» (فتحی، ۱۳۸۵، ص ۴۲)
    درواقع با استفاده از نظریه جامعه پذیری سیاسی می توان علل استمرار و ثبات یک نظام یا علل بی ثباتی و زوال نظام های سیاسی را توجیه کرد. درواقع آنچه در نظریه جامعه پذیری سیاسی مورد توجه قرار می گیرد، پرورش شخصیت شهروندانی است که به صورت افراد کارآمد جامعه سیاسی مطرح می شوند. از نظر افرادی چون الموند و پاول، جامعه پذیری سیاسی «روند حفظ یا دگرگونی فرهنگ های سیاسی است.» (همان منبع، ص ۴۳) درواقع از طریق فرآیند جامعه پذیری سیاسی است که شخصیت سیاسی افراد یک جامعه شکل گرفته و رفتارها و هنجارهای مورد قبول نظام سیاسی حاکم در آنها نهادینه می شود. عوامل متعددی در جامعه پذیری سیاسی نقش دارند که از آن جمله می توان به خانواده، مدرسه، دوستان و همسالان، رسانه های گروهی، فرهنگ، طبقات اجتماعی و نقش جنس اشاره کرد. بدون شک بررسی رابطه شخصیت و جامعه پذیری سیاسی یکی از مباحث مهم در حوزه روان شناسی سیاسی به شمار می آید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:21.

  2. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1012
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض پیشنهاداتی ساده برای تقویت حافظه

    گروهی از متخصصان حافظه و نویسندگان کتاب های مرتبط با اختلالات حافظه برای تقویت قدرت ذهن افرادی که به شدت درگیر روزمرگی شده اند پیشنهادات جالب توجه و گاه عجیبی دارند.
    محققان در مرکز پزشکی اختلالات حافظه در بوستون می گویند فراموش کردن یکی از نشانه های درگیری های ذهنی فراوان در زندگی روزمره ی انسان ها است. اگر به یاد ندارید عینک خود را کجا گذاشته اید، یا نام هم کلاسی جدیدتان کلا" از ذهن شما پاک شده، نشانه های مشغولیت شدید روزمره است که باعث می شود از میزان توجه فرد نسبت به موارد کم اهمیت کاسته شود.
    ما بدن خود را تمرین می دهیم تا متناسب نگه داریم اما اگر در بدنی سالم توانایی های ذهنی مناسب وجود نداشته باشد، تمامی زحمات به باد رفته است.
    به این شکل زمانی که توجه کافی وجود نداشته باشد حافظه هایی که شکل می گیرند چندان قدرتمند نبوده و فرد برای احیا یا به یاد آوردن آن چه مثلا" به خاطر سپرده دچار مشکل خواهد شد.
    کلید حل این مشکل متناسب نگه داشتن حافظه است. به گفته ی «هری لوراین» نویسنده ی کتاب «حافظه ی نامحدود»، اسراری ساده برای جوان نگاه داشتن ذهن، ما بدن خود را تمرین می دهیم تا متناسب نگه داریم اما اگر در بدنی سالم توانایی های ذهنی مناسب وجود نداشته باشد، تمامی زحمات به باد رفته است.
    شیوه های زیادی برای به یاد سپردن موارد عادی روزمره وجود دارد، می توان آن ها را یادداشت کرد، یا به لیست های برنامه ریزی ابزارهای الکترونیکی مانند بلک بری یا آی پد سپرد، اما در صورتی که دسترسی به این تجهیزات الکترونیکی و غیر الکترونیکی وجود نداشته باشد و یا در صورتی که فردی بخواهد بدون وابستگی به این تجهیزات، ذهن خود را قوی کند می تواند از راه حل هایی که توسط متخصصان حافظه پیشنهاد شده اند استفاده کند:
    ▪ به یاد سپردن نام ها
    زمانی که به فردی معرفی می شوید کاملا" به نامش توجه کنید. سپس برای بهتر به یاد سپردن آن حروف نام را در ذهن تان تصور کرده و سعی کنید نشانه ای شخصی برای نام بیابید تا اسم در ذهن تان قفل شود.
    چندین بار استفاده از نام طی گفتگو با فرد می تواند در حفظ آن در خاطر شما بسیار مؤثر باشد. اسم را مصور کنید. برای به خاطر سپردن نام های فامیلی پیچیده و دشوار باید برای آن ها مفهومی درست کرده و آن را در ذهن تان به تصویر بکشید. سپس یک ویژگی در صورت فرد انتخاب کرده و آن را به تصویر ذهنی وصل کنید. هرچه ترکیب به دست آمده عجیب تر باشد، بیش تر به یاد شما خواهد ماند.
    میان نام ها و مفاهیم ارتباط به یاد ماندنی خلق کنید. برخی نام ها یادآور اسامی خاصی مانند نام کوه ها و یا مرتبط با مشاغلی خاص مانند ساختمان سازی هستند. برای مثال اگر بخواهید نام فردی که رئیس یک شرکت معماری است را به یاد بسپارید، تصویر وی را در برابر ساختمانی بزرگ تصور کرده و به یاد بسپارید.
    کمی تقلب کنید. می توانید پیشنهاداتی مانند آن چه خواندید را با کمی تقلب تکمیل کنید. برای مثال اگر در جلسه ای کارت ویزیت فردی را دریافت کردید، یادداشت کوچکی از ویژگی های وی بر پشت کارت بنویسید، مثلا" عینک قرمز به چشم داشت و در خیابان X زندگی می کرد تا در صورت نیاز بتوانید وی را به راحتی به یاد آورید.
    ▪ به یاد سپردن موقعیت وسایل
    کارهای خود را به خود اعلام کنید. به آن چه انجام می دهید توجه کنید، به خود یادآوری کنید «من کلیدها را در جیب کت گذاشتم» تا به این شکل حافظه ای شفاف از عمل کرد خود داشته باشید.
    خود را عادت دهید. خود را به قرار دادن وسایلی که در طول روز به آن ها نیاز دارید در جاهایی خاص و تعیین شده عادت دهید.
    ▪ به یاد سپردن کارها
    برای به خاطر سپردن غیر عادی باشید. برای به خاطر سپردن کاری یک یادآور فیزیکی غیر عادی خلق کنید. مثلا" برای به خاطر آوردن این که باید قبض هایی که روی میز گذاشته اید را پرداخت کنید، جسم نامربوطی مانند یک میوه را بر روی آن ها قرار دهید تا با دیدن غیر منتظره ی یک میوه توجه تان به قبض ها جلب شود.
    لیست خرید خود را تبدیل به آواز کنید. برای به یاد سپردن مواردی مانند لیست خرید، شماره ی تلفن و یا لیست کارهای روزانه ، آن ها را با یکی از آهنگ های مورد علاقه ی خود انطباق دهید و آن را بخوانید.
    از میان برهای حفظ کردنی استفاده کنید. برای به خاطر سپردن نام ها، کارها یا لیست ها می توانید حروف اول هر کلمه از آن ها را سر هم کرده و یک کلمه خلق کنید و آن را به خاطر بسپارید.
    از بدن خود استفاده کنید. اگر کاغذ یا قلم برای یادداشت کردن ندارید، از اعضای بدن خود برای به خاطر سپردن چیزی مثلا" لیستی از اقلام استفاده کنید. برای مثال اگر باید چسب، کلم بروکلی، مرغ، انگور و خمیردندان بخرید تصور کنید که پاهای تان در چسب گیر کرده، برگ های بروکلی از جیب شلوارتان بیرون زده، مرغی در حال نوک زدن به شکم شماست، خوشه ای انگور از گردن تان آویزان شده و دهان تان پر از خمیر دندان است.
    بخوانید، بنویسید، بگویید، بشنوید. برای به خاطر سپردن مطلبی به ویژه مباحث درسی یادداشت های خود را بخوانید، سپس آن ها را تایپ کنید، بعد آن ها را بلند خوانده و صدای خود را ضبط کنید و چندین بار صدای ضبط شده ی خود را گوش دهید.
    از اتاق های خانه هم استفاده کنید. در شیوه ی بالا می توانید ساختمان محل کار یا منزل خود را جایگزین بدن خود کرده و هر یک از اقلام خرید را به یکی از وسایل درون اتاق ها یا خود اتاق ها ربط دهید.
    ▪ به یاد سپردن ارقام
    هر عدد را به یک شکل ربط دهید. برای هر عدد در ذهن خود شکلی تصور کنید. دایره برای ۰، خودکار برای ۱، قو برای ۲، دست بند برای ۳، قایق بادبانی برای ۴، قطعه ای پازل برای ۵، پیپ برای ۶، بوم رنگ برای ۷، آدم برفی برای ۸ و راکت تنیس برای ۹. به این شکل برای به خاطر سپردن کد رمز کارت بانکی خود تصور کنید که سوار بر قایق بادبانی (۴) هستید که یک قو (۲) به شما حمله می کند و شما با یک راکت تنیس (۹) به آن ضربه می زنید.
    برای اعداد هم قافیه بیابید. سعی کنید واژه هایی بیابید که با اعداد هم قافیه باشند و سپس با استفاده از این واژه ها داستانی بسازید.
    از حروف الفبا استفاده کنید. زمانی که نام فیلم یا کتابی را فراموش کرده اید، حروف الفبا را به ترتیب بگویید. زمانی که به حرف مشابه آغازکننده ی نام فیلم برسید، نام به یادتان خواهد آمد.
    بخوانید، بنویسید، بگویید، بشنوید. برای به خاطر سپردن مطلبی به ویژه مباحث درسی یادداشت های خود را بخوانید، سپس آن ها را تایپ کنید، بعد آن ها را بلند خوانده و صدای خود را ضبط کنید و چندین بار صدای ضبط شده ی خود را گوش دهید.
    از رنگ ها استفاده کنید. از رنگ ها در بخش های مختلف یادداشت های خود استفاده کنید تا آن ها را به همراه نام رنگ ها به یاد آورید.

  4. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1013
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض خویشتن داری، پنجره ای به سوی آرامش!

