زودتر بيا
من زير باران ايستادهام
و انتظار تو را میکشم
چتری روی سرم نيست
میخواهم قدمهايت را، با تعداد قطرههایباران شماره کنم
تو قبل از پايان بارانمیرسی
يا باران قبل از آمدن تو به پايان میرسد؟
مرا که ملالی نيست
حتا اگر صدسال هم زيرباران بدون چتر بمانم
نه از بوی ياس بارانخورده خسته میشوم
نه از خاکی کهبارانغبار را از آن ربوده است.
هروقت چلچله برايت نغمهی دلتنگی خواند
و خواستی ديوار را از ميان ديدارهايمان برداری بيا
من تا آخرين فصلباران منتظرت میمانم