پس چي شد عكسا. قرار شد پ.خ بزني
پس چي شد عكسا. قرار شد پ.خ بزني
Last edited by saeid_ronaldo; 16-11-2006 at 19:47.
دوستان کاشکی یه معرفی بکنید البته من فقط سعید رو میشناسم./.ماشالا تیپی به هم زده
راسی پشت دوربین کیه؟
نويد جان مسخره ميكني؟ كجا تيپ به هم زديم.نوشته شده توسط navid_mansour
پشت دوربين جاويد جان بودند
نوشته شده توسط navid_mansour
معرفي دوستان يه چيزه سري است. و اگر خيلي مايل هستيد ميتونيد تشريف بياريد سر قرار تا بيشتر آشنا شيم.
از دوستان هم خواهش ميكن كه كسي لو نده.
نوشته شده توسط Reza_S
خفن ژايه ي جمله ي اولت هستم. كه اصلا وارد اون قضيه نشيم كه از خطري هم يه چيزي اونورتره![]()
آقا بابات شيين هم ممنون (رضا اينو با شما نبودمها با سعيد بودم)![]()
به!نوشته شده توسط Sir.AShkaN
شيريني رو من خريدم...
چي ميگيد شما ها....
بابا خيلي نامرديد شما ها.
شيريني رو كه مصطفي عشقي خريده بود.
حالا بنده خدا صداش در نمياد شما ها سو استفاده ميكنيد؟
تو قرار ها همیشه یکی از بحث ها اینه که چرا بچه ها کم می آن (حالا یکی نفهمه فکر می کنه من تو همه قرار ها بودم !) ظاهرا یکی از دلایلی هم که باعث شد قرار ها هر دو ماه یه بار باشه همین بوده که بچه ها بیشتر بیان که من فکر کنم نتیجه عکس داده !!! به نظر من اگر از همین الان تاریخ قرار بعدی رو اعلام کنید بچه های بیشتری می ان تا اینکه یه هفته مونده به قرار اعلامیه صادر کنیم و بعضی ها روز قرار به بعضی ها پیغام بدن که بیان قرار !! و آدم جمع کنن !
فکر می کنم اگه از همین الان تبلیغات برای قرار بعدی شروع بشه بهتر باشه اگه اشتباه نکنم قرار بعدی میشه بیستو هشتم دی که من یکی نودو نه درصد می آم (اون یه درصدم گذاشتم واسه حوادث غیر مترقبه !)
اگه غلط املائئ زیاده همینه که هست!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------
گزارش قرار از دید من :
بازم از اونجایی که ظاهرا گزارش نوشتن هم کار بسیار جوادی در نظر بچه ها اینبار کسی گزارش ننوشت و منم هر چی وایسادم دیدم کسی گزارش گری نمی کنم خودم دست به کار شدم با این که یه هفته گذشته....
من طبق دفعه پیش زود تر از بچه ها رسیدم ولی چون دیدم زیر مجسمه کسی نیست مثل دفعه قبل اونجا وای نستادم رفتم یه دور زدم تو همین دور زدن به یکی از بچه ها زنگ زدم که آقا کجایی گفت من بیستو پنج دقیقه دیگه اونجام ( البته از بچه های پی سی نبود طرف ولی قرار بود بیاد!)
من تا گوشی رو قطع کردم یه ده ثانیه بعدش دوباره گوشیم زنگ خورد یه شماره نا آشنا گفتم الو قطع کرد گفتم حتما اشتباه گرفته یه دو دقیقه بعدش دوباره همون شماره افتاد گفتم الو طرف حرف نزد منم طبق عادت همیشگی دیگه چیزی نگفتم که طرف یا قطع کنه یا حرف بزنه یه بیست ثانیه بعدش یه دختر خانوم از اون ور گفت الو گفتم بفرمایید با کی کار داری می گه تو به من زنگ زدی گفتم نه گفت شمارت افتاده گفتم حتما مخابرات قاطی کرده گفت مگه می شه گفتم بعضی وقتا پیش می آد بعد دختره گفت حالا چیکارم داری ؟!؟گفتم کاریت ندارم گفت یا می گی چیکارم داری یا خودت می دونی !!! (عجب دوره زمونه بدی شده) من گفتم برو بابا و این بار قطع کردم خوشبختانه دیگه زنگ نزد اصلا حوصله کل کل کردن با دختر جماعت رو ندارم
یه دور کوچیک زدم برگشتم تو محل قرار دیدم دونفر دارن در مورد پی سی زیر مجسمه دعوا می کنن و می گن از بعضی ها زود تر رسیدن ! گفتم پی سی گفتن آره آشنا شدیم نفر سوم که قرار بود زود تر ازهمه ما رسیده باشه هم یه پنج ده دقیقه بعدش اومد یکم غیبت کردن بحث سر این که کی می آد کی نمی آد بعد یکی با شیرینی وارد شد این بار دیگه منم نمک گیر شدم و شیرینی خوردم !
بعد دو سه نفر دیگه هم اومدن ... یکی از بچه های پی سی به همراه دو نفر بادیگارد اومد که بقیه بچه ها فکر کردن اینا رفق های منن که قرار بود بیاد که نیومد بنده خدا رو اصلا تحویل نگرفتن بیچاره کاربر فعال یه جایی بود تو انجمن !!
کلی خودم رو خفه کردم که بقیه برو بچ هم فهمیدن که بله این آقا هم از بچه های پی سیه اونم از نوع فعالش (آقا راستی بابت سی دی ممنون فقط فایل های تصویرش مورد داشت) !!! این دوست ما که با بادیگارد اومده بود زود رفت جایی کار داشت ظاهرا ...
بعد هم بحث وارد یه تاپیکی شد که زدنش تو پی سی ممنوعه بله بحث مذهبی اینا که من خودم رو کشیدم کنار و ناظر کتک کاری اینا بودم بعد از یه مدت یکی از بچه ها پیشنهاد داد تو این هوای سرد از زیر آبشار بریم کنار ما هم رفتیم . بعد یه فال فروش اومد گیر داد بچه ها هم ما شاا... همه خیر دست به جیب شدن که ازش فال بخرن ولی فقط یه نفر پول داشت و فال خرید !!! که تصویر فالم تو عکس ها گذاشتم خلاصه بچه ها داشتن دعوا می کردن منم خودم رو کشیده بودم کنار و در حال دریافت و ارسال فایل از گوشی یکی از بچه ها بودم( دمت گرم چیزای باحالی بود تو چیزایی که فرستادی)
بعد از دریافت و ارسال فایل با گوشی این دوست خوبمون هم رفت بعدشم کسی که شیرینی خریده بود رفت چهار نفر مونده بودیم که طبیعتا می دونستیم که دیگه کسی نمی آد تصمیم گرفتیم بریم در همین بین یه فال فروش دیگه هم پیدا شد و ما هم که پول نداشتیم فال بخریم یکی از بچه ها با کمال مهربونی اون دو تا شیرینی که تو جعبه شیرینی مونده بود رو داد به فال فروش و جعبه رو انداخت دور !!!
تصمیم به رفتن گرفتیم من با یکی از بچه ها که مسیرمون یکی بود یه سمت و اون دو نفر باقیمانده هم از سمت دیگر راهی دیار خودمون شدیم ...
از بردن اسامی افراد معذرویم اینا رو کسایی که توقرار بودن می دونن کی به کیه ...
نوشته شده توسط saeid_ronaldo
ببين چه دوره زمونه اي شده اگر يه ذره ديگه غفلت كنيم اون كسي كه مهربون بوده و شيريني به فالفروش داده هم به ما نسبت ميدند. ميبيني يه ذره غفلت مساوي چه تهمتهايي است. (شوخی)
ولی دور از شوخی هرکی اون عسها را ببنیه میگه شیرینیها را من خریدم. در ضمن همین الآن اعتراف میکنم که من در این قضیه کاملا بیگناهم (عکسها تزئینی و جنبه ی کلاهبرداری داره) و شیرینی را سعید رونالدو خریده. (خدایی دستش درد نکنه) .
با تشکر از دوستانی که تشریف آوردند. انشاءالله که در قرارهای بعدی افراد بیشتری را در کنار هم ببینیم.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)