    صبر و خویشتن داری یکی از ویژگی های مثبت و سازنده ای است که والدین می توانند از همان دوران کودکی به فرزندان شان بیاموزند و این مهم جز با توجه، اهمیت و صبر والدین میسر نمی شود. والدین صبور و با پشتکار خواهند توانست در سال های اولیه زندگی مفهوم شکیبایی و تحمل را به فرزندان خود از طریق شیوه تربیتی صحیح و ارائه الگوی مناسب منتقل کنند.
    بچه های صبور با کنترل هیجانات درونی و اضطراب های کوچک و بزرگ توانایی بیشتری برای مواجهه و رویارویی با آن ها و بروز رفتارهای مناسب خواهند داشت.چنان که گیتی اسدی، کارشناس ارشد روان سنجی و مشاوره و راهنمایی در گفت وگو با خراسان تصریح می کند: منظور از آموزش صبوری و خویشتن داری به کودکان در واقع یادگیری توانایی احترام گذاشتن به تفاوت های بین افراد، یافتن نقاط مشترک برای ایجاد تفاهم، آموختن از دیگران، کنترل احساسات و هیجانات تند است. آموزش خویشتن داری به کودک کمک می کند تا استعدادها و توانایی هایش را بشناسد و بهتر تصمیم بگیرد.
    توجه، درک و شکیبایی پدر و مادر به کودک کمک می کند تا برای خود احترام قائل شود و خویشتن داری را بیاموزد. اما اولین قدم برای آموزش خویشتن داری به کودکان ارائه الگوی صحیح به آن هاست. والدین در واقع ابتدا باید خود صبور و خویشتن دار باشند تا بتوانند آن را به همراه سایر صفات مثبت آموزش دهند. والدینی که به کودک خود اجازه ابراز احساس یا حرف زدن نمی دهند و یا حتی در مقابل فرزندان به یکدیگر اجازه صحبت کردن نمی دهند نمی توانند الگوی مناسبی از صبر و شکیبایی باشند.از طرفی دیگر باید آن ها را با تفاوت های بین انسان ها آشنا کرد. این که نژادها و ملیت های مختلفی در جامعه زندگی می کنند که همگی قابل احترام هستند.
    کنترل احساسات و هیجانات به محض دیدن تفاوت ها الگویی است که والدین در اختیار کودک قرار می دهند و کودک باید یاد بگیرد که با وجود تفاوت ها به دیگران احترام بگذارد.اسدی تاکید می کند: اعتماد به نفس در کودکان با بردباری آن ها در ارتباط است. به عبارتی کودکی که اعتماد به نفس داشته باشد و به خواسته ها و نیازها و توانایی هایش احترام بگذارد، قادر خواهد بود در برابر دیگران نرمش به خرج دهد و صبور باشد. همچنین اگر او را به اندازه کافی مورد تشویق قرار دهیم یاد می گیرد که برای رسیدن به اهدافش باید صبوری به خرج دهد و تلاشش را بکند. گاهی اوقات لازم است به طور مستقیم درباره صبور بودن با کودک صحبت کنیم، به عنوان مثال اگر برای بازی با عروسکی با خواهرش دعوا می کند از او بخواهیم صبر کند تا خواهرش بازی کند و بعد نوبت اوست.اگر مقاومت و اظهار نارضایتی کرد، نباید حق را به او بدهیم، بلکه تلاش کنیم که او در این قالب مفهوم صبر را درک کند. کودکان به مرور خواهند توانست مدارا و تحمل را یاد بگیرند، در مقابل نباید صبوری نکردن و عجله دیگران را اگر حقی از کودک ضایع شده، نادیده بگیریم.در بسیاری از موارد والدین به اشتباه به هنگام قرار گرفتن در چنین موقعیتی می گویند اشکال ندارد در صورتی که باید با ذکر خطای رفتار انجام شده، تذکر دهند که فرد موردنظر باید صبوری می کرد.
    به عبارتی نباید فقط از کودک تقاضای تحمل و صبر داشته باشیم بلکه باید از دیگران هم همین خواسته را داشته باشیم.اسدی درباره چالش های فرزندان با یکدیگر در منزل توضیح می دهد: توصیه اکثر کارشناسان به والدین این است که در اختلافات، رقابت ها و بحث های بچه ها مداخله نکنند و اجازه بدهند بچه ها از دل این اختلافات، راه صحیح را پیدا کنند. این گفته به معنای تعطیلی آموزش نیست بلکه به این معناست که والدین الگوی تربیتی صحیحی پیاده می کنند، اما اجرای آن را به عهده بچه ها می گذارند.
    مداخله سریع و دائمی والدین در دعواهای بچه ها و دعوت به صبوری از سوی آن ها در اکثر موارد کارساز نیست و ثمری ندارد. زیرا به هر حال یکی از بچه ها، والدین را به جانبداری از دیگری متهم می کند.بنابراین بهتر است بگذارند بچه ها به مرور راه حل مشکلاتشان را پیدا کنند. آن ها بعد از ورود به مهدکودک و سپس مدرسه قوانین بیشتری را از جامعه و مردم یاد می گیرند و در نهایت خواهند توانست در رسیدن به اهداف خود موفق تر عمل کنند. در پایان چند نکته از سایت آردی درباره آموزش صبر و خویشتن داری به کودک می آید:
    ▪ صبوری را در موقعیت های مختلف به کودک آموزش دهید. به عنوان مثال به او یادآوری کنید که عینک زدن یا استفاده از عصا نمی تواند خنده دار باشد و از او بپرسید اگر کسی او را بابت این چیزها مسخره کرد، چه احساسی پیدا خواهد کرد.
    ▪ هیچ گاه از عذرخواهی کردن نترسید. این کار باعث می شود او شیوه های سالم برون ریزی احساسات را یاد بگیرد. کودک نیاز دارد بفهمد هر کسی می تواند اشتباه کند. او می فهمد که می تواند از اعمالش درس بگیرد و مسئولیت انجام آن ها را به عهده بگیرد. او در می یابد دیگران در مقابل اشتباهات او خویشتن داری به خرج می دهند، پس او هم باید همین کار را بکند.
    ▪ کودکان به صبوری، شکیبایی و محبت بی قید و شرط والدین نیاز دارند. دوست داشتن مشروط کودک را گیج و سردرگم می کند و در او حسی از اضطراب، ناامنی و عدم اعتماد به نفس ایجاد می کند. بنابراین کودکان را دوست بدارید حتی اگر از قوانین شما اطاعت نکنند یا آن ها را زیر پا بگذارند. او باید شاهد خویشتن داری شما باشد تا آن را یاد بگیرد. فراموش نکنید که اگر از دوران کودکی شکیبایی و بردباری را تجربه کرده باشد می تواند در شرایط گوناگون با ناملایمات و دشواری های آینده با آرامش بیشتری رو به رو شود.

  6. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1014
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روانشناسی مثبت گرا

    مردم چقدر شادکام اند؟ ما در موقعیت های مختلف زندگی روزمره، عواطف و هیجانات متعدد و متفاوتی را تجربه می کنیم که تا حد زیادی بر تصمیم گیری ها، اعمال و افکار ما تأثیر می گذارند، اما از آنجا که بشر متمدن امروز سعی دارد رفتار خود را بیشتر به تعقل و تفکر نسبت دهد، بنابراین ارزش کمتری برای عواطف بشری قائل است. گویی عواطف در کل موجودیت و هستی انسان در مرتبه پایین تری از عقل قرار دارد، گرچه به لحاظ تکاملی، قبل از اینکه انسان به ظاهر منطقی و متفکر امروز وجود داشته باشد، عواطف و هیجانات برای میلیون ها سال در سازگاری اجداد ما با شرایط محیط، نقش بسیار مهمی داشته اند و هنوز هم بشر بدون عاطفه، احساس پوچی می کند، چرا که بسیاری از مفاهیم زیبا شناختی از عواطف بشر سرچشمه می گیرند و گذشته از این، هیجانات در ادامه بقای ما نقش کلیدی دارند. برای نمونه تصور کنید که خشم یا ترس در وجود ما درست عمل نکند، نتیجه این است که در زمان کوتاهی، بازیچه دیگران می شویم و دائم در معرض سوء استفاده قرار می گیریم.
    امروزه متأسفانه انسان از نقش هیجانات خود که عامل بسیار مهمی در انگیزش و رفتار هستند، آگاهی کمی دارد. ما برای بیان بسیاری از عواطف خود دچار فقر کلامی هستیم و واژه توصیف کننده حالت خود را نمی دانیم. این امر علاوه بر ایجاد فقر ارتباطی بین افراد، سبب آگاهی کمتر از حالات خودمان نیز می شود و در سلامت ذهنی و جسمی ما اختلال ایجاد می کند. امروزه روان شناسی مثبت گرا با توجه به نادیده گرفته شدن نقش عواطف در ایجاد زندگی سرشار از نشاط ، سعی دارد بین منطق و عاطفه آشتی ایجاد کرده، به عنوان مکمل روان شناسی بالینی سنتی (که معطوف به اختلالات روانی است) با افزایش احساسات مثبت و شادکامی در زندگی افراد به خودشکوفایی آنها کمک کند.
    ● عواطف مثبت کدام هستند؟
    شادکامی و سلامت ذهنی دربرگیرنده احساسات مثبتی مانند لذت، آرامش، حس جریان داشتن و شیفتگی در زندگی است. سلیگمن (٢٠٠٢. م) عواطف مثبت را به سه دسته تقسیم می کند: آنهایی که به گذشته مربوط هستند و آنهایی که با حال و آینده ارتباط دارند. عواطف مثبت مربوط به آینده شامل خوش بینی، امید، ایمان و اطمینان هستند. رضایت خاطر، خرسندی، کامیابی و حس سرافرازی نیز عواطف اصلی مربوط به گذشته اند. عواطف مثبت مربوط به زمان حاضر، دو طبقه متمایز لذات زودگذر و حس کامروایی پایدار را تشکیل می دهند. لذات زودگذر از کانال های حسی به دست می آیند، مانند احساسات ناشی از روابط جنسی، بوهای خوش و طعم های مطبوع. فعالیت های پیچیده تری که انسان ها برای کسب لذات زودگذر انجام می دهند، می تواند احساس لذت بیشتری مانند شعف، وجد و یا آمیزه ای از لذت و خوشحالی ایجاد کند. اما حس کامروایی مداوم و یا خرسندی، با لذت بردن صرف تفاوت دارد و حالات درونی تری را دربرمی گیرد که از فعالیت های مورد علاقه فرد نشئت می گیرد، مانند کوهنوردی برای یک کوهنورد، یا کمک به دیگران برای یک فرد نیکوکار.
    ● تأثیرپذیری هیجانی
    در زبان انگلیسی حدود ٥٥٠ تا ٦٠٠ واژه برای تجارب هیجانی مختلف وجود دارد (آوریل، ١٩٩٧. م). تحقیقاتی که درباره هزاران نفر از فرهنگ های مختلف صورت گرفته، نشان داده است که می توان عواطف را براساس یک رویکرد ابعادی، به دو بعد اصلی و دو بعد فرعی طبقه بندی کرد. دو بعد اصلی عبارت هستند از: الف) کنش وری یا برانگیختگی ب) خوشایندی دو بعد فرعی نیز عبارتند از الف) هیجان مثبت ب) هیجان منفی. تحقیقات نشان داده است که انسان از لحاظ تأثیرپذیری عاطفی، چه به صورت مثبت و چه به صورت منفی با یکدیگر متفاوت هستند و می توان گفت که این حالات تا حدی ویژگی هایی ارثی هستند.
    اثرپذیری مثبت با صفات شخصیتی برون گرایی (بشاش، عاطفی و اجتماعی بودن) و اثرپذیری منفی با صفات شخصیتی روان نژندی (عصبی، خودخور و مهاجم بودن) همبستگی دارد. اثرپذیری مثبت و اثرپذیری منفی، هر دو در مسیر تکامل انسان شکل گرفته اند تا وظایف مختلفی را انجام دهند (داتون، ١٩٩٥. م). اثرپذیری منفی مانند صفات شخصیتی روان نژندی، جنبه ای از نظام رفتاری بازدارنده اجتنابگر است که سبب می شود موجود زنده خود را از موقعیت های خطرناکی که احتمالاً دردآور یا تنبیه کننده هستند دور نگهدارد، در مقابل، اثرپذیری مثبت، بخشی از نظام تسهیل کننده رفتاری است، مانند صفت شخصیتی برون گرایی که موجود زنده را به سمت موقعیت های دربردارنده پاداش بالقوه، مانند خوشی و لذت هدایت می کند. واکنش این نظام، کمکی به موجود زنده است تا منابع ضروری برای بقا و تولید نسل از قبیل غذا، پناهگاه و یا جفت خود را بیابد.
    اثرپذیری یا عاطفه پذیری مثبت با فعالیت فیزیکی منظم، خواب کافی، ارتباط اجتماعی متعارف با دوستان، آشنایان و تلاش برای رسیدن به اهداف ارزشمند شخصی همراه است. این امکان وجود دارد که اثرپذیری مثبت را با تمرین فیزیکی منظم، برقراری یک الگوی خواب مناسب و برقراری روابط اجتماعی دوستانه و پایدار، افزایش داد. این موقعیتی است که تقریباً همه افراد مایل هستند آن را داشته باشند (داتون ٢٠٠٢. م). عاطفه پذیری مثبت یکی از جنبه های شادکامی و بحث مهم ما در این مقاله است.
    ● مردم دنیا چقدر شادکام هستند؟
    پروفسور دینر از دانشگاه مینه سوتا، پس از بررسی ٩١٦ تحقیق در مورد شادکامی، رضایت از زندگی و سلامت ذهنی ـ که در مورد بیش از یک میلیون نفر در ٤٥ کشور جهان انجام شده بود ـ به این نتیجه رسید که اگر شادی و ناراحتی را بر یک پیوستار قرار دهیم و نقطه وسط، کاملاً بین شادی و ناراحتی باشد، میزان شادکامی اغلب مردم جهان کمی از حد وسط این پیوستار بالاتر است و تنها در گروه های محدودی از مردم، از قبیل سیاه پوست های تحت آپارتاید آفریقای جنوبی، اشخاصی که در شرایط فشار منفی سیاسی زندگی می کنند. زندانیان تازه محبوس شده و برخی گروه های دیگر، از حد متوسط کمتر است و در سمت اندوه زدگی قرار دارد.
    ● شادکامی و خلاقیت
    سلیگمن (٢٠٠٢. م) معتقد است عواطف مثبت یا منفی بر حسب درجه آماده سازی فرد برای تعامل برنده ـ بازنده یا برنده ـ برنده از یکدیگر متمایز می شوند. از دیدگاه تکاملی، عواطف منفی مانند ترس یا خشم به ما می گویند احتمال خطر وجود دارد و آسیب، قریب الوقوع است. این عواطف توجه ما را به منبع تهدید محدود کرده، ما را برای واکنش جنگ یا گریز به فعالیت وا می دارند. بنابراین، عواطف منفی ما را برای بازی برنده ـ بازنده که در آن یک برنده مطلق و یک بازنده مطلق وجود دارد، آماده می کند. در مقابل، عواطف مثبت مانند لذت و خرسندی به ما می گویند که اتفاق خوبی در پیش است. عواطف مثبت توجه ما را گسترش می دهند، به گونه ای که ما آگاهی گسترده ای از محیط فیزیکی و اجتماعی پیدا می کنیم. این توجه گسترش یافته، ذهن ما را نسبت به ایده های تازه و اعمال جدید آماده می کند و ما خلاق تر از حالت معمول می شویم (ایزن ٢٠٠٠. م). بنابراین، عواطف مثبت فرصت هایی را برای ما فراهم می کند تا ارتباطات بهتری ایجاده کرده و نواندیشی و ثمربخشی بیشتری داشته باشیم. عواطف مثبت، ما را برای بازی های برنده ـ برنده آماده می کند. رایت (٢٠٠٠. م) معتقد است که پیشرفت تمدن برای افزایش تعاملات یا داد و ستد برنده ـ برنده و توسعه سازمان هایی است که این تعاملات را حمایت می کنند و در این حلقه ارتباطی، رابطه بین عواطف مثبت و تعامل برنده ـ برنده اهمیت می یابد.
    البته رویکردهای تکاملی همچنین به ما می گویند که عواطف منفی، تمرکز زیاد را آسان می کنند و تفکر دفاعی، قدرت نقد و تصمیم گیری را بالا می برند. جایی که واقع بینی برای تشخیص و پرهیز از اشتباه و روشن کردن آن به کار می آید، عواطف مثبت و تفکر بردبارانه، خلاقیت و ثمربخشی را ساده می کنند. مطالعاتی که در زمینه واقع گرایی منجر به افسردگی انجام شده، تأیید می کند که اشخاص افسرده، داوران دقیق تری برای مهارت های خود هستند؛ یادآوری دقیق تری از وقایع مثبت و منفی زندگی شان دارند و نسبت به اطلاعات مربوط به وقایع مخاطره آمیز حساس ترند (آکرمن و دروبیس ١٩٩١. م) در مقابل، اشخاص شاد مهارت های شان را بیشتر از حد واقعی می دانند، حوادث مثبت را بیشتر از وقایع منفی به یاد می آورند و در تصمیم گیری برای طرح های مربوط به زندگی شان بهتر عمل می کنند، چرا که بجای توجه به اطلاعات مخاطره آمیز به آنهایی که مخاطره آمیز نیستند، توجه می کنند یا به تعبیر دیگر، جنبه های مثبت اقدامات شان را بیش از پی آمدهای منفی آن در نظر می گیرند (آسپین دال و دیگران ٢٠٠١. م).
    پروفسور باربارا فردریکسون (٢٠٠٢. م) استاد روان شناسی دانشگاه میشیگان، معتقد است عواطف منفی، از قبیل اضطراب یا خشم سبب می شود، ذهن فرد فقط به تولید واکنش دفاعی در برابر موضوعات ایجاد کننده این عواطف منفی محدود شود، در صورتی که عواطف مثبت سبب می شوند ذهن فرد بر روی انواع محرک ها باز باشد و این مسئله به نوبه خود فرصت هایی را برای توجه گسترده تر به محیط ایجاد کرده و در نتیجه، خلاقیت فرد را بیشتر می کند.
    تحقیقات آزمایشگاهی و بالینی از این دیدگاه، حمایت می کنند. برای نمونه، بیمارانی بسیار خوش خلق و شنگول که قرص لیتیم مصرف کردند، کاهش خلاقیت نشان دادند. همچنین، در مطالعه دیگری که حالات خلقی مثبت و منفی را برای مدت ١٥ دقیقه به افراد القا می کرد، معلوم شد در افرادی که عواطف مثبت به آنها القا شده بود، پردازش اطلاعات دیداری گسترش یافته بود، در صورتی که در گروه مقابل، توجه محدودتر و موضعی تر بود. مطالعات دیگر نشان داده است که بازگشت بدن از حالت برانگیختگی ناشی از استرس به حالت عادی، در مورد کسانی که قبلاً به آنها حالات مثبت عاطفی القا شده بود، نسبت به کسانی که مورد القای حالت منفی عاطفی قرار گرفته بودند، سریع تر بوده است.
    از شواهد بالا چنین برمی آید که عواطف مثبت می تواند خلاقیت و حل مسئله را آسان کند، پس عجیب نیست که شادکامی سبب ثمربخشی بیشتر کار می شود. مطالعات استاو (١٩٩٤. م) بر روی دویست کارگر نشان داد که کارگران شاد در طول یک دوره هجده ماهه، در ارزشیابی ها از کارفرمایان خود بهتر و در نتیجه، دستمزدهای بالاتری دریافت کرده اند.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:21.

  8. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1015
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ویژگی های شخصیتی افراد خودشیفته

    اختلالات شخصیتی طیف بسیار گسترده ای را دربر می گیرد. یکی از اختلالاتی که در جامعه نسبتا شایع است «خودشیفتگی» است. خودشیفتگی یا به اصطلاح عموم خودبزرگ بینی صفت ناپسندی است که برخی از افراد را درگیر خود می کند.
    شاید لازم باشد اول از تعریف صفت خودشیفتگی آغاز کنیم. به این منظور از دکتر مریم رسولیان، روان پزشک و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران کمک گرفتیم. وی در تعریف خودشیفتگی به خراسان چنین اظهارنظر می کند: خودشیفتگی به معنای پذیرش خود یا قبول خود و فقط دیدن خود است. خوب است بدانید در دوران نوزادی، انسان به تمام معنا خودشیفته است. یک نوزاد تصور می کند که فقط خودش در دنیا وجود دارد و هر نیاز او که برآورده می شود، به خاطر اوست. او قادر نیست دنیای پیرامون را مستقل از خودش بفهمد. به تدریج با رشد و به تعویق افتادن نیازهایش درمی یابد که فقط خودش نیست و دیگرانی هستند که قادرند نیازهای او را برطرف کنند.
    پس از مرحله خودشیفتگی اولیه که ذکر شد، خودشیفتگی ثانویه بروز پیدا می کند که در این مرحله کودک احساس می کند چون موجود خوبی است دیگران نیازهای او را برآورده می کنند. این مراحل رشد خصلت خودشیفتگی در دوران کودکی است.خودشیفتگی در بزرگسالان علل متفاوتی دارد و عوامل ژنتیکی محیطی و تربیتی در آن نقش دارند. هم چنین افرادی که بیش از اندازه نیازهایشان برآورده شده یا دچار محرومیت های شدید بوده اند هم می توانند دچار خودشیفتگی بیمارگونه و غیرطبیعی شوند.
    معمولا این افراد یک خصلت یا ویژگی مثبت نسبت به دیگران دارند. هوش زیاد، زیبایی ظاهری، فرزند اول خانواده بودن و موقعیت های خاصی که توسط جامعه و خانواده جایگاه برتری نسبت به دیگران به فرد داده شده، باعث می شود بازخورد مثبت دیگران در آن ها درونی شده و دچار خودشیفتگی شوند. تحسین افراطی اطرافیان از این افراد به آن ها پندار «متفاوت بودن از دیگران» را می دهد و این خاص بودن نوعی الگوی رفتاری در فرد شکل می دهد که منجر به برتری طلبی و حس بی عیب و نقص بودن می شود.
    اولین پیامد این احساس، نقدناپذیری است. فرد خودشیفته حاضر نیست هیچ انتقادی را بپذیرد و خودش را به دور از انتقاد می داند. یکی از مهم ترین ویژگی های افراد خودشیفته همین انتقادناپذیری است و هر انتقادی را مساوی با تهدید نسبت به خود می دانند و اگر کسی به آن ها انتقادی وارد کند، احساس می کنند شخصیت شان زیر سوال رفته است.
    آن ها بیشتر در مقابل انتقاد رویکرد «همه یا هیچ» را در پیش می گیرند و به عبارتی می خواهند دیگران آن ها را همان طور که هستند بپذیرند نه این که با انتقاد کل وجودشان را زیر سوال ببرند. دکتر رسولیان با اشاره به سایر خصلت های منفی افراد خودشیفته ادامه می دهد: فرد خودشیفته همواره خود را برتر از دیگران حس می کند و به همین دلیل از اطرافیان انتظار دارند همواره آن ها را مورد تحسین و تمجید قرار دهند و به عبارتی به آن ها بی عیب و نقصی و خاص بودن را گوشزد کنند. در صورتی که تعریف و تمجید از آن ها انجام نگیرد به شدت احساس خطر می کنند و نگران هستند که به اندازه کافی مورد تحسین قرار نگرفته اند.چنین خصلتی باعث می شود افراد خودشیفته همیشه از اطرافیان خود سوءاستفاده کنند و در همه حال حق به جانب باشند و بهترین ها را به قیمت زیرپا گذاشتن حقوق دیگران و استثمار آن ها برای خود فراهم می کنند.
    اعتراض دیگران به این افراد اغلب نابه جا تلقی می شود و افراد خودشیفته لازم نمی بینند نیاز دیگران را مدنظر قرار دهند و برای آن حقی قائل شوند.تعاملات اجتماعی افراد دچار اختلال خودشیفتگی نیز اغلب معیوب است. این افراد فاقد حس همدلی با دیگران هستند و در نتیجه نمی توانند دوستان صمیمی و خوبی داشته باشند. اغلب روابط آن ها با اطرافیان سطحی است و همواره به جای جذب، دیگران را از خود دور می کنند. روابط اجتماعی ضعیف باعث می شود تصور کنند ارزش های وجودی و فردی شان توسط دیگران نادیده گرفته می شود و کسی قدر آن ها را نمی داند.طبق تحقیقات کسانی که در یک حوزه توانایی خاصی دارند ممکن است بیش از دیگران به این اختلال دچار شوند.
    فرد خودشیفته قابلیت خاص خود را که فقط در یک بعد است، به تمام ابعاد زندگی اش تسری می دهد و همیشه از توانایی خود و تمجید دیگران سخن می گوید. در واقع فرد خودشیفته در هر موقعیتی که قرار بگیرد فقط می تواند به نقش برتر و قابلیت خاص خود فکر کند و سخن بگوید و نقش های دیگر خود را که ضعیف تر است، انکار کند.
    این روان پزشک در ادامه با تقسیم بندی شخصیت های خودشیفته می گوید: یک گروه خودشیفته هایی هستند با اعتماد به نفس پایین که بسیار آسیب پذیر می باشند و چنان در مقابل انتقاد آسیب پذیر هستند که با کوچک ترین انتقاد توسط دیگران، برای همیشه گروه دوستان و اطرافیان را ترک می کنند و نظرات آن ها را برنمی تابند. گروه دوم خود شیفته هایی هستند که اعتماد به نفس بالایی دارند و به هیچ عنوان نمی توانند انتقادی را بپذیرند و بلافاصله انتقاد را به دیگران برمی گردانند.برخی از کارشناسان معتقدند که خودشیفتگی در برخی تیپ های شخصیتی مثل شخصیت های وسواسی و پارانویید بسیار برجسته است.
    در این تیپ های شخصیتی بها دادن به خود و از خود راضی بودن در این افراد بالاست و آن ها هم به مرز خودشیفتگی بسیار نزدیک هستند.دکتر رسولیان درباره ارتباط خودشیفتگی با اعتماد به نفس می گوید: خودشیفتگی می تواند یک صفت مفید باشد زیرا دوست بودن با خویشتن سنگ بنای اول رشد شخصیت است اما وقتی خودشیفتگی فردی را از انتقاد دیگران ناراحت کرد و روابط اجتماعی سالم او را مختل نمود دیگر نمی توان از آن به عنوان خودشیفتگی سالم یاد کرد.وی درباره نحوه برخورد با یک همسر خودشیفته توضیح می دهد: واقعیت این است که روابط در زندگی زناشویی مثل یک جورچین است. ممکن است فردی با یک ایراد خیلی بزرگ در کنار فردی قرار بگیرد و بتوانند با هم سازگار باشند. اما اگر ۲ نفر که دچار خودشیفتگی افراطی هستند در کنار هم قرار بگیرند نخواهند توانست با هم کنار بیایند زیرا هر یک منتظر تحسین و تمجید طرف مقابل است.
    بنابراین توصیه ما به کسانی که همسر خودشیفته دارند این است که او را بپذیرند اما نه با نادیده گرفتن حقوق و خواسته ها و نیازهای خودشان. در واقع نیازها و خواسته های خود را مطرح کنند و از همسرشان مطالبه کنند اگر تنشی به وجود آمد می توانند با مراجعه به مشاور یا روان شناس مشکل خود را حل کنند. واقعیت این است که بیان مستقیم این صفت به فرد خودشیفته کاری از پیش نمی برد زیرا اکثر این افراد معتقد هستند که مشکلی از ناحیه آن ها وجود ندارد و این دیگران هستند که اشتباه می کنند.
    در واقع، از همسران می خواهیم تلاش نکنند همدیگر را تغییر دهند بلکه با تغییر رفتار یکدیگر را متوجه اشتباهاتشان کنند. در مورد همسران خودشیفته باید گفت فداکاری و ایثار و نادیده گرفتن حقوق و نیازها توسط طرف مقابل کمک به ارضای حس خودشیفتگی است و مشکل را حل نمی کند. تنها راه مطالبه خواسته ها و نیازهای واقعی و منطقی است.

  10. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1016
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض همه میتوانند خلاق باشند، اما...

    این مقاله ترجمه و خلاصه شدة بخشی از فصل دوازدهم کتاب « انگیزش » (Human motivation ) نوشته روبرت فرانکین (Robert E. Franken ) با عنوان «کنجکاوی ، رفتار اکتشافی ، هیجان خواهی و خلاقیت» می باشد که در روزنامه ایران مورخ دهم اردیبهشت ماه ۱۳۸۰ شماره ۱۷۹۲ و در صفحه شش با عنوان« همه می توانند خلاق باشند ، اما ... » به زیور نشر آراسته گردیده است .
    بحث زیادی در خصوص ارایه تعریفی از خلاقیت صورت گرفته است ( مامفورد و گاستافون ، ۱۹۹۸) . برخی اصطلاحاً خلاقیت را توانایی حل مسأله تعریف کرده اند ( کاتل ، ۱۹۷۱) . بر اساس این تعریف بعضی از نقاشان و داستان نویسان معروف جهان نمی توانند آفریننده خلاقیت باشند. عده ای دیگر استدلال می کنند که خلاقیت یک ویژگی شخصیت است ( مک کیننون ، ۱۹۷۱) . چنین تعریفی برخی را در زمره خلاقان قرار داده و برخی را فاقد این ویژگی می داند. تعدادی دیگر خلاقیت را تولید اندیشه دانسته اند ( گلیفورد ، ۱۹۶۷) و عده یی دیگر معتقدند که تعریف باید اشخاص فعال در حوزه شناسایی اندیشه ها ، همچون سازندگان فیلم و یا ناشران که اندیشه تولید شده را برای دیگران مهیا می سازند را نیز در برگیرد.
    سه دلیل عمده برای فعالیتهای خلاق عنوان می شود:
    ۱) ارضای نیاز خود به محرکهای گوناگون و تازه .
    ۲) بهبود توانایی خود برای بیان ایده ها و ارزشها .
    ۳) کمک به خود برای حل مشکلات .
    مازلو و برخی دیگر از نویسندگان پیشنهاد می کنند که ما میل قوی به ساختن چیز هایی که تماماً توسط نیازهای انطباقی ما به جلو رانده می شوند داریم . در فرضیه مازلو این میل قوی به ساختن ، نیاز به خود شکوفایی نامیده می شود. پژوهش زاکرمن نشان می دهد که هیجان خواهان ممکن است نیاز خود را برای تنوع و دگرگونی تا اندازه یی با فعالیتهای خلاقانه جبران کنند.
    پژوهشگران بر این باورند که غالب مردم به انجام فعالیتهای خلاقانه تمایل دارند اما به خاطر هراس از نهی جامعه آنها را بازداری می کنند (فرانکین ، ۱۹۹۰) . چنین مردمی ممکن است به وسیله نیاز به پذیرش یا تعلق و نه نیاز به تجربة تنوع و تغییر برانگیخته شوند. در نتیجه ایشان در نظریاتشان متعارفند و در عوض زیر سؤال بردن ارزشهای جامعه ، با آنها همراه می شوند. پژوهش در مورد خلاقیت نشان می دهد که برای خلاق بودن ما نیاز به توانایی فراتر رفتن از زمینه های متداول و مرسوم داریم ( استریکلند ،۱۹۸۹) . به عبارت دیگر ، برای رهایی از مهار رسوم ، نیاز به احساس آزادی برای ترکیب جدید چیزها در زمینه های جدید و متفاوت ، حتی اگر ترکیب جدید احمقانه و نادرست به نظر آیند داریم . برخی دیگر از اشخاص از تغییر و برانگیختگی به وسیله آن واهمه داشته و از آن اجتناب می کنند. ایشان جهت رفع هراس خود نیازمند ثبات در محیط و پیش بینی آن دارند. این وضعیت باعث انعطاف ناپذیری ایشان می گردد و همانگونه که لانگر ( ۱۹۸۹) تصریح می کند این وضع به سادگی شکل می گیرد ، زیرا ما به خودمان اجازه می دهیم تا اسیر عادتهایمان شویم و بدون شک انعطاف ناپذیری با خلاقیت در تناقض است . این عقیده که همگان به صورت بالقوه خلاقند با این مشاهده که وقتی زمینه مناسب وجود داشته باشد ، حتی مردم غیر خلاق به شکلی غیره منتظره از خود خلاقیت نشان می دهند و غالباً خلاقیت ایشان با پاداش قابل افزایش است ، هماهنگ است .
    بارون و هارینگتون ، خلاقیت را با برخی ویژگیهای شخصیتی همچون هوشمند و ارزشهای هنری ، وسعت علایق ، تمایل به پیچیدگی ، انرژی بالا، علاقه به کار و پیشرفت ، قضاوت مستقل ، خودمختاری ، اشراق ، اعتماد به نفس ، تحمل و حل تعارض و خود انگاره خلاق مرتبط دانسته اند . همچنین بیشتر تحقیقات اخیر ، پذیرش تجربه را به عنوان یک ویژگی اشخاص خلاق تعیین کرده اند ( مک کری ، ۱۹۸۷) . به اعتقاد برخی رشد شخصیت خلاق وابسته به تجارب اولیه و ثانویه است . خانواده هایی که خردمندی را تشویق می کنند تمایل کودکان را به اعمال شیوه های خلاق افزایش می بخشند ( مامفورد و گاستفون ، ۱۹۸۸) . همچنین پژوهش زاکرمن (۱۹۷۴) نشان داده است که معلمان و دوستان آگاه و خردمند ، در درونی کردن دقیق معیارهای حرفه یی همراه با ایجاد احساس توانایی ، پیشرفت ، و اعتماد به نفس نقش دارند. سالووی (۱۹۹۶) در کتابی جالب پیرامون ترتیب تولد و پویایی خانواده شواهد قابل توجهی مبنی بر این که فرزندان اول نسبت به فرزندان بعدی کمتر خلاق هستند ارایه می کند. به اعتقاد وی فرزندان اول برای حفظ حفظ توجه والدین از طریق تحقق امیال و آرزوهای ایشان و همچنین حفظ و حراست از رسوم و سنن خانوادگی بشدت تلاش می کنند ، حال آن که فرزندان بعدی که از موقعیت ویژه اشغال شده توسط فرزند ارشد کنار گذاشته شده اند به شورش تمایل آورده و راهبردهایی را که برای آنها تأیید و امتیاز بیشتری به همراه دارد در پیش می گیرند. بنابرین در فرزندان بعدی نه تنها توانایی خلاقیت که تمایل آنها به ایستادگی در مقابل رسوم نیز افزایش می یابد.
    در تمامی عرصه های فعالیت ، خلاقیت های مهم و بزرگ توسط جوانان صورت گرفته است در حالی که خلاقیت های کوچک در اوج میانسالی به وقوع پیوسته اند (لامن ، ۱۹۶۶).شواهد پیشنهاد می کنند که ظرفیت خلاقیت با افزایش سن کاهش می یابد.
    خلاقیت حداقل مستلزم پنج گام مهم است :
    ۱) طرح یا تعریف مسأله ،
    ۲) جمع آوری اطلاعات و دانش ،
    ۳) ساخت مفاهیم و تصورها ،
    ۴) ترکیب کردن ،
    ۵) پرهیز از قضاوت .
    طرح یا تعریف مسأله تفکر ما را راهنمایی می کند . وقتی ما مشکل را بشناسیم می توانیم بلافاصله تصدیق کنیم که الگوهای متنوعی که مغز ما می آفرینند تا چه اندازه مهم یا مفید هستند . برای خلق شقوق جدید یا ایده های نو ما به توسعه مفید اطلاعات و دانش پایه نیازمندیم . ایده ها نمی توانند خود به خود به وجود آیند. آنها نوعاً نتیجه ترکیب اطلاعات هستند ( لانگلی ، سیمون ، برادشاو، زای کو ، ۱۹۸۶) . ایده های نو مرتباً به کار برده می شوند ، بسط داده می شوند و یا کاربرد جدیدی برای یک ایده موجود بدست می دهند. برای نمونه استیو جابس و استیو زنیکاک مخترعان شرکت کامپیوتری اپل ، از منابع مختلف ایده و فن آوری را برای تولید نخستین رایانه شخصی تحصیل کردند ( یونگ، ۱۹۸۸) . آهنگساز جاز دیو بروبیک تم اصلی موسیقی شوپن و ژاپنی را برای خلق برخی از آهنگهای موفق خود به کار برده است ( کالاگری ، ۱۹۷۷) .
    ما در غالب اوقات می توانیم از مغز خود بخواهیم خاطرات گوناگون را فعال کند تا با احضار همزمان الگوهای مختلف و براساس آنها تصور جدیدی خلق کنیم . براساس نظریة « تفکر موازی » دی بونو(۱۹۸۶) مغز از طریق سنجش همزمان الگوهای مختلف به بررسی تفاوتها می پردازد و به مجرد آن که الگوی جدیدی کشف کند جست و جوی خود را خاتمه داده و ما دیگر نمی خواهیم در بارة آن چیزی بدانیم . هابسون(۱۹۸۸) معتقد است که مغز دارای تمایلی طبیعی برای ایجاد ارتباط و ترکیب الگوها تحت یک ساختار واحد است . قضاوت که منع کننده ترکیب سازی است ، فرآیند خلاقیت را متوقف می سازد ( استریکلند ، ۱۹۸۹) . اشخاصی با افکار غیر قابل تغییر و محکم غالباً به سختی و دشواری خلاق می شوند ، زیرا آنها به مسیرهای کوتاه فرآیند خلاقیت برای قضاوت سریع و زود هنگام تمایل دارند.
    بر اساس فرضیه دی بونو ما می توانیم خلاقیت بیشتر را به وسیله:
    ۱) آموختن کنار هم قرار دادن اطلاعات و ایده ها ،
    ۲) یادگیری پرهیز از تمایل طبیعتمان برای جلوگیری از ایجاد ارتباط مابین چیزهایی که تجربیات قبلی آنها را نامربوط دانسته است ،
    ۳) و ارزش قایل شدن برای وقت خود ـ یاد بگیریم.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:22.

  12. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1017
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روانشناسی رشد

    در این مرحله افق های تازه بر روی نوجوان گشوده می شود، تغییرات سریع و زیادی در جو خانواده نسبت به نوجوان به وجود می آید.
    الف) رشد دوران نوجوانی
    ۱) مراحل رشد دوران نوجوانی را شرح دهید؟
    ▪ پیدایش و مراحل نوجوانی: با خاتمه یافتن دوران آخر کودکی، مرحله رشد نوجوانی شروع می شود. در این مرحله سرعت رشد افزایش می یابد. نوجوان در این زمان در جستجوی حقایق و کشف محیط اطراف خود می باشد.
    ▪ مراحل بعدی نوجوانی: پس از شروع مرحله بلوغ تغییرات جسمی و روانی ایجاد می گردد.
    ب) مرحله آخر نوجوانی :
    در این مرحله افق های تازه بر روی نوجوان گشوده می شود، تغییرات سریع و زیادی در جو خانواده نسبت به نوجوان به وجود می آید.
    ۲) عوامل موثر در پیدایش بلوغ را نام ببرید؟
    در پیدایش بلوغ، عوامل فراوانی تأثیر می گذارند که مهمتر از همه شرایط جغرافیایی مناطق مختلف در کشورهای گوناگون است. دیگر عواملی که در پیدایش بلوغ مؤثرند عبارتند از نوع تغذیه، محیط خانوادگی و شرایط روانی
    ۳) بلوغ زود رس و دیر رس را توضیح دهید؟
    زودرسی بلوغ معمولاً به دو نوع مختلف بروز می کند. نوع اول آن در سنین پایین با نشانه های فرضی شروع می شود که در اثر اختلالات توارثی یا جسمی همراه با تغییرات شدیدی در نمود داخلی بدن به وجود می آید.
    نوع دوم آن شروع واقعی بلوغ است که به طور طبیعی و بدون ضایعه جسمی یا روانی ظاهر می گردد. ظهور این دو نوع بلوغ می تواند در رشد طول قد و رشد فکری مؤثر واقع شود. بدین ترتیب که پیدایش به موقع بلوغ موجب رشد طولی استخوان ها و در نتیجه طول قد می شود، ولی پیدایش قبل از موقع رشد استخوان های طولی بدن را مختل کرده با در نظر گرفتن سایر عوامل موجب کوتاهی قد می شود
    ۴) رشد جسمانی در نوجوانی را شرح دهید؟
    ▪ طول قد :
    رشد طولی بدن یک نواختر و با ثبات تر از وزن بدن است؛ زیرا کمتر تحت تأثیرات محیطی قرار می گیرد. می توان گفت رشد طولی بدن تقریباً به طور کامل بستگی به رشد طولی استخوان ها دارد و طول قطعات استخوان در برابر فشارهای کوتاه مدت محیطی نسبتاً مقاوم است. نتیجتاً پیشرفت رشد طولی بدن منظم می باشد.
    ▪ اختلافات طول قد دختران و پسران :
    از سن ۶ تا ۸ سالگی طول قد پسران بیشتر از دختران است. از سن ۱۰ تا ۱۲ سالگی طول قد دختران بلند تر از پسران است. در سن ۱۲ سالگی این اختلافات بسیار کم و حدود ۸/۱ سانتیمتر است.
    ▪ وزن بدن :
    وزن بدن نوجوان در این دوران تحت تأثیر مواد غذایی، تغییرات محیطی، اثرات متعامل ارگانیسم محیط بر یکدیگر قرار دارد. رشد وزنی برعکس رشد طولی، شاخص حساسی برای نشان دادن تغذیه بد و محیط می باشد.
    ▪ نسبت اندازه های مختلف بدن :
    نسبت اندازه های مختلف بدن نوجوان بعد از بلوغ تغییر می کند و اختلافات رشدی گوناگونی را می توان در پسران و دختران پیدا نمود.
    ۵) خصوصیات رشد عقلانی نوجوان را شرح دهید؟
    ▪ مشخصات فکری نوجوان :
    نوجوانان در این مرحله سنی از فراگیری وسیعی برخوردارند. مسایل علمی و ریاضی گوناگونی را حل می نمایند.
    ▪ سرعت عمل :
    در این مرحله سرعت انتقال کسب اطلاعات آنان افزایش می یابد، زمان بروز واکنش نسبت به یک محرک علاوه بر اینکه کوتاهتر می شود مدت زمان برای تصمیم گیری نسبت به اطلاعات به دست آمده نیز کمتر می گردد.
    ▪ حافظه :
    نوجوانان به خاطر داشتن سن بیشتر نسبت به کودکان دبستانی دارای محفوظات بیشتری هستند و اطلاعات زیادتری را در ذهن خود ذخیره می نمایند. همچنین با افزودن هر خاطره به ذهن خویش می توانند آن را با مهارت به محفوظات اندوخته شده قبلی ربط داده، آنها را پر معنی و کاملتر نمایند.
    ▪ آزادی در تفکر :
    هر مرحله جدیدی در تفکر آزادی بیشتر و کنترل شدیدتری را در عملیات عقلانی به همراه دارد.
    ▪ شناخت :
    نوجوان بیش از پیش از کودکان در مورد فرآیندهای شناختی خود و احساسات و افکار سایر مردم فکر می نماید. هنگامی که یک نوجوان ۱۲ ساله درباره افکار دیگران فکر می کند استنباط او این است که سایر مردم در مورد اشیا و اعمال عینی فکر می کنند ولی یک نوجوان ۱۶ ساله به احتمال زیاد می تواند تصور نماید که مردم درباره اعمال ذهنی تفکر می نمایند.
    ۶) ویژگی های رشد عاطفی در دوران نوجوانی را شرح دهید؟
    ▪ عدم کنترل :
    یکی از ویژگی های عاطفی در این دوران این است که نوجوان گاهی اوقات برخلاف دوره قبل در برابر حوادث و اتفاقات کنترل خود را از دست داده کارهای متهورانه و قهرمانی انجام می دهند که اغلب موجبات پشیمانی او را فراهم می سازند.
    ▪ شدت عمل :
    در انجام کارهای گروهی و بازی دسته جمعی شدت عمل به خرج می دهند. این خصلت در ارتباط با ترشحات غدد داخلی بدن است که منجر به تحریک عاطفی نوجوان می گردد.
    ▪ سرعت عمل :
    اثرات گرایش تازه به محیط جدید زندگی و همچنین اختلال در تعادل اعمال فیزیولوژی بدن موجب می گردد که نوجوان در واکنش نسبت به عواطف و هیجانات به سرعت متأثر گردد و دست به اقداماتی بزند که اغلب خوشایند نباشد و متعاقباً به دلتنگی و افسردگی او منجر شود.
    ▪ افسردگی : تضاد با خانواده و برخوردهای ناخوشایند با همسالان موجبات افسردگی نوجوان را فراهم می سازد و باعث می گردد که در خود فرو رفته، از افراد خانواده و همسالان خود کناره گیری کند.
    ۷) خصوصیات مهم دوران نوجوانی را نام ببرید؟
    الف) ویژگی های نوجوانی
    ب) عوامل مؤثر در رشد اجتماعی نوجوان
    ج) فضای موجود در زندگی خانوادگی
    د) محیط مدرسه
    و) تأثیر همسالان در رشد اجتماعی نوجوانان
    ۸) ویژگی های نوجوانی را نام ببرید؟
    ▪ اعتماد به نفس :
    نوجوان با رفتار و اعمال خود می کوشد تا اعتماد به نفس خود را به اطرافیان ثابت کند و سلطه دیگران به خصوص اعضای خانواده را از بین ببرد و برای جلب توجه افراد شبکه اجتماعی، همسالان همچنین خانواده کوشا باشد.
    ▪ سازگاری :
    یکی از ویژگی های مهم دوران نوجوانی سازگاری اجتماعی است، نوجوان در این دوران با حقوق اجتماعی خود آشنا شده فعالیت اجتماعی خود را گسترش می دهد.
    ▪ ناسازگاری :
    نوجوان در بعضی موارد به منظور پیشگیری یا مقاومت در برابر سلطه جویی به خصوص در بازی های گروهی و دسته جمعی از خود ناسازگاری هایی نشان می دهد.
    ▪ اطاعت از دیگران :
    یکی از ویژگی های مثبت دوران نوجوانی اطاعت کردن از سنت ها، ارزش های اجتماعی، پیروی از مراسم مذهبی و انجام اعمال و وظایف دینی است.
    ▪ تقلید :
    تقلید از دیگران به خصوص ورزشکاران و قهرمانان از خصلت های نوجوانی است.
    ۹) عوامل مؤثر در رشد اجتماعی نوجوان را نام ببرید؟
    عبارت اند از: ارتباط نوجوان با خانواده، فضای موجود در زندگی خانوادگی، محیط مدرسه و اثر همسالان.
    ۱۰) تأثیر محیط مدرسه بر روی نوجوانان را توضیح دهید؟
    محیط مدرسه تأثیر بسیاری روی نوجوانان باقی می گذارد. محیط مدرسه مانند پلی است که بین خانواده و جامعه برقرار است و گذشتن از روی آن پل موقعیت نوجوان را در آن طرف پل تعیین می کند. به عبارت دیگر آینده نوجوان بستگی به نحوه عبور از این محل آینده ساز دارد.
    ۱۱) تأثیر همسالان در رشد اجتماعی نوجوانان را توضیح دهید؟
    گروه همسالان از سایر شبکه اجتماعی از لحاظ خصوصیات سنی و عقلی به هم نزدیکتر و صمیمانه تر هستند. آنها روش خاصی در زندگی دارند. تعداد این گروه همسال بیشتر از گروه کودکان ۱۱ تا ۱۳ ساله است. گاهی اوقات این گروه همسال بیش از گروه خانواده بر یکدیگر تأثیر می گذارند و فعالیت آنان مختص خودشان می باشد.
    ۱۲) رشد اخلاقی به چند مرحله تقسیم می شود؟
    الف) مرحله سازگاری با مقررات
    ب) مرحله حساسیت اجتماعی
    ج) مرحله استقلال اخلاقی
    ۱۳) مرحله سازگاری با مقررات را توضیح دهید؟
    در این مرحله در اوایل کودکی اتفاق می افتد کودک برای زندگی کردن در بین خانواده، همسالان و اجتماع باید الگوهای رفتار و ارزش های شبکه اجتماعی را فرا گیرد. رشد اخلاقی از هنگام شیرخوارگی که کودک قوانین و مقررات خانوادگی و فرهنگی را از بستگان نزدیک خود کسب می نماید شروع می گردد. سازگاری با مقررات در اوایل کودکی اتفاق می افتد. مقررات و محدودیت ها وقتی مورد قبول کودکان واقع می گردند که با مهربانی، قاطع و روشن از سوی افراد وابسته به آنها تفهیم گردد. چنانچه والدین در صدور دستورها یا مقررات خونسرد و بردبار باشند مرحله رشدی با مقررات به خوبی و راحتی پیشرفت می نماید.
    ۱۴) مرحله حساسیت اجتماعی را توضیح دهید؟
    در این مرحله از چهار سالگی تا شانزده سالگی ادامه دارد اگر چه کودکان قبل از سن مدرسه با برادران و خواهران خود به گفتگو می پردازند ولی طرز صحبت، واکنش ها و تقاضای آنان با آنچه که والدین می گویند متفاوت است. بنابراین آنها باید با نیازمندی ها، احساسات و قصد و منظور دیگران از خود حساسیت نشان دهند. اظهار همدردی و یا خود را جای دیگران تصور نمودن فرآیندی است که فرد را نسبت به اجتماع، حساس می سازد. وقتی کودک با خاطری جمع به مادر بستگی پیدا می نماید احتمالاً با همسالان خود بهتر به سر برده، سهم بیشتری در بازی ها و داد و ستد دارد و کمتر حالات هجوم و گریه را به خود می گیرد.
    ۱۵) مرحله استقلال اخلاقی را توضیح دهید؟
    (از چهارده سالگی شروع شده تا بزرگسالی ادامه می یابد) این مرحله که آن را خودآگاهی نیز می نامند با مفهوم خود محوری یا مرحله استقلال داخلی که در حدود دو سالگی به وقوع می پیوندد متفاوت می باشد. داوری های اخلاقی دارای ریشه هایی در اثرات متقابل اجتماعی می باشند. استقلال اخلاقی به معنای آن است که یک فرد به رغم خواسته های خانواده همسالان و مقامات رسمی به آنچه خود آگاهانه در فرهنگ جامعه به عنوان بالاترین ارزش انتخاب نموده تعهد نماید. خودآگاهی جنبه ای از ماورای شناخت است که با رشد شناختی نوجوان افزایش یافته، به او امکان می دهد تا به سوی استقلال اخلاقی پیش رود. افزایش نیروی ماورای شناختی، نوجوان را قادر می سازد تا به ارزش ها و محدودیت های فکری، با نظر انتقاد نگریسته، بی عدالیت های موجود را تشخیص دهد.
    ۱۶) ارزش های اخلاقی را تعریف کنید؟
    تعریف ارزش های اخلاقی از دیدگاه های مختلف متفاوت می باشد ساده ترین آنها عبارتند از: "آنچه نیازهای بشر را ارضا کند"؛ "آنچه آرزوی یک فرد است"؛ "هرچیز با هر موضوعی هنگامی ارزشمند است که توجه نوجوان را به خود جلب نماید".
    ۱۷) ارزش های اخلاقی به چند طبقه تقسیم می شوند؟
    ▪ ارزش های مذهبی : شامل عبادات و مراسم دینی
    ▪ ارزش های عقلی : شامل پی بردن به واقعیات و حقیقت
    ▪ ارزش های اقتصادی : شامل درآمد و هزینه زندگی و نحوه گذراندن معاش
    ▪ ارزش های ارتباطی : شامل برقراری روابط با جامعه و استفاده از رسانه های گروهی
    ▪ ارزش های بدنی : شامل سلامتی و پیشگیری از بیماری ها
    ▪ ارزش های اجتماعی و تفریحی : شامل گذران اوقات فراغت
    ۱۸) عوامل مؤثر در یادگیری زبان کدامند؟ توضیح دهید؟
    الف) ارتباط زبان با تفکر :
    نوجوانان به ندرت با خود با صدای بلند صحبت می نمایند ولی در باطن به آهستگی با خود سخن می گویند. ارتباط بین کلام و تفکر از طریق صحبت کردن با دیگران، صحبت کردن با خود و فکر کردن انجام می گیرد. صحبت کردن با دیگران اگرچه می تواند بدون تفکر انجام گیرد ولی معمولاً با فکر کردن پیوستگی دارد و با هم توأم است. فکر کردن با خود از تفکر و صحبت کردن با دیگران مشتق می گردد و می توان به سادگی بازگو گردد ولی به ندرت انجام می گیرد.
    ب) ساختن مفاهیم :
    بیشتر کلمات ادا شده از سوی نوجوانان نسبت به کودکان دوره دبستانی دارای معانی کاملتر و انتزاعی هستند. هنگامی که از نوجوانان خواسته می شود تا معانی کلمات را بیان کنند آنها از فرایندهای پیچیده تری در پاسخگویی استفاده می نمایند و سعی می کنند تمام احتمالات باطنی و لاینفک مربوط به یک مسأله یا وضعیت را در نظر بگیرند.
    ۱۹) عوامل مؤثر در انتخاب شغل را نام ببرید؟
    در انتخاب شغل، قبل از هرچیز وضع خانوادگی و اجتماعی نوجوان تأثیر گذار است. پس از خانواده، مدرسه عامل دیگری است که دانش آموز از راهنمایی آموزگاران خود متأثر می گردد.
    ۲۰) نوجوان هنگام طرح ریزی برای انتخاب شغل به چه نکاتی باید توجه داشته باشد؟
    الف) هدف :
    هدف طرح کلیدی است برای انتخاب حرفه که باید در رسیدن به آن کوشا باشد.
    ب) استعداد نوجوان :
    هریک از جوانان باید ابتدا استعداد خود را نسبت به اجرای هدف و رسیدن به حرفه مطلوب ارزیابی کنند.
    ج) تمایل به حرفه :
    آیا طرح ریزی هدف با امیال و آرزوهای خود همخوانی دارد؟
    د) محیط زندگی و اجتماعی :
    پس از انجام طرح ریزی، ارزیابی استعداد و تمایل داشتن به حرفه مورد نظر، شرایط محیطی و اجتماعی حرفه انتخابی و انطباق آن با زندگی آینده نوجوان باید مورد بررسی دقیق قرار گیرد.
    ۲۱) مراحل رشد را از دیدگاه اسلام شرح دهید؟
    الف) مراحل رشد قبل از تولد
    ب) مراحل رشد بعد از تولد
    ۲۲) مراحل رشد قبل از تولد را نام ببرید؟
    مرحله اول (نطفه) :
    چکیده ای از اجزای زمین که با آب آمیخته شده و در جایگاه امنی قرار داده شده است زیرا محفوظ ترین جای بدن مادر است که از هر طرف پوشانده شده است.
    ▪ مرحله دوم (علقه) :
    علقه، تغذیه از خون مادر و در لغت به معنای وابستگی است.
    ▪ مرحله سوم (مضغه) :
    هنوز نظام مشخصی به خود نگرفته و به صورت پاره گوشتی می باشد.
    ▪ مرحله چهارم (استخوان و گوشت) :
    در این حالت از حالت یکپارچه گوشت خارج شده و به صورت بافت های جداگانه در می آید که بافت استخوان از آن جمله است و سپس بر این استخوان گوشت پوشانیده می شود.
    ▪ مرحله پنجم (روح) :
    در این مرحله آفرینش دیگری به وجود می آید و روح و روان در انسان پدیدار می گردد.
    ۲۳) مراحل رشد بعد از تولد را نام ببرید؟
    ▪ مرحله اول دوره سیادت و سروری :
    برابر احادیث معتبری از پیغمبر اکرم (ص) و امامان بزرگوار (ع) این دوره از مرحله بعد از تولد به عنوان بازی کردن و گل خوشبو یاد شده است که می تواند اشاره ای به زندگی کودک در ۷ سال اول عمر باشد.
    ▪ مرحله دوم اطاعت و فرمانبرداری :
    این مرحله از سن ۷ سالگی تا ۱۴ سالگی به طول می انجامد که اختصاص به تعلیم و تربیت دارد. کودک در این دوره تابع والدین است و خود را کاملاً در اختیار آنان قرار می دهد. این دوره دارای ویژگی های رشدی و تربیتی می باشد.
    ▪ مرحله سوم مشورت و همرأیی :
    مرحله سوم از سن ۱۴ تا ۲۱ سالگی می باشد. ویژگی هایی این دوره عبارتند از همراهی با والدین، یادگیری و تشخیص حلال و حرام. یکی از ویژگی های این دوره دوستی یا دشمنی با والدین است بدین معنی که چنانچه والدین رفتار دوستانه ای با فرزند خود داشته باشند و در تصمیم گیری با او مشورت نمایند نتیجتاً مراودت و معاشرت های آنان دوستانه خواهد بود.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:22.

  14. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1018
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض بدبینی، دشمن بزرگ!

    مثبت اندیشی چیزی فراتر از اعتقاد کورکورانه است و قدرت آن بر زندگی انسانها بسیار زیاد و شگفت انگیز است. خوشبین ها تقریبا در همه جنبه های زندگی بهتر از بدبین ها عمل می کنند و معمولا به موفقیت های بیشتری نائل شده و از موفقیت های اجتماعی لذت بیشتری می برند. انسانهای خوشبین همچنین کمتر مستعد پذیرش افسردگی و بیماری های جسمی هستند . " مارتین ای . پی . سلیگمن " پروفسور روانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا می گوید: " شواهدی وجود دارد که خوشبینی، سیستم دفاعی و حفاظتی بدن را تقویت می کند."
    روانشناسان معتقدند خوشبینی و بدبینی، عاداتی هستند که ما از زمان کودکی می آموزیم و والدین ما الگو و سرمشقهای ما هستند. به یاد بیاورید هنگامی که در اثر ترکیدن لوله آب، خانه جدید شما غرق آب شد، پدر شما آه و ناله کرد که " چرا من چنین خانه بدی را انتخاب کردم؟" یا گفت: "در قرار داد ما تضمین شده که همه چیز بی عیب و نقص باشد، بنابراین من از معمار ساختمان می خواهم لوله کشی ساختمان را تعمیر کرده و خسارت بوجود آمده را جبران کند؟" سلیگمن می گوید: " خوشبینی ، یک روش عادی برای توضیح شکستها به خودتان است."
    انسان بدبین معتقد است اتفاقات بد، از شرایطی دائمی و ثابت نشات می گیرد: "من در امتحان ریاضی مردود شدم ، چون استعداد یادگیری اعداد و ارقام را ندارم" و اتفاقات خوب ، از شرایطی موقتی ناشی می شود: "همسرم امروز به من یک شاخه گل هدیه کرد، چون روز کاری خوبی داشته". اما انسان خوشبین، شکست را به عوامل موقتی نسبت می دهد "من در امتحان رد شدم چون دقت نکردم" و موقعیتهای مطلوب را به عوامل پایدار; " او برای من گل هدیه آورد، چون مرا دوست دارد."
    بدبین اجازه می دهد ناامیدی در بخشی از زندگی اش وارد شود و به سایر بخشها نفوذ و سرایت کند. به عنوان مثال وقتی به شخصی گفته می شود بطور موقتی از کار بر کنار شده است، انسان بدبین نه تنها بخاطر از دست دادن شغل خود احساس بدی دارد بلکه نگرانی اش را به سایر ابعاد زندگی خود منتقل کرده، ابراز می کند که زندگی زناشویی اش در معرض خطر است و فرزندانش غیر قابل کنترل هستند، اما انسان خوشبین اجازه نمی دهد یک شکست، تمام زندگی او را محدود کند، او با خود فکر می کند "پس من در این شرایط، شغلی ندارم، ولی من و همسرم هنوز رابطه خیلی خوب و نزدیکی باهم داریم و فرزندانمان مایه افتخار ما هستند." وقتی مشکلی پیش می آید و کارها خراب می شود، بدبین ها خود را سرزنش می کنند: برای مثال اگر راننده دیگری به ماشین پارک شده آنها خسارت وارد کند، آنها خود را سرزنش می کنند که چرا ماشین را در جای نامناسبی پارک کرده اند. اما انسان خوشبین چنین مشکلی را به اتفاق نسبت می دهد یا سعی می کند راه جدیدی پیدا کند: "دفعه بعد ماشین را در جایی که ماشینهای کمتری وجود دارد، پارک می کنم ."
    ● چگونه می توانید خوشبین باشید؟
    خوشبختانه عادتهای فرا گرفته شده می توانند به فراموشی سپرده شوند. تازه ترین تحقیقات نشان می دهد که خوشبینی ، مهارتی است که هر انسانی می تواند به خوبی آن را فراگیرد.
    ▪ با افکار منفی مبارزه کنید.
    فرض کنید با تاخیر به محل کار خود رسیده اید، پیش از آنکه خود را سرزنش کنید و بگویید: "من همیشه دیر می رسم" از خود ارزیابی دقیق و درستی داشته باشید. سعی کنید بخاطر بیاورید آخرین باری که با تاخیر به محل کار خود رسیدید، چه زمانی بود، دیروز ؟ نه ، هشت هفته پیش. آیا تاخیر شما به این دلیل بود که برای جدا شدن از رختخواب تنبلی کردید؟ نه، پسر نوجوان شما دیشب باک ماشین را خالی کرده بود و شما مجبور شدید برای پر کردن باک ماشین به پمپ بنزین بروید.
    بدترین فیلمنامه را تصور کنید که بر خلاف انتظار، بهترین فیلم را در پی داشته باشد; شما آه و ناله می کنید که "من حتما اخراج خواهم شد"، اما شاید رئیس شما در ترافیک گیر افتاده باشد و حتی دیرتر از شما به محل کار برسد. در مرحله بعد، سناریویی را که احتمال وقوع اش بیشتر است، مجسم کنید: همچنان که شما با دستپاچگی و به سرعت به سمت میز کار خود می روید، رئیس با اخم و عصبانیت به شما نگاه می کند. دستپاچه کننده و باعث شرمندگی است، ولی کشنده که نیست. در نتیجه به فکر یافتن یک راه حل باشید. یا در وقت صرف ناهار هم کار کنید یا چند دقیقه زودتر خانه را ترک کنید تا در صورت بروز تاخیرهای پیش بینی نشده ، فرصت کافی در اختیار داشته باشید.
    ▪ برنده بودن را تمرین کنید.
    در امتحانات، افرادی که تصور می کنند نتیجه خوبی خواهند گرفت و موفق خواهند بود، بسیار بهتر از آنانی که از خود انتظار مردود شدن دارند، عمل می کنند، اگر برای امتحانی که در پیش دارید، احساس نگرانی می کنید ، پیش از روز امتحان ، خود را مجسم کنید در حالی که سرجلسه امتحان نشسته اید و برگه امتحان در مقابلتان قرار دارد و شما با یاد خداوند و کمک خواستن از او شروع به خواندن سوالات کرده و به خوبی به آنها پاسخ می دهید. در هنگام مواجهه با صحنه واقعی ، این تمرین فکری به شما اطمینان و نیروی اراده خواهد داد.
    ▪ به خودتان اعتبار و ارزش بدهید.
    به موفقیتهای خود در گذشته اعتراف کنید. اتفاقات خوبی را که برای شما بوجود آمده، به عنوان نتیجه تلاشهای خودتان تجزیه و تحلیل کنید. عکس هایی که در تعطیلات گرفتید، عالی بودند نه به این خاطر که دوربین به خوبی ساخته و طراحی شده بود، بلکه بخاطر مهارت شما در زمینه نور و ترکیب اجزای صحنه. "مهمانی شما در فضای باز موفقیت آمیز بود، نه به این دلیل که هوا خوب و مساعد بود، بلکه این موفقیت به خاطر تدارک خوب و مهارتهای اجتماعی شما بوده است."
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:22.

  16. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1019
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض تکامل نیمکره های مغز و آینده نو آوری

    آفرینش ایده های نو و طرح افکار نوین، محصول کارکردهای شناختی و عصبی فردی است. میزان تکامل یافتگی نیمکره های مغز و سامانه عصبی در هر فرد عاملی تعیین کننده در سطح و میزان ادراک و شناخت محیط و پردازش ذهنی دریافت های حسی است. هر ایده یا اندیشه نوینی بر اثر پردازش ذهنی و یافتن ارتباط ها و تمایزهای موجود و بالقوه میان عناصر طبیعی حاصل می شود. فرآیند پردازش ذهنی متاثر از عوامل طبیعی سامانه عصبی و آموخته ها و مهارت های فردی است. بر این اساس در بحث پیرامون ایده پردازی با دو جنبه زیست شناسی سامانه عصبی و ظرفیت های آموزش انسانی رو به رو هستیم.
    گروهی از پژوهشگران که در حوزه علوم انسانی و اجتماعی فعال هستند به کارکردهای نظری مطرح در شناخت و ادراک انسان می پردازند. مهارت ها و روش های تفکر، خردورزی، کنجکاوی، یادگیری، پرسشگری و دیگر مباحثی از این دست همگی در این بخش مطرح می شوند. اما بخش دیگر یعنی جنبه زیست شناسی و عصب شناختی سامانه عصبی که در پردازش ذهنی و ایجاد افکار موثر است، مورد مطالعه عصب شناسان و دانشمندان علوم اعصاب قرار دارد. اگر این سامانه را به عنوان ابزار تفکر در انسان در نظر بگیریم، میزان کارایی این ابزار نقش و تأثیری مستقیم در شکل محصول نهایی یعنی "ایده" و "فکر" دارد.
    به بیانی دیگر هر قدر از سامانه عصبی کامل تری برخوردار باشیم، صاحب افکار و ایده های برتری خواهیم بود. ممکن است سامانه عصبی کنونی انسان کامل به نظر برسد، اما واقعیت این است که همین سامانه عصبی نیز به مرور زمان مسیر تکاملی را پیموده است و انسان امروزی نسبت به انسان چندین هزار سال پیش از سامانه عصبی تکامل یافته تری برخوردار است. طبیعی است که راه این تکامل مسدود نیست و تا آینده ای نامعلوم امتداد دارد. این که انسان های هزاره های پیشین از تکامل نسبی سامانه عصبی برخوردار بوده اند یا خیر، قابل بررسی است و مطالعاتی که تاکنون صورت گرفته نشان می دهد به مرور زمان تمرکز کارکرد مغزی در نسل های مختلف از یک نیم کره به نیمکره دیگر انتقال یافته است.
    در نسل کنونی بشر سمت راست مغز کنترل کننده توانایی های فضایی، درک و احساس هنرمندانه و افکار خلاقانه و مبتکرانه است. نیمکره راست مغز است که مسایل را به طور کلی و کل نگرانه مجسم و ادراک می کند. به عبارت دیگر، شما مایلید به جای مشاهده جزئیات سازنده وتشکیل دهنده، تصویر اصلی و بزرگ را ببینید. به همین شکل، نیمکره راست مغز است که یک الگوی کلی را از قطعات جزئی و فردی بازسازی می کند و نقطه نظرات و نگرش های جدید را به وجود می آورد. می توان تصور نمود که نیمکره راست به طور کلی محل آفرینش ایده های نو و ایده پردازی است.
    یک شخص راست مغز، از استعداد هنر و موسیقی برخوردار است و به کند و کاو در آداب، مناسک، تشریفات، آیین، شعائر، عرفان و تصوف علاقه خاصی دارد. افراد راست مغز، عمدتاً مایلند به شیوه ای خلاقانه و ناخودآگاه مسائل جدید را یاد بگیرند و همین به واکنش های احساسی و عاطفی نسبت به شرایط و موقعیت های تحلیل گرایانه منجر می شود. در بسیاری از موارد، چنین افرادی وقتی پاسخ صحیح یک سؤال یا مشکل را دریافت می کنند، بدون آن که بفهمند این پاسخ چگونه حاصل شده است، به شهود و الهام (حس ششم) خودشان تکیه می نمایند.
    نیمکره چپ مغز مسایل را به صورت سلسله وار تجزیه و تحلیل می کند، در حالی که نیمکره راست به ندرت چنین پردازشی را انجام می دهد. در نتیجه، اشخاص راست مغز، بدون آن که اولین کار را به اتمام برسانند، مایلند از این شاخه به آن شاخه بپرند و به سراغ کار دیگری بروند. شاید این یک نقطه ضعف محسوب، اما به نوبه خود منشأ نوآوری نیز می تواند به شمار آید. چنین افرادی گاهی اوقات خود را با کارهای متعدد ناتمامی مواجه می بینند.
    با آنکه دو نیمکره مغز عملکرد یکپارچه ای دارند و در همکاری تنگاتنگی با یکدیگر می باشند، اما از جنبه های گوناگونی با یکدیگر تفاوت دارند. افراد نیز از نظر آن که کدام نیمکره مغزشان بر افکار و پردازش اطلاعات مغزشان سیطره دارد با یکدیگر تفاوت دارند. اکنون به تفاوت های ذهنی دو نیمکره مغز می پردازیم:
    ▪ ویژگی های افراد نیمکره راست مدار:
    دیداری: تمرکز بر تصاویر و الگوها.
    درک مستقیم و شهودی: پیروی از احساسات.
    حافظه تصویری: توسط یادداشت و یا ترسیم موضوعات آنها را به خاطر می سپارد.
    پردازش افکار به طور هم زمان صورت می گیرد.
    اطلاعات را به یکدیگر ارتباط می دهد.
    ابتدا به کلیات و سپس به جزئیات می پردازد.
    سازمان نیافته می باشد.
    تداعی آزاد دارد.
    بسیار در جستجوی استدلال بوده و به دنبال علل قوانین می باشد.
    فاقد حس زمان می باشد.
    در تلفظ و یافتن واژه ها مشکل دارد.
    از لمس اشیاء لذت می برد.
    در اولویت بندی مشکل دارد. واکنشی و بدون اندیشه اقدام به کاری می کند.
    هنگام صحبت کردن دستان خود را حرکت می دهد.
    به چگونگی بیان سخن توجه می کند و نه به مضمون آن.
    ● ویژگی های افراد نیمکره چپ مدار
    شفاهی: تمرکز بر واژه ها، نمادها و ارقام.
    تحلیل گر: پیروی از منطق.
    برای به خاطر آوردن، از واژه ها سود می برد: اسامی را به جای چهره ها به خاطر می سپارد.
    پردازش افکار به طور متوالی و ترتیبی و مرحله به مرحله صورت می گیرد
    استنتاج منطقی از اطلاعات به عمل می آورد.
    ابتدا جزئیات را بررسی کرده سپس به کلیات دست می یابد.
    بسیار سازمان یافته می باشد.
    علاقه مند به تهیه فهرست و برنامه ریزی است.
    معمولاً بدون تحقیق و کورکرانه از قوانین تبعیت می کند.
    در پیگیری و حفظ زمان کارآمد است.
    تلفظات و فرمول های ریاضی به سهولت به خاطر سپرده می گردند.
    از مشاهده اشیاء لذت می برد.
    از پیش برنامه ریزی می کند.
    هنگام سخن گفتن به ندرت از اشارات و حرکات دست استفاده می کند.
    به مضمون سخن توجه می کند و نه به چگونگی بیان آن.
    ناگفته نماند که تفاوت هایی نیز میان مغز زنان و مردان یافت شده است که مهم ترین آنها شامل این موارد است:
    سلول های مغزی در مردان %۴ بیشتر از زنان می باشد. مغز مردان ۱۰۰ گرم سنگین تر از مغز زنان می باشد.
    ارتباطات میان سلول های مغزی در زنان بیشتر از مردان می باشد.
    انتقال اطلاعات میان دو نیمکره مغز در زنان با سرعت بیشتری انجام می گیرد.
    زنان تقریباً به هر دو نیکره مغزشان دسترسی دارند اما مردان عمدتاً از نیمکره چپ مغزشان استفاده می کنند.
    طول نخاع در مردان اندکی طویل تر از زنان می باشد.
    از آنجایی که میان کارکردهای نیم کره راست و چپ مغز تمایزهای آشکاری وجود دارد، انتقال کارکردهای ذهنی از یک نیم کره به نیم کره دیگر به مرور زمان و بر اثر تکامل در شیوه تفکر و محصولات فکری یعنی "ایده ها" تأثیر به سزایی دارد. انسان هایی که نیم کره راست مدار هستند، به طور بالقوه می توانند پردازش ذهنی قدرتمندتری داشته باشند. شکی نیست که این موضوع تنها جنبه طبیعی و زیستی قضیه است و همان گونه که پیشتر ذکر شد، جنبه های آموزشی و اجنماعی نیز حائز اهمیت هستند. به بیانی دیگر باید با استفاده از آموزش مهارت های تفکر و خرد ورزی زمینه های بالقوه تفکر را تقویت و فعال سازی نمود.
    اکنون این پرسش مطرح می شود که آینده ایده پزدازی چگونه خواهد بود؟ روشن است که سامانه عصبی انسان به صورت تدریجی و خیلی آرام مسیر تکاملی خود را همچنان طی می کند و بسیاری از تغییرات آینده در شیوه تفکر و ایده پردازی انسان مرهون همین تکامل تدریجی خواهد بود. اما پایش در روندهای موجود نشان دهنده آن است که بخشی از تلاش پزشکان و عصب شناسان با همراهی کارشناسان ژنتیک با هدف ارتقای کارکردهای عصبی و سامانه های شناختی و ادراکی انسان صورت می گیرد. تاکنون آینده های گوناگونی برای ادامه این کوشش ها تصور شده است که برخی از آنها ممکن است در حال حاضر قدری علمی تخیلی به نظر برسد. حتی آنچه که تاکنون با عنوان حس ششم از آن یاد شده است، در آستانه شناسایی قرار گرفته است و آثاری از آن در بررسی هایی که پیرامون گسترش آگاهی صورت گرفته است، مشاهده شده است. شناخت گروهی از آرایه های ژنتیکی که شکل دهنده ویژگی های عصب شناختی و ادراکی هستند، کانون مطالعه کارشناسان دانش ژنتیک شده است. در همین حال به کارگیری علوم و فناوری های الکترونیک و نانو مقیاس و ابداع ریز تراشه های پر قدرت و فوق سریع و گنجاندن آنها در حوزه های عصبی شکل پیچیده و در همان حال تکامل یافته ای از این سامانه ها را برای انسان های عصر جدید پدید آورده است.
    این احتمال وجود دارد که در آینده ای نه چندان دور با شکلی بسیار تکامل یافته از ادراک و ایده پردازی رو به رو شویم که ممکن است اینک برای "ابر انسان ها" یا "فرا انسان ها" قابل تصور باشد. روشن است که ترکیبی از تکامل طبیعی سامانه عصبی افزون بر به کارگیری فناوری های فوق پیشرفته شیوه اندیشیدن و ایده پردازی را در دهه های آینده تغییر خواهد داد و در آن زمان با انسان هایی بسیار هوشمند و فکور مواجه خواهیم شد. انسان هایی که با آفرینش ایده های نو افق های تازه ای از اندیشمداری را ظاهر خواهند ساخت و به چیزهایی خواهند اندیشید که ما هرگز تصور آنها را نیز به ذهن خود نیاورده ایم.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:22.

  18. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1020
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ایده چیست؟ چگونه یک ایده طراحی کنیم؟

    ایده ها را هرگونه جمع بندی و نتیجه گیری یا تعمیم که بر پایه علم، آگاهی عمومی، مبانی فلسفی و پیش فرض های عرفی باشد، تعبیر می کنند. علاوه بر این، در تعاریف، ایده ها را به گونه ای دسته بندی و تعبیر می کنند که این ویژگی ها را در بر داشته باشند:
    خلاق باشند.
    نوآورانه باشند.
    مبتنی بر حل مساله باشند.
    ▪ همچنین در بررسی ادبیات ایده پردازی با این درس ها نیز روبرو می شویم:
    ایده پردازی، پیوند دقیقی با تفکر انتقادی دارد.
    ایده پردازی بر نوعی خلاقیت و یا تفکر خلاق مبتنی است.
    ایده پردازی باید خواه ناخواه همراه با نوعی مهارت ها و توان مندی هایی باشد که از جمله آن ها توانایی و مهارت بارش مغزی است.
    برای آشنایی بیشتر با مبانی مفهومی و نظری ایده و نیز چگونگی طراحی یک ایده، خوب است که با تفکر انتقادی و تفکر خلاق بیشتر آشنا شویم.
    ▪ تفکر انتقادی:
    به تفکری انتقادی می گوییم که براساس سنجش و ارزیابی دقیق از اتفاقات و مشاهدات پیش رود و با در نظر گرفتن همه عوامل مربوط و شیوه درست منطقی به نتایجی برسیم که قابل لمس هستند و ممکن است که افراد زیادی بتوانند به همان نتایج برسند.
    براساس تفکر انتقادی اطلاعات ما به وسیله مشاهده، تجربه، دلایل و ارتباط با دیگران به دست می آید. اطلاعاتی را نیز که به دست آوردیم براساس ملاک های صحیح و درست و به دقت و همچنین براساس سندهای معتبر، روشن و بدون هیچ ابهام، بی طرفانه و منصفانه ارزیابی و قضاوت می شود.
    ▪ مراحل و اجزای تفکر انتقادی چیست؟
    باید بتوانیم افکار و دیدگاه هایمان را دسته بندی کنیم و آن ها را بر اساس موضوعات مختلف طبقه بندی کنیم. این یکی از اجزای مهم تفکر انتقادی است.
    برای ادعاهایمان، مثلا برای این که درستی حدس و پاسخ خود را برای یک رویداد مشخص کنیم، باید دلیل داشته باشیم.
    باید بتوانیم کلمات و تعبیرهای خود را در مورد هر موضوع و رویداد درست انتخاب کنیم و برای آن دلیل روشنی داشته باشیم و همین طور بتوانیم آنها را ارزیابی کنیم.
    دلایل خود را از طریق جمع آوری اطلاعات به دست آورده باشیم.
    بتوانیم، با استفاده از اطلاعاتی که در دسترس داریم، حدس ها و تحلیل خود در مورد یک موضوع، مساله یا رویداد را ارزیابی کنیم و بالاخره به جمع بندی و نتیجه گیری برسیم و قضاوتی به جا از موضع یا مساله و پدیده داشته باشیم.
    البته باید توجه کنیم که تفکر انتقادی، لزوما باعث نمی شود که به حقیقت یا نتیجه گیری درست و صحیح دست پیدا کنیم. هیچ کس در هیچ کجا نمی تواند مجموعه ای کامل از اطلاعات را در یک مجموعه جمع آوری کند. خیلی از اطلاعات وجود دارد و ممکن است کشف نشده باقی مانده باشند. جهت گیری هر کسی می تواند مانعی برای جمع آوری و ارزیابی درست اطلاعات شود.
    ▪ تفکر انتقادی چه سؤال هایی را مطرح می کند؟
    چه هدفی را دنبال می کنیم؟
    آیا می خواهیم نتیجه گیری کنیم؟
    چرا فکر می کنیم که درست می گوییم یا حق با ماست؟
    منبع اطلاعاتی ما چیست؟
    چه نوع اطلاعات و فرضیه هایی باعث نتیجه گیری ما می شود؟
    اگر اشتباه کنیم چه اتفاقی می افتد؟
    آیا می توانیم دو منبع نام ببریم که با دلایل ما مخالف بوده و دلیل آن را نیز ذکر کنیم؟
    چگونه به این نتیجه رسیدیم که چیزی را که می گوییم درست است و حقیقت دارد؟
    آیا برای ان چیزی که می گوییم،می توانیم دلیل دیگری نیز بیاوریم؟
    ▪ تفکر خلاق:
    به تفکری خلاق می گوییم که ابتکار و کشف و نوآ وری در آن وجود دارد. یعنی با این تفکر می توانیم این ویژگی ها را انجام دهیم. خلاقیت یا خلق کردن یا به وجود آوردن به نوعی فرآیند ذهنی است که مسئولیت تولید ایده ها و مفاهیم جدید و یا ارتباط بین این ایده ها و مفاهیم را به عهده دارد. از نظر علمی به وجود آمدن تفکر خلاق بیشتر به اصالت تناسب موضوع اشاره دارد. حالا به بیان امروزی تر: "خلاقیت بیشتر به معنی به وجود آوردن ایده ها و چیزهای نو و یا ابتکار در موضوع های هنری که متخصصان به عنوان یک ورزش علمی، هنری یا اجتماعی و فن آوری پذیرای آن هستند".
    ▪ افرادی که اهل تفکر خلاق هستند دارای وِیژگی هایی از قبیل:
    انگیزه برای پیشرفت بیشتر
    کنجکاوی فراوان
    علاقه زیاد به نظم و ترتیب
    قدرت گفتن اینکه من هم هستم و همچنین داشتن اعتماد به نفس
    شخصیت غیر معمول
    پشتکار زیاد
    استقلال
    دارای طرز تفکر انتقادی
    دارای انگیزه های بالا و دانش زیاد
    سرشار از اشتیاق و احساس
    زیبا پسند، اشتیاق فراوان به مسائل اجتماعی دارای قدرت تأثیر گذاری بر دیگر مردم
    برای اینکه بتوان به یک تفکر خلاق دست یافت:
    هدف و انگیزه را مشخص و تشخیص بدهیم.
    مهارت های پایه را ایجاد کرده و به دست آوریم.
    تشویق شدن برای به دست آوردن دانش مربوط به حوزه های مشخص و تخصصی
    برانگیختن و تشویق روحیه کنجکاوی و کشف کردن
    به وجود آوردن انگیزه به خصوص انگیزه های درونی
    تشویق و تقویت نمودن اعتماد به نفس
    دقت و اصرار داشتن در سبقت از دیگران و ارائه توانایی های خود
    بالا بردن سطح باورها و عقاید خود درباره خلاقیت
    ارائه فرصت هایی برای انتخاب و کشف کردن
    گسترش دادن و بهتر کردن توانایی های خود. (مانند: مدیریت؛ مثلاً مدیریت خود) آموزش دادن فنون و راه هایی برای آسان کردن عملکردهای خلاقانه
    به وجود آوردن تعادل
    ● چگونه می توانیم یک ایده طراحی کنیم؟
    به عنوان مثال، ما در کلان شهر تهران با مسائل مختلفی روبرو هستیم. محیط زیست، ترافیک، خدمات شهری و مسائلی از این قبیل. حالا می خواهیم که ایده ای را در یکی از این حوزه ها طراحی کنیم.
    با در نظر گرفتن آنچه که در مورد شهر تهران و آن حوزه خاص می دانیم و با رعایت آنچه در مورد تفکر انتقادی و خلاق می دانیم، به عنوان مثال می خواهیم در مورد مسائل زیست محیطی، ایده ای را طراحی کنیم. برای این کار سعی می کنیم که این مراحل کلی را طی نمائیم:
    ۱) اطلاعات لازم در مورد وضعیت آن حوزه را جمع آوری کنیم.
    ۲) اطلاعات مان را دسته بندی کنیم.
    ۳) تحلیلی در مورد آن اطلاعات ارائه کنیم.
    ۴) سعی کنیم که این اطلاعات و تحلیل ها را به گونه تازه و نوآورانه یا جدیدی ببینیم. طوری که قبلا کمتر به این شکل تحلیل شده باشد.
    ۵) انتخاب های موجود شهر برای مدیریت این مساله را در نظر بگیریم.
    ۶) فرضیه ها و حدس هایی را در مورد راه حل های احتمالی و مناسب آن مساله در نظر بگیریم.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:22.

  20. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •