تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 100 از 129 اولاول ... 509096979899100101102103104110 ... آخرآخر
نمايش نتايج 991 به 1,000 از 1281

نام تاپيک: مجموعه مقالات و موضوعات روانشناسي

  1. #991
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض روش های افزایش خلاقیت

    خلاقیت را به معنای اندیشه برای خلق راه حل نو تعریف می کنند. در ذیل شما را با برخی از راه های افزایش خلاقیت آشنا می کنیم.
    ● به دنبال همکاری های خلاق باشید
    نیوتن وقتی که قوانین گرانش زمین را درک کرد، یادداشت هایش را در این زمینه همچون نوشته های دیگرش در یک کشو انداخت و تا ۵ سال بعد که یکی از دوستانش به صورت اتفاقی از او در این باره سؤال کرد سراغشان را نگرفت. مسلما اگر ما چنین قوانین انقلابی ای را با انجام معادلات پیچیده به دست آوریم آن را در کشو نمی اندازیم که خاک بخورند و البته این کاری است که دانشمندان، امروزه ما را به انجام آن ترغیب نمی کنند.
    یک دلیلش این است که دیگر نیوتن تکرار نخواهد شد. اما دلیل دیگرش را دانشمندان دانشگاه نیومکزیکو اینگونه توضیح می دهند: بهترین ایده هایی که به ذهن یک نفر می رسد در لحظات انزوا و تنهایی او نیست بلکه در لحظاتی است که نظراتش را با یکی از همکاران مورد اعتمادش رد و بدل می کند. در همین رابطه ورا جان اشتاینر در کتابی که با عنوان همکاری های خلاقانه نوشته است موارد زیادی را در طول تاریخ ذکر کرده است که رد و بدل کردن نظریات میان ۲ دوست و همکار باعث ایجاد ایده های بسیار ناب و خلاقانه ای شده است؛ مانند آلبرت انیشتین و نیلز بور، ماری و پیر کوری.
    ● زندگی را آبی ببینید
    دانشمندان معتقدند تاثیر رنگ ها بر زندگی انسان حتی وقتی که انسان به آنها توجه لازم و کافی هم ندارد بسیار زیاد است. در این میان شاید در زندگی رنگ آبی به خاطر رنگ آسمان و دریاها نقشی اساسی برای انسان ها داشته باشد اما دانشمندان تاکید می کنند که برای داشتن ذهنی خلاق این مقدار هم حتی کافی نیست. در همین راستا در دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا دانشمندان تاثیر رنگ قرمز و آبی بر رفتار داوطلبان را بررسی کرده اند.
    در این تحقیق دانشمندان به این نتیجه رسیده اند در حالی که رنگ قرمز حافظه داوطلبان را که در این آزمایش دانش آموزان بودند تقویت می کند، رنگ آبی به آنها کمک می کند که تصورات خود را آزاد کنند. دانشمندان برای اثبات این یافته تصمیم گرفتند از داوطلبان بخواهند یک آزمایش ساده انجام دهند. در این آزمایش به آنها قطعاتی به رنگ آبی و قرمز داده شده بود و از آنها خواسته شد با این قطعات چند اسباب بازی بسازند. دانشمندان مشاهده کردند اسباب بازی هایی که به رنگ آبی ساخته شده بودند در مقایسه با اسبا ب بازی های قرمزرنگ از ساختار خلاقانه تری برخوردار بودند.
    ● ذهن خود را پرواز دهید
    اینکه ذهن انسان آمادگی کشف نکته های جدید را داشته باشد خود یکی از عواملی است که می تواند به انسان برای خلاق بودن کمک کند. دانشمندان در دانشگاه درکسل فیلادلفیا مغز را در لحظه ای که ایده نابی به آن می رسد مورد تحقیق قرار داده اند. دانشمندان در این آزمایش از ۲ گروه داوطلب استفاده کردند. یک گروه از این داوطلب ها را منتظر گذاشتند تا به آنها یک معما داده شود. وقتی که معما به آنها داده شد از آنها خواسته شد که بگویند وقتی که معما را حل کردند آیا یکباره به ذهن آنها خطور کرده است یا برای انجام آن فکر کرده اند. دانشمندان با آزمایش مغز این افراد متوجه شدند سمت راست مغز آنها به شدت درگیر است؛ بخصوص بخشی از مغز که مسوول دیدن است. به این ترتیب به این نتیجه رسیده اند که وقتی داوطلبان برای انجام حل یک مساله متمرکز می شوند کارایی مغز خود را پایین می آورند.
    در یک آزمایش دیگر دانشمندان در لندن شرایط مشابهی را برای داوطلبان برقرار کردند. در این آزمایش آنها پرتوهای آلفا امواج گامای با فرکانس بالا در مغز داوطبان را مورد آزمایش قرار دادند. در اینجا هم دانشمندان مشاهده کردند که دارای امواج آلفای زیاد و چند مورد موج گامای با فرکانس بالا بودند؛ این موج دوم همانند همان موردی است که وقتی انسان با چشم بسته استراحت می کند در مغز او به جریان می افتد. به همین ترتیب دانشمندان در لندن هم اعلام کردند وقتی که مغز در حالتی ملتهب قرار بگیرد که انسان از آن انتظار داشته باشد راه حلی را ارائه کند، کارایی کمتری دارد.
    ● نوازندگی کنید
    موسیقی مسلما نقش عمده ای در افزایش خلاقیت انسانی دارد. در این رابطه دانشمندان در دانشگاه واندربیت نشویل آمریکا برای بررسی نقش موسیقی بر افزایش خلاقیت انسانی یک آزمایش ساده انجام دادند. آنها از چند دانشجوی موسیقی و چند فرد عادی دیگر با مشخصات یکسان در آزمایش خود استفاده کردند. به هر کدام از این دانشجویان چند جسم ساده مانند مسواک یا خمیردندان داده شد و از آنها خواسته شد کاربردهای جایگزینی برای چیزهایی که در دست دارند معرفی کنند. در پایان آزمایش مشخص شد که دانشجویان موسیقی کاربردهای جایگزینی خلاقانه تری نسبت به دیگر افراد ارائه کرده اند. حین آزمایش، دانشمندان با بررسی عملکرد مغز داوطلبان مشاهده کردند افراد عادی تنها از بخش جلویی چپ مغز خود استفاده می کردند، در حالی که دانشجویان موسیقی علاوه بر آن از طرف راست مغز خود هم استفاده می کردند.
    دانشمندان می گویند این کارکرد مغزی غیرعادی است و دلیل آن می تواند این باشد که دانشجویان موسیقی چون مجبور هستند از هر دو دست خود حین نوازندگی استفاده کنند باید از هر دو بخش مغز خود هم کار بکشند. اما آیا برای افزایش خلاقیت می توانیم از نوازندگی یک آلت موسیقی یا انجام کارهایی که در انجام آنها هر دو دست درگیر هستند، شروع کنیم؟ در این باره سوهی پارک که روی موسیقیدانان و افراد عادی کار کرده است، می گوید: هنوز با اطمینان نمی توانیم بگوییم که استفاده همزمان از ۲ کره چپ و راست مغز دلیل این است که موسیقیدانان از ذهن خلاق تری برخوردار هستند.
    ● تا می توانید بازی کنید
    دانشمندان زیادی تاکید می کنند که برای خلاق بودن، انسان باید تا می تواند از عادت های رایج دوری کند و به بازی هایی که گاهی طبق عرف جامعه مناسب حال او نیست، بپردازد. در این باره مارک بکوف از دانشگاه کلورادو معتقد است اینکه مردم برای بازی در زندگی نقشی حاشیه ای در نظر می گیرند اشتباه است. او به نقش بازی در زندگی حیوانات گوشت خواری همچون گرگ و سگ پرداخته و به این نتیجه رسیده است که این بازی ها به شخصیت های فردی این اجازه را می دهد که تجربه های جدید و اشتباهی داشته باشند بدون اینکه مجازاتی به خاطر آن در انتظار آنها باشد.
    وی می گوید: بازی به انسان این جرأت را می دهد که ریسک های منطقی بیشتری انجام دهد و او را منعطف و خلاق می کند. وی طبیعت بازی را جست وجو برای چیزی تازه و نو می داند و تاکید می کند: برای خلاق بودن، انسان باید همیشه به دنبال چیزی تازه بگردد.
    این دانشمند بازی را در زندگی انسان حالتی بیولوژیکال و همانند خواب توصیف می کند و معتقد است که در دوره های مختلف زندگی انسان به بازی نیاز دارد. البته مهم ترین دوره از زندگی که بازی می تواند نقش مهمی در شکل گیری شخصیت انسان داشته باشد دوران کودکی است ولی این به آن معنا نیست که در دیگر دوره ها نیاز کمتری در انسان به بازی کردن وجود دارد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:17.

  2. 5 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #992
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض اعتماد به نفس رمز خلاقیت و کارآیی است

    «اعتماد به نفس» به معنای ارزشمند دانستن و اهمیت دادن به خود است و باعث می شود فرد بهتر بتواند چالش های زندگی را پشت سر بگذارد. این ساده ترین تعریفی است که می توان از اعتماد به نفس ارائه داد اما واقعیت این است که تعریف اعتماد به نفس در گستره حوزه بهداشت روان، بسیار پیچیده و پردامنه است. اعتماد به نفس بالا در عملکرد مثبت، ارزش گذاری بهتر و اطمینان به توانایی ها و نداشتن اعتماد به نفس در بی انگیزگی، افسردگی و ناتوانی جلوه می کند. این تظاهرات بیرونی ترین نشانه های وجود اعتماد به نفس یا فقدان آن است که در تمامی روابط فردی و اجتماعی ما از دوران کودکی تا نوجوانی و بزرگسالی آشکار می شود و زندگی ما را تحت تاثیر قرار می دهد. در این گزارش قصد داریم از اعتماد به نفس و جایگاه آن و آن چه اعتماد به نفس را از ما می گیرد بپردازیم.
    ● اعتماد به نفس اجتماعی
    محققان می گویند اعتماد به نفس در اجتماع گستره شخصیت، توانایی، هویت و چشم انداز چالش ها و بزنگاه های اجتماعی را روشن می کند.اعتماد به نفس باعث پیشرفت فرد در حیطه اجتماع می شود و ساز و کارهای اجتماعی نهادها، سازمان ها و قوانین با ایجاد امنیت، رقابت انگیزه و هدف را در افراد تقویت کرده و اعتماد به نفس افراد را بالا می برد چنان که دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران در گفت و گو با خراسان می گوید: اعتماد به نفس افراد در هر جامعه ای به طور مستقیم به سیستم و قوانین اجتماعی بر می گردد و فرهنگی که در خانواده رسوخ و فرد در آن رشد کرده است. بدون شک اولین نهادی که اعتماد به نفس فرد را بالا می برد خانواده و والدین هستند.
    خانواده هایی که می دانند چگونه باید به آن چه می گویند پای بند بمانند و آن را عملی کنند در واقع درس اعتماد به نفس را به فرزندان خود می دهند. در صحنه اجتماعی نیز نهادها و سازمان ها باید به نحوی در خدمت افراد باشند تا افراد بتوانند در سایه قوانین به حقوق خود دست یابند و در صورت از دست دادن حقوق خود پناهگاهی برای احقاق آن داشته باشند. به عنوان مثال اگر کسی کارش را از دست می دهد باید مطمئن باشد که می تواند از طریق قانونی بیمه بیکاری دریافت کند. دریافت چنین بیمه ای به فرد اعتماد به نفس می بخشد بنابراین هر قدر ضوابط و مقررات و قوانین در جامعه صحیح و قابل اجرا باشد، اعتماد به نفس مردم نیز افزایش پیدا می کند اما در جامعه ای که قوانین نادیده گرفته می شود و به آن بی اعتنایی شود راه های میانبر و غیرقانونی در دست یابی به اهداف آسان تر می شود و این خود در کاهش اعتماد به نفس موثر است. بی قانونی و پارتی بازی آفت اعتماد به نفس است و هر قانونی هر قدر هم بد باشد اگر اجرا شود و مورد احترام قرار بگیرد، در افزایش اعتماد به نفس موثر است.
    وی ادامه می دهد: دقت کنید ما می گوییم هر قانونی هر قدر هم غیر منصفانه اگر درباره همه اجرا شود، به سلامت روانی مردم کمک می کند، اما اگر قوانین فراوان داشته باشیم که قابل اجرا نباشند در واقع تیشه به ریشه اعتماد به نفس زده ایم و امید و انگیزه را از مردم گرفته ایم. جامعه ای که مردم آن اعتماد به نفس نداشته باشد افرادی فاقد خلاقیت و کارآیی لازم هستند .
    ● سوءبرداشت هایی از اعتماد به نفس
    شاید لازم باشد اعتماد به نفس و نکاتی را که درباره آن زیاد شنیده یا خوانده ایم یک بار دیگر مرور کنیم. به طور سنتی تصور همه ما این است که یک فرد با اعتماد به نفس بالا انسان موفق و خوبی است و فردی با اعتماد به نفس پایین انسان بزدلی است.
    به نوشته سایت (self confidence) محققان طی ۴ سال مطالعات تکمیلی درباره مفهوم اعتماد به نفس در میان مردم، راه های افزایش اعتماد به نفس و مبارزه با کمبود اعتماد به نفس به نتایج جالبی رسیدند که اهم آن در پی می آید. همه ما می دانیم که نمی توان تمامی دردهای جامعه را به پای نداشتن اعتماد به نفس نوشت. در واقع نبود اعتماد به نفس فقط یکی از عوامل تاثیرگذار در پیشرفت اجتماعی و فردی است. در مقابل پدیده ای تحت عنوان «اختلال اعتماد به نفس بالا» در بسیاری از جوامع مشکل ساز شده است. مطالعات بسیاری نشان داده که بسیاری از بزهکاران و جنایت کاران از اعتماد به نفس غیر واقعی و کاذب و به عبارتی اعتماد به نفس بالا رنج می برند. بنابراین این اختلال می تواند به رفتارهای تهاجمی، ضداجتماعی، خشن و حتی رفتارهای جنایت کارانه منجر شود.
    علاوه بر این بر خلاف تصور عمومی افرادی که اعتماد به نفس پایینی دارند، نسبت به خود اطمینان دارند. شاید تاکنون با کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد بحث کرده باشید اگر این طور است حتما متوجه شده اید که قانع کردن این افراد در مباحثات، کار بسیار دشواری است! علت این امر این است که کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد و نسبت به عقیده خود اطمینان کمتری دارد، شواهد و استدلال های طرف مقابل را با قدرت هرچه تمام تر به چالش می کشد و او را به دردسر می اندازد! او به این ترتیب می تواند در مباحث و گفت و گو اعتماد به نفس کسب کند.
    بنابراین در صحنه اجتماعی کسی که اعتماد به نفس پایینی دارد می تواند با کسانی که در تضاد شدید با او قرار دارند بهتر سازگاری به خرج دهد زیرا مسائل را از دید آن ها می بیند.چنین فردی در طول زمان می تواند نشانه های مثبت رفتارهای دیگران را دریافت کند و«تصویر ذهنی» از خود را مثبت تر کند.به طور طبیعی همه ما نیاز داریم که با دریافت پیام های مثبت از اطرافیان تصویری واقعی و متوازن از خود و توانایی هایمان داشته باشیم. این اتفاق فقط وقتی رخ می دهد که آرامش و آسودگی خیال همراهی مان کند تا تصویری واقعی و نه احساسی از خود بیابیم. هر زمان احساسات بر این تصویر سایه انداخت اعتماد به نفس کاهش یافته و هر زمان توانستیم این تصویر را عینی ببینیم، اعتماد به نفس سالم سر برمی آورد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:17.

  4. 5 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #993
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض ۲۵ راه برای داشتن افکار خلاق و زیبا

    تا به حال چند بار احساس کرده اید که مغز شما از کار افتاده است و دیگر قادر به فکر کردن نیستید؟ این به دلیل آن است که ما نیاز داریم توانائی های خود را برای فکر کردن افزایش دهیم. مطلب حاضر به نکاتی می پردازد که ما برای بیش تر و بهتر فکر کردن باید به کار گیریم و به آن نیاز داریم.
    ● یافتن بهترین زمان
    بیش تر افراد مسن صبح ها بهتر می توانند فکر کنند و اغلب جوانان بعداز ظهر ها. شما چه زمانی بهتر فکر می کنید؟
    ● خوب تحصیل کنید اما افراط نکنید
    بعضی از روان شناسان عقیده دارند که تحصیلات تخصصی افراطی و زیاد می تواند به توانایی تفکر خلاقانه آسیب وارد کند. شما اگر در رشته ی نویسندگی دکترا کسب کنید الزاما" رمان نویس بزرگی نخواهید شد.
    ● روز خود را با بهترین ها شروع کنید
    محققین نشان داده اند که مقدار کافئین موجود در یک فنجان قهوه می تواند به تمرکز حواس کمک کند اما اگر شما مستعد اضطراب هستید بهتر است فراموشش کنید. .
    ● خاطرات جدید را به خاطرات قبلی بچسبانید
    حافظه ی خود را چون داربستی در نظر بگیرید و اطلاعات جدید را روی آن تثبیت کنید. همیشه اطلاعات جدید را به چیزی پیوند دهید و هرگز آن را تنها رها نکنید.
    ● تا می توانید تمرین کنید
    یادگیری و تمرین مداوم ذهن را تغییر می دهد.مطالعاتی که روی عده ای داوطلب ۷۰ ساله انجام شده نشان می دهد که آموزش های منظم و طبق برنامه ی زمان بندی شده باعث تغییر ساختار ذهنی فرد می شود به نحوی که فعالیت ذهنی این افراد نسبت به زمانی که ۷ سال جوان تر بوده اند بیش تر است. فرد مسنی که خوب تمرین می کند سریع تر از جوانی است که اصلا" تمرین نمی کند.
    مطالعات انجام شده درلهستان نشان می دهد صاحبان مشاغلی که نیاز به کارگیری ذهن دارد نسبت به سایر افراد از قدرت تفکر بیش تری برخوردارند. هم چنین ازدواج با فردی باهوش ممکن است در شما انگیزه ایجاد کند و باعث رشد و بالندگی شما شود.
    ● به ایده های خود شانس شکوفا شدن بدهید
    بسیاری از ما با توجه به توانائی های مان امکان ارزیابی حقایق و تصمیم گیری سریع داریم. خلاقیت نیاز به آرامش و سکون داردو این که به ایده های به ظاهر نامعقول و بی معنی خود فرصت دهیم.
    ● شغلی که باعث رشد شود و همراهی که باهوش باشد
    مطالعات انجام شده درلهستان نشان می دهد صاحبان مشاغلی که نیاز به کارگیری ذهن دارد نسبت به سایر افراد از قدرت تفکر بیش تری برخوردارند. هم چنین ازدواج با فردی باهوش ممکن است در شما انگیزه ایجاد کند و باعث رشد و بالندگی شما شود.
    ● تجربه کنید
    خلاقیت اغلب به توانائی تعدیل راه حل ها از جهات مختلف زندگی خلاصه می شود. برای مثال نوار چسب خیاطی با الهام گرفتن از خار و خسی که به لباس می چسبد ساخته شده است و یا شیوه ی پوست کندن موز ایده ای برای تهیه ی قوطی های کنسروی است که با حلقه ای که روی آن تعبیه شده باز می شود.
    ● توجه کنید
    آیا تا به حال برای شما پیش آمده که نام کسی را تا مدتی پس از آن که او را ملاقات کردید به خاطر نیاورید؟ علت این امر ضعف حافظه نیست بلکه نداشتن تمرکز است. با بالا رفتن سن باید اطلاعات را آگاهانه به حافظه بسپاریم و حفظ کنیم.
    ● ورزش باعث تقویت قوای فکری می شود.
    تحقیقات گوناگون اکنون از این فرضیه که ورزش و تمرینات بدنی اثرات سود مندی روی عمل کرد تحصیلی دارد حمایت می کند.تصور می شود که در هنگام ورزش اکسیژن و مواد غذایی بیش تری در دسترس سلول های مغز قرار می گیرد، به علاوه باعث افزایش فاکتور هائی می شود که عامل رشد سلول های مغزی اند. ورزش فواید گوناگونی دارد و انجام آن به صورت مرتب و روزانه توصیه می شود.
    ● تازه جوئی رمز موفقیت
    نقاش امپرسیونیست هنری ماتیس در سال های پایانی عمر خود از قیچی به جای قلم مو برای خلق آثارش بهره برد و به هنرش روحی تازه بخشید. مقایسه ی افراد خلاقی که متوقف می شوند با آن هایی که به خلاقیت ادامه می دهند نشان می دهد که افراد دسته ی دوم پیوسته به دنبال دانشی جدید هستند.
    ● شناخت عوامل بازدارنده
    چنان چه در معرض عوامل مختلفی قرار گیریم که رشته ی افکار ما را پاره کنند تمرکز کردن مشکل خواهد بود. چنان چه کاری نیاز به دقت و تمرکز زیاد دارد مثلا" تهیه ی یک گزارش باید دو شاخه سیم تلفن را از پریز کشید و یا نوشته ای روی در قرار داد تا کسی در آن هنگام وارد اطاق نشود.
    ● فراموش نکنید که همیشه به دنبال کارهای مورد علاقه ی تان باشید
    اخیرا" روان شناسی هلندی مطالعاتی روی تفاوت های بین قهرمان شطرنج و استاد شطرنج انجام داد. او افرادی از هر دسته را تحت آزمایشاتی چون تست هوش، حافظه و تعیین میزان قوه ی استدلال برای حرکت مهره ها قرار داد و هیچ تفاوتی بین افراد دو گروه پیدا نکرد. تنها تفاوت این بود که قهرمان شطرنج علاقه ی بیش تری به بازی شطرنج داشت. آن ها اشتیاق و تعهد بیش تری نشان می دهند و کلید خلاقیت آن ها هم همین است.
    ● ایده های جدید رابا یکدیگر تلفیق کنید
    با هیچ مطلبی سرسری برخورد نکرده و آن را با بی تفاوتی نخوانید. حاشیه نویسی، فکر کردن، شکل دادن و تلفیق مطالب با یکدیگر حتی اگر مطلبی که می خوانید به نظرتان به درد نخور و بی فایده باشد به شما کمک می کند تا آن را به نحوی بفهمید که در نهایت بتوانید خلاقا" نه عمل کنید.
    ● روش های سریع یادگرفتن را بیاموزید
    یکی از مهم ترین مهارت های قرن بیست و یکم توانائی یادگیری سریع است، پس آن را پرورش دهید. یاد بگیرید که به سرعت به ایده های خود شکل دهید. شیوه ی عمل کرد مغز خود را پیدا کنید تا بتوانید آن را بهتر به کا ر گیرید. بعضی اشخاص پس از مدتی کار فکری نیا ز به استراحتی کوتاه مدت و نوشیدن چای یا قهوه دارند تا بتوانند دوباره به کار ادامه دهند.
    همیشه برنامه های بلند مدت داشته باشید حتی اگر آن را هر روز تغییر دهید
    نفس برنامه ریزی برای زندگی خود به تنهایی با ارزش است و تغییر دادن آن به ما کمک می کند که چیز های جدیدی یاد بگیریم.
    ● اشتباه کنید
    ممکن است در اولین تلاش خود مرتکب اشتباهات زیادی شوید اما کارتان را پیش برده و تمام کنید.اشتباهات خود را یادداشت کرده و سپس دوباره به کار بپردازید و این بار از تکرار اشتباهات جلوگیری کنید. به گفته ی شکسپیر تردیدهای ما خائن اند و با ترس از تلاش، ما را از موفقیت دور می کنند.
    نقاش امپرسیونیست هنری ماتیس در سال های پایانی عمر خود از قیچی به جای قلم مو برای خلق آثارش بهره برد و به هنرش روحی تازه بخشید. مقایسه ی افراد خلاقی که متوقف می شوند با آن هایی که به خلاقیت ادامه می دهند نشان می دهد که افراد دسته ی دوم پیوسته به دنبال دانشی جدید هستند.
    عواملی که در ضمن کار باعث افزایش مهارت های تان شده اند را یادداشت کرده و گاهی به آن ها مراجعه کنید تا برای تان به عادت تبدیل شوند.
    ● به مسائل از زوایای مختلف نگاه کنید
    چنان چه می خواهید مسئله ای را حل کنید راه های مختلفی را امتحان کنید و اگر راه اول را به هر دلیلی مناسب تشخیص نداده اید، راه دوم را امتحان کنید. ایده ها و تصورات را از دیدگاه های مختلف بررسی کنید. برای مثال آیا کسی که در چین رشد کرده و بزرگ شده در مورد یک موضوع خاص به همان شکلی فکر می کند که یک نفر در ایرلند؟
    ● آرامش خود را حفظ کنید
    خویشتن داری به شما کمک می کند تا منصف و بی طرف باقی بمانید و بهتر فکر کنید.چنان چه به بحث و مجادله بپردازید و خونسردی خود را از دست دهید توانائی خودرا برای منطقی و عاقلانه فکر کردن از دست خواهید داد.
    ● در جستجوی حقیقت باشید
    هر کسی که خوب فکر کند قبل از هر قضاوتی در جستجوی حقیقت است. از خود سؤال کنید که آیا تمام حقایق را به طور کامل در دسترس دارید؟ آیا کمبودی در اطلاعات تان وجود دارد که شما را از حقیقت و یا راه حل مسئله دور کند؟
    ● چنان چه در موردی شک دارید حتما" سؤال کنید
    هرگز از سؤال کردن نهراسید.
    ● مردم را درک کنیم
    آیا کسانی که با شما صحبت می کنند همیشه این تصور رادارند که باید حرف شان را به طریقی به شما ثابت کنند؟ به راستی علت این تصور آن ها چیست؟
    ● تجربه مهم ترین مرجع ماست
    چنان چه مطلبی را می شنویم باید ببینیم آیا واقعا" در زندگی ما اتفاق افتاده است یا نه. همیشه به خاطر بسپارید که بیش تر حقایق نسبی اند و بین حقیقت و عقیده تفاوت وجود دارد کلمات را با احتیاط و دقت به کار برید و هیچ گاه خود را گول نزنید. فکر نکنید که باید پیوسته دنباله رو مردم باشید.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:17.

  6. 6 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #994
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    محل سكونت
    مقر گشتاپو
    پست ها
    759

    پيش فرض

    يه چندتا مطلب هم در مورد بر طرف كردن خجالت اجتماعي بذارين

  8. این کاربر از x935 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #995
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض آشنایی با انواع فوبیا و شیوه های مقابله با آن

    «فوبیا»، ترس نامعقول و شدید از یک موضوع یا یک موقعیت است. در واقع به رغم آنکه فرد می داند ترسش نامعقول است ولی توانایی کنترل آن را ندارد و اگر در معرض آنچه که از آن «هراس» دارد، قرار بگیرد موجی از اضطراب، ترس شدید و حتی وحشتزدگی بر او مستولی می شود و این تجربه چنان برایش ناخوشایند است که سعی می کند همیشه از آن مورد «هراس آور» دوری کند.
    ● ترسی توانکاه از توهمی به نام خطر
    «فوبیا»، ترس نامعقول و شدید از یک موضوع یا یک موقعیت است. در واقع به رغم آنکه فرد می داند ترسش نامعقول است ولی توانایی کنترل آن را ندارد و اگر در معرض آنچه که از آن «هراس» دارد، قرار بگیرد موجی از اضطراب، ترس شدید و حتی وحشتزدگی بر او مستولی می شود و این تجربه چنان برایش ناخوشایند است که سعی می کند همیشه از آن مورد «هراس آور» دوری کند. در میان این اختلال اضطراب، «فوبیاها» از همه شایع ترند. انجمن روانپزشکی امریکا گزارش کرده است که سالانه ۸/۷ درصد از بزرگسالان امریکایی از یکی از انواع «فوبیا» رنج می برند و هراس های بیمارگونه، شایع ترین اختلال روانشناختی در میان زنان و دومین اختلال شایع در میان مردان سنین بالای ۲۵ سال است.
    ترس یک واکنش انطباقی بشر هنگام مواجهه با خطر است. این واکنش هدف محافظتی دارد. هنگام مواجهه با خطر، سیستم عصبی سمپاتیک با ترشح «آدرنالین» واکنش «مبارزه یا فرار» را فعال می سازد. فراوانی «آدرنالین» فرد را آماده می کند تا در برابر تهدید فیزیکی مبارزه یا فرار کند، همچنین موجب افزایش ضربان قلب و جریان خون در عضلات بدن می شود و در نتیجه فرد می تواند در شرایط اضطراری بهتر عکس العمل نشان دهد. افزون بر اینکه میزان قند خون نیز بالا می رود و در نتیجه انرژی بدن فرد هم بیشتر می شود. در چنین شرایطی، جسم و روح گوش به زنگ و آماده عمل است. پس در موقعیت های خطرناک، ترس، طبیعی و حتی مفید است. اما فوبیا، ترس بیمارگونه یی است که به شدت مبالغه آمیز و حتی توهمی است. از نظر تخصصی، فوبیاها را می توان به سه دسته کلی تقسیم کرد؛
    ـ فوبیاهای خاص
    ـ جمع هراسی
    ـ هراس از مکان های باز.
    ▪ فوبیاهای خاص
    شامل ترس غیرمنطقی و نامعقول از یک موضوع یا موقعیت خاص است که اصولاً پنج نوع فوبیای خاص وجود دارد.
    ۱) هراس از حیوانات؛ ترس شدیدی که دلیلش یک حیوان یا حشره باشد مانند ترس از مار، عنکبوت، ترس از جوندگان، ترس از سگ و...
    ۲) هراس از عوامل طبیعی؛ ترسی که دلیلش عاملی در طبیعت باشد همچون ترس از توفان، ترس از آب، ترس از تاریکی، ترس از بلندی.
    ۳) هراس شدید از زخم، تزریق، خون.
    ۴) هراس موقعیتی؛ ترس شدیدی که با قرار گرفتن در یک موقعیت خاص ایجاد می شود مانند هراس از مکان های بسته، هراس از آسانسور، پرواز، دندانپزشکی، تونل، پل ها و...
    ۵) هراس های دیگر؛ شامل هراس هایی است که در چهار گروه فوق نباشند مانند ترس از مرگ، خفگی، بیماری و...
    فوبیاهای خاص بسیار شایع هستند و معمولاً از دوران کودکی یا نوجوانی آغاز می شوند و حدوداً ۵۰ درصد آنها هم ظرف مدت پنج سال خود به خود برطرف می شوند.
    ▪ جمع هراسی (اختلال اضطراب اجتماعی)
    جمع هراسی، ترس توانکاه و فلج کننده از موقعیت های اجتماعی است. چنین افرادی به شدت کمرو هستند و در برابر دیگران دستپاچه شده و خجالت می کشند. هراس از صحبت کردن در جمع شایع ترین نوع آن است.
    ▪ هراس از مکان های باز
    ترس بیمارگونه از مکان های عمومی و مکان های باز است که پیشرفت آن منجر به «حمله وحشتزدگی» می شود. این افراد از بودن در مکان هایی که فرار از آنجا مشکل است یا کمک نمی تواند فوراً به آنجا برسد، وحشت می کنند. چنین افرادی از حضور در مکان های شلوغ و پرازدحام مثل مراکز خرید، سالن های تئاتر یا سینما اجتناب می کنند. حتی ایستادن در صف نیز آنها را تحریک می کند. همچنین احتمالاً از سوار شدن به اتومبیل، هواپیما، مترو و... دوری می کنند که در موارد شدیدتر فرد فقط در خانه احساس امنیت و آرامش می کند.
    ● علائم و نشانه های فوبیا
    نشانه های جسمی فوبیا با نشانه های واکنش «مبارزه یا فرار» بدن در رویارویی با یک خطر واقعی، یکسان است. گستره اضطراب و ترس می تواند از یک دلهره و ترس متوسط تا یک حمله تمام عیار «وحشتزدگی» متفاوت باشد. نشانه های شایع فوبیا بدین قرارند
    ـ نفس تنگی یا احساس خفگی
    ـ تپش قلب
    ـ درد یا ناراحتی در ناحیه قفسه سینه
    ـ لرزش
    ـ عرق کردن
    ـ حالت تهوع و دل آشوبه
    ـ سرگیجه یا حتی غش
    ـ ترس از دست دادن کنترل و دیوانه شدن
    ـ کرخی و گزگز...
    ● درمان
    یکی از متداول ترین روش های درمان فوبیاهای خاص، رفتاردرمانی شناختی است که یک شیوه حساسیت زدایی نظام مند است. در این شیوه، فرد را با یک روش حساب شده و ایمن در معرض موضوع یا موقعیتی که هراس دارد، قرار می دهند که متداول ترین آن شیوه تدریجی است یعنی ابتدا در ذهن و با کمک قوه تخیل و سپس در واقعیت. مثلاً اگر فردی از عنکبوت هراس دارد از او می خواهند تا ابتدا آن را در ذهن مجسم کند سپس عکس هایی از عنکبوت را ببیند و سرانجام در واقعیت به یک عنکبوت نگاه کند.که البته باید به اندازه کافی بین مراحل فاصله باشد همچنین باید توام با تکنیک های آرام بخش باشد و از سوی روان درمانگر حمایت و کنترل شود. با تکرار این تجربه، فرد درمی یابد که اگر چه آن موقعیت ناخوشایند است، اما زیانبار نیست و با هر بار در معرض مورد هراس آور قرار گرفتن احساس کنترل بر آن ترس در فرد بیشتر می شود و این احساس کنترل کردن موقعیت و خود، مهم ترین دستاورد این شیوه است. نوع دیگر حساسیت زدایی، شیوه سرمشق گیری و مشارکت است. در این شیوه نیز درمانگر مانند یک الگو روش های صحیح و مناسب برخورد با موضوع ترس فرد را نشان می دهد و بدین ترتیب فرد را ترغیب به انجام همان کارها می کند.
    ● دارو
    در درمان فوبیاهای خاص به ندرت از دارو استفاده می شود. اما اگر فرد برای رویارویی با موضوع یا موقعیت هراس آور، بسیار مضطرب باشد احتمالاً برای آرام سازی او و کمک به فرآیند درمان، دارو تجویز می شود.

  10. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #996
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض رفع خجالت کودک با ۱۰ حرکت

    تا فرزندتان را با فرد جدیدی آشنا می کنید، او پشت شما مخفی می شود؟ تا سوالی از او می پرسند، سرخ می شود؟ از جواب دادن طفره می رود؟ خجالت کشیدن در کودکان معمولا در سن ۵ تا ۷ سالگی به اوج می رسد و اگر درمان نشود، در آینده می تواند مشکلاتی را برای کودک به وجود بیاورد. خوشبختانه هیچ گاه برای درمان خجالت دیر نیست. ۱۰ راهکار زیر در برطرف کردن خجالت کودکتان به شما کمک می کند...

    ۱) کمکش کنید احساساتش را بیان کند
    کودکان خجالتی از اینکه مورد قضاوت دیگران قرار بگیرند، ترسان اند. اضطراب ناشی از این موضوع سبب بروز حس حقارت در آنها می شود. لازم است به طور مرتب به حرف های کودک و چیزهایی که از اطرافیان شنیده گوش کنید. به او اعتماد به نفس بدهید. هر چه شما بیشتر با او صحبت کنید، برقراری ارتباط با دیگران نیز برای او راحت تر خواهد شد.
    ۲) به او بفهمانید که خجالت خیلی هم بد نیست!
    خجالت کشیدن به عنوان یک مکانیسم دفاعی خیلی هم بد نیست. یک ویژگی انسانی است که معمولا با خصوصیات دیگری نظیر احساساتی بودن همراه است. بدون آنکه این موضوع را در نظر کودکان خیلی خوب جلوه دهید، سعی کنید آن را از شکل یک نقص، عیب و گناه نابخشودنی درآورید و به کودک بفهمانید که باید به آنچه هست احترام بگذارد. از تجربیات خود برای او بگویید و اجازه بدهید او کم کم از این حالت روحی فاصله بگیرد.
    ۳) از انگ زدن به کودک پرهیز کنید
    از گفتن جملاتی نظیر «او را ببخشید، کمی خجالتی است!» خودداری کنید. بیان چنین جملاتی سبب می شود کودک شما گمان کند دچار مرضی درمان ناپذیر است و خجالتی بودن جزو ذات اوست. بیان این جملات حتی توجیهی برای او می شود تا نخواهد تغییر کند و از هر موقعیت اجتماعی که برایش سخت است، بگریزد.
    ۴) از خجالتی بودن او در جمع حرفی به میان نیاورید
    کودکان خجالتی در برابر حرف های اطرافیان بسیار حساس اند. حرف زدن در مقابل او با مادر دوستش تنها وضعیت را وخیم تر خواهد کرد. کودکان خجالتی بیش از قضاوت های منفی به قضاوت های مثبت محتاج اند.
    ۵) او را مجبور به برقراری ارتباط نکنید
    تشویق کردن کودکان خجالتی برای پیوستن به دیگران تنها وضعیت را بدتر می کند. باعث می شود این حس به کودک منتقل شود که والدین او را نمی فهمند و او بیشتر در خود فرو می رود و منزوی می شود. کنار آمدن با خجالت باید به تدریج و به آرامی صورت پذیرد.
    ۶) حامی خجالت او نباشید
    ثبت نام نکردن کودک در کلاس ورزش به این بهانه که او خجالتی است، موضوع را اسفناک تر از آن چیزی می کند که هست. ترس والدین به کودک القا می شود و همین امر سبب ترس او و خجالتی تر شدنش می شود. باید اجازه داد کودک با مشکلاتش کنار بیاید و جایگاهی در میان دیگران برای خود باز کند. مراقب نکته ای دیگر نیز باشید. خجالتی بودن نباید ادب را از کودک بگیرد. وقتی جایی می روید یا با کسی روبه رو می شوید، از او بخواهید سلام کند یا بابت کادویی که دریافت کرده تشکر کند.
    ۷) از او بخواهید برایتان شعر بخواند یا تئاتر بازی کند
    در خانه، خاله بازی کنید. اجازه بدهید در قالب یک بازی صحنه های زندگی واقعی تکرار شود. این نوع بازی ها اضطراب او را کم کرده و سبب صمیمی شدن او می شود. خواندن شعر یا تئاتر بازی کردن سبب می شود به مرور اعتماد به نفس بیشتری پیدا کند.
    ۸) برای او ارزش قایل شوید
    در پی هر پیشرفت کوچکی او را تحسین کنید. کودکان خجالتی همیشه فکر می کنند دیگران در مورد آنها بد قضاوت می کنند. پس هر بار کار درستی انجام می دهد، او را تشویق کنید. مثلا بگویید «من به تو افتخار می کنم. تو توانستی از ترست فاصله بگیری.»، «چه قدر شجاعی!» و ... این امر سبب می شود حس عشق در او جان بگیرد.
    ۹) او را در کلاس های متفرقه ثبت نام کنید
    ورزش می تواند به کودکان خجالتی کمکی کند با احساس حقارت مبارزه کنند. کلاس های هنری نیز باعث می شود احساسات خود را نشان داده و رنج هایشان را بیرون بریزند. نکته مهم این است که اگر خود کودکتان علاقه نشان می دهد نامش را در این کلاس ها ثبت نام کنید، در غیر این صورت احتمال دارد کودکتان منزوی تر از قبل شود.
    ۱۰) نگذارید منزوی شود
    لازم نیست برایش تولد بگیرید و تمامی دوستان را دعوت کنید. او را مجبور نکنید به تولد دوستانش برود و در جمعی از بچه ها حاضر شود. معمولا کودکان خجالتی ترجیح می دهند فقط با یک نفر بازی کنند. سعی کنید کودکی که به عنوان هم بازی برای او انتخاب می کنید کوچک تر از او باشد تا بتواند بر وی تسلط یابد و اعتماد به نفس پیدا کند. در صورتی که بیش از حد خجالتی شده او را پیش یک روان شناس ببرید و مشورت کنید.

  12. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #997
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض شیوه های مقابله با خجالت

    خجالتی بودن هم یک بیماری است اما هر بیماری‌ای درمان دارد...
    به یک مهمانی دعوت شده‌ای، نمی‌دانی بروی یا نه. با اصرار دیگران می‌روی. وارد مهمانی که می‌شوی، احساس بدی به تو دست می‌دهد؛ قلبت تندتر می‌زند، دهانت خشک می‌شود و نمی‌دانی چطور رفتار کنی. فکر می‌کنی اگر چیزی بگویی، مسخره به نظر می‌رسد. دوست داری هر چه زودتر مهمانی تمام شود. بالاخره مهمانی تمام می‌شود و تو حتی یک دوست جدید هم پیدا نکرده‌ای؛ فقط چون خجالتی هستی.
    خجالتی بودن یا همان چیزی که باعث می‌شود شما در ارتباط برقرار کردن با دیگران راحت نباشید، تنها یک احساس است؛ احساسی که تنها در درون شما وجود دارد و فقط خود شما آن را می‌فهمید. برخی مردم خجالتی بودن را با ترس از اجتماع یا بیماری فوبیا یکی می‌دانند، در حالی که این دو با هم فرق می‌کند؛ در بیماری ترس از اجتماع، فرد نسبت به تمام فعالیت‌های اجتماعی دچار ترس و نگرانی می‌شود، در صورتی که فرد خجالتی تنها در شرایطی خاص، نگرانی و اضطراب را تجربه می‌‌کند.
    ● کودکی و شکل‌گیری خجالت
    با رشد کودک و بیشتر شدن تجربه‌ها و فعالیت‌های اجتماعی، فرد در برخی شرایط خاص در مواجهه با افراد غریبه یا وارد شدن به محیطی ناآشنا، خجالت را تجربه می‌کند. هر خانواده‌ای براساس فرهنگ، مهارت و سطح دانش و آگاهی‌های خود درباره تربیت کودک، با این وضعیت برخورد می‌کند. چگونگی این برخورد در از بین رفتن یا ماندگار شدن این حس، تاثیر زیادی خواهد داشت. تمسخر، تحقیر یا شماتت کردن کودک در شرایطی که نسبت به یک وضعیت خاص خجولانه رفتار می‌کند، باعث می‌شود احساس خجالت به عنوان یک صفت دائمی ‌او باقی بماند.
    ● دلیل خجالت کشیدن چیست؟
    عده‌ای از متخصصان معتقدند خجالتی بودن علاوه بر نحوه تربیت، زمینه ژنتیک نیز دارد. این متخصصان، تربیت درست و افزایش مهارت‌های زندگی در از بین رفتن این حس در افراد را بسیار مؤثر می‌دانند. بررسی‌ها نشان داده است آدم‌های خجالتی از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و به خاطر همین موضوع، فکر می‌کنند اگر در یک جمع صحبت کنند، مورد تمسخر قرار می‌گیرند یا کسی به صحبت‌های آنها توجه نمی‌کند. این دو عامل ( اعتماد به نفس پایین و خجالتی بودن) به طور مداوم در حال تقویت یکدیگر هستند به طوری که اگر فرد به فکر برطرف کردن مشکل خود نباشد، در آینده مشکلات زیادی را تجربه خواهد کرد. همچنین برخلاف تصور همگانی که افراد خجالتی را افرادی درون‌گرا می‌دانند، بسیاری از افراد برون‌گرا هم خجالتی‌ هستند. بسیاری از افراد مشهور مانند هنرمندان، بازیگران سینما، دانشمندان و حتی سیاستمداران هم خجالتی بوده یا هستند. این افراد وقتی در قالب شغل خود قرار می‌گیرند، مطابق با آن ایفای نقش می‌کنند اما به محض آنکه به شرایط غیرشغلی برمی‌گردند، تبدیل می‌شوند به آدم‌هایی بسیار خجالتی و معذب!
    ● خجالت و دیدگاه‌های فرهنگی
    خجالتی بودن نزد افراد، خانواده‌ها، جوامع و فرهنگ‌های مختلف، معانی متفاوتی دارد. به عبارتی، بعضی‌ها فرد کم‌رو را فردی ساکت، مؤدب و محترم، مطیع و حرف‌گوش‌کن می‌دانند. در برخی فرهنگ‌ها، خجالتی بودن را برای دختران امری عادی و صفتی مثبت به حساب می‌آورند؛ در حالی که ممکن است این ویژگی را برای پسرها ناپسند بدانند. اما واقعیت این است که خجالتی بودن، یک معلولیت اجتماعی است.
    این ویژگی می‌تواند مانع رشد مطلوب شخصیت افراد شود و برای هر دو جنس - پسر و دختر - نامطلوب است و باعث ایجاد مشکلات زیادی به‌خصوص در بزرگسالی و زندگی‌های مشترک می‌شود.
    ● درصد فراوانی افراد خجالتی
    تحقیقات نشان می‌دهد اکثر افراد در موقعیت‌های مختلف، کمی ‌خجالتی می‌شوند. مثلا 75 درصد از مردم، هنگام مواجهه با یک جمع غریبه و مقتدر که ملزم به پاسخگویی به سؤالات آنها نیز باشند، احساس خجالت می‌کنند. 70 درصد از افراد هنگام حضور در جمع بزرگی از افراد غریبه، خجالتی برخورد می‌کنند. 64 درصد افراد نیز هنگامی‌که با جنس مخالف روبه‌رو یا هم صحبت می‌شوند، دچار احساس خجالت می‌شوند. همچنین حس خجالت در 58 درصد از افرادی که با جمعی دارای موقعیت اجتماعی یا تحصیلات بالاتر مواجه می‌شوند، به وجود می‌آید. می‌بینید؟ اگر شما هم خجالتی هستید، امیدوار باشید! چندان تنها نیستند.
    ● نشانه‌های خجالتی بودن
    افراد خجالتی نشانه‌هایی دارند که می‌توان آنها را در چند گروه تقسیم‌بندی کرد؛ برخی روان‌تنی هستند، برخی روان‌حرکتی و برخی نشانه‌ها نیز در سبک زندگی آنهاست و بلافاصله نمی‌توان آنها را تشخیص داد؛ مگر با زیر نظر گرفتن رفتارها و عادات فرد.
    ● علائم روان تنی خجالت
    افزایش ضربان قلب، سرخ شدن صورت، اختلال در تنفس، تنش عضلانی، لرزیدن صدا یا تغییر در تن آن، لرزیدن دست‌ها، پاها و لب‌ها، عرق کردن شدید.
    ● علائم دیگر
    فرار کردن از جمع غریبه‌ها، کم حرف بودن، عبوس بودن و کمتر لبخند زدن، عدم برقراری ارتباط بصری مستمر و طبیعی با دیگران، عدم برخورداری از روابط دوستانه، شخصیتی انفعالی داشتن، بیزاری از دعوت کردن و دعوت شدن به مهمانی‌ها و مجالس، تمایل به سر و کار داشتن بیشتر با کتاب و اشیا و لوازم مختلف به جای آدم‌ها، شنونده بودن صرف، تأیید کردن هر چیزی بدون بحث و جدل در مورد آن، ترس از مخالفت با نظرات دیگران یا بیان نقطه‌نظرات خود، ترس دائمی ‌از مورد تمسخر قرار گرفتن.
    ● راه‌های مقابله با خجالتی بودن
    قبل از وارد شدن به یک جمع، اطلاعاتی در مورد آن جمع به دست آورید و درباره چیزهایی که می‌خواهید یا می‌شود در آنجا مطرح کرد، فکر کنید.
    معاشرت خود را با دیگران بیشتر کنید؛ از جمع‌های دوستانه کوچک شروع کنید، به سؤالات‌شان جواب دهید و از آنها درباره خودشان، آرزوهایشان، اهداف‌شان یا موضوعات دیگر سؤال کنید.
    صحبت کردن در جمع را یاد بگیرید. اگر از حرف زدن در جمع می‌ترسید، در کلاس‌هایی که به همین منظور برگزار می‌شود، ثبت‌نام کنید.
    اگر خجالتی بودن، خیلی شما را آزار می‌دهد، به یک مشاور یا روان‌شناس مراجعه کنید.
    تا حد ممکن از انزوا و گوشه‌گیری دوری کنید. اگر چند نفری دوروبرتان هستند، کتاب خواندن را کنار بگذارید و سر صحبت را با آنها باز کنید.
    اگر به خاطر لهجه، صدا، بوی دهان یا نوع دندان‌هایتان از جمع گریزان هستید، چرا فکری به حال اصلاح اینها نمی‌کنید؟
    در جمع‌ها کاری کنید که کسل، خسته و بی‌حوصله به نظر نیایید.
    به یاد داشته باشید راه مقابله با خجالت این است که به چیزهای دیگری تمرکز کنید؛ مانند فکر کردن و تصور اینکه چطور می‌شود از اتفاقات اجتماعی لذت برد.
    از طرد شدن یا شکست خوردن، نترسید. قهرمانان ورزشی نیز با وجود احتمال شکست، باز هم به مبارزه و رقابت می‌پردازند؛ اما تقریبا همه آنها برای برد به میدان می‌روند و هیچ‌گاه از شکست حرف نمی‌زنند.
    کم‌رویی، تـردید و دودلی هنگامی ‌رخ می‌دهد که شما به عیوب و نقایص خود فکر می‌کنید. افکـارتـان را متوجه شخصی کنید که در حال گفت‌وگو با او هستید. در این حالت، هم شما اضطراب خود را از خاطر خواهید برد و هم طرف مقابل از توجه شما خوشحال خواهد شد.
    همه‌چیز را به خودتان نگیرید. نباید هر چیزی مانند شوخی و طعنه را به عنوان توهین تلقی کنید. مردم اغلب چیزهایی را می‌گویند که هیچ مقصود و منظوری از آن ندارند؛ هر چند گاهی اوقات مردم نـظـرات نابجا و بی‌موردی می‌دهند؛ در این صورت، قاطعانه از خودتان دفاع کنید.
    توقعتان را کم کنید. بنا نیست در پایان یک گفت‌و‌گو، شما افراد را کاملا مجذوب خود کرده باشید. همین که همه از هم‌صحبتی یکدیگر لذت برده باشید، کافی است. باور کنید!
    هول نکنید. آدم‌های روبه‌روی شما هر چقدر هم که مهم باشند، آدم هستند؛ آنها هم معایب و مشکلات و ضعف‌های خودشان را دارند؛ عین شما! شاید هم مثل خود شما دارند سعی می‌کنند کسی متوجه نشود چقدر خجالتی هستند!
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:18.

  14. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #998
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض وسواس فکری!

    ● مقدمه
    اختلال وسواس فكري عملي اغلب موضوع لطيفه‌ها ، بذله گويي‌ها و شوخي‌ها بوده است. برخلاف الگوهاي كليشه‌اي ، اختلال وسواس فكري عملي واقعي موضوعي خنده‌دار نيست. وسواس يك اختلال اضطرابي داراي پايه زيست شناختي است كه اغلب از كودكي شروع مي‌شود و ممكن است الگوي خانوادگي داشته باشد. اختلال وسواس فكري – علمي با وسواس‌هاي فكري ، رفتارهاي اجباري و يا هر دو آنها مشخص مي‌گردد.
    وسواس‌هاي فكري افكار يا تجسم‌هاي نا خوانده‌اي هستند كه به صورت مكرر وارد آگاهي مي‌گردند. در حالي كه رفتارهاي اