ديگر مرا به معجزه دعوت نمي كني
با من ز درد حادثه صحبت نمي كني
ديريست پشت پنجره ماندم كه رد شوي
اما تو مدتي ست اجابت نمي كني
این چیه
یک دختر خوشگل پیدا کن محمد
ديگر مرا به معجزه دعوت نمي كني
با من ز درد حادثه صحبت نمي كني
ديريست پشت پنجره ماندم كه رد شوي
اما تو مدتي ست اجابت نمي كني
این چیه
یک دختر خوشگل پیدا کن محمد
یار با هرکسی سری دارد ......... سر به پیوند من فرو نارد
این چنین شرط دوستی باشد ........ که بخواند به لطف و بگذارد
دل و جانم به لابه بستاند ........ پس به دست فراق بسپارد
ناز بسیار میکند لیکن ....... نیک بنگر که جای آن دارد
جان همی خواهد و کرا نکند ......... که به جانی ز من بیازارد
راست می گه دادا
می خواهی واست سرچ کنم؟
دلم گرفته است
دلم گرفته است
چراغ رابطه ها تاریکست
چراغ رابطه ها تاریکست
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشکها معرفی نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست
چه فکر خوبی
ببین محمد چه دوستای خوبی داری
می خوان واست اواتار سرچ کنن
تو به زر مایلی و نیست عجب ..... میل خوبان همه به زر باشد
کار عاشق به سیم گردد راست ......... عشق بیسیم دردسر باشد
دایم از نیستی عشق توام ........ هر دو لب خشک و دیده تر باشد
در فراق تو عاشقان ترا ......... همه شبهای بیسحر باشد
عشق و افلاس در مسلمانی .......... صد ره از کافری بتر باشد
دل میرود ز دستم
من عاشق تو هستم
______________
این تنها شعری بو که یادم میومد
مرا صوت نمیبندد که دل یاری دگر گیرد ......... مرا بیکار بگذارد سر کاری دگر گیرد
دل خود را دهم پندی اگرچه پند نپذیرد ............. که بگذارد هوای او هواداری دگر گیرد
بچه ها این خوبه
ديدي چه آوردي اي دوسـت )?(از دسـت دل بر سـر من
نه من خام طمع عشق تو میورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست
تو دائم بخود در ستيزی
تو هرگز نداری سكونی
تو دائم ز خود می گريزی
تو آن ابر آشفته نيلگونی
يک جام شراب صد دل و دين ارزد
يک جرعـه مي مملکـت چين ارزد
جز باده لعـل نيسـت در روي زمين
تلـخي کـه هزار جان شيرين ارزد
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)