ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
ترا می خواهم ای جانانه من
ترا می خواهم ای آغوش جانبخش
ترا ای عاشق دیوانه من
نگویی کاین چنین عید و عروسی / طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود / چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن / که معشوق از دو گیتی بینیازست
فکر کردم باز ت می دی
ت اماده کرده بودم ها
تیرگیها را به دنبال چه میکاوم
پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟
در دل مردان کدامین مهر جاوید است ؟
نه ... دگر هرگز نمی اید بدیدارم
ديگه ت ندارم![]()
مهرت به دل و به جان دریغست / عشق تو به این و آن دریغست
وصل تو بدان جهان توان یافت / کان ملک بدین جهان دریغست
کس را کمر وفا مفرمای / کان طرف بهر میان دریغست
با کس به مگوی نام تو چیست / کان نام به هر زبان دریغست
قدر چو تویی زمین چه داند / کان قدر به آسمان دریغست
در کوی وفای تو به انصاف / یک دل به هزار جان دریغست
ای ناقلا
حال که من ت جستم دیگه نداری؟
تا بیاید و در سرمای روحم
که قندیلهایش همه آهکی اند
آتش بزند
تمام سپیدهایی که تا کنون نگفته ام
و تمام نثرهایی که عمودی خواهم نوشتشان
نگویی کاین چنین عید و عروسی / طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود / چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن / که معشوق از دو گیتی بینیازست
تو برایم ترانه میخوانی
سخنت جذبه ای نهان دارد
گویا خوابم و ترانه تو
از جهانی دگر نشان دارد
اگه دوباره ت بگيد باهاتون قهر مي كنم
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
سایه آمیخته با سایه
سنگ با سنگ گرفته پیوند
روز فرسوده به ره می گذرد
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند
جغد بر کنگره ها می خواند
لاشخورها سنگین
از هوا تک تک ایند فرود
لاشه ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود
دي مي شد گفتم صنما عهد بجاي آر
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
magmagf عزيز شما امضاتونو تازه عوض نكرديد؟يا اينكه من تازه ديدم؟ مطمئنم قبلا خونده بودم به هر حال شعرش خيلي قشنگه
Last edited by Payan; 20-06-2007 at 15:30.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)