تا شدم صید تو اسوده زهر صیادم
وای بر من که از این قید کنی ازادم
تا شدم صید تو اسوده زهر صیادم
وای بر من که از این قید کنی ازادم
مگر بند کز بند عاری بود
شکستی بود زشت کاری بود
درد عشق بر جان عاشق تا اين همه ازار نداشت
عاشق از هجران معشوقه تا سحر بيدار نبود
دل زنده از کشته بریان شود
سر از آشناییش گریان شود
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
![]()
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید والسلام![]()
ما را ز خیال تو چه پروای شراب است
خم گو سر خود گیر که خمخانه خراب است
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست دل سودا زده از غصه دو نیم افتادست
تو روي از پرستيدن حق مپيچ
بهل تا نگيرند خلقت به هيچ
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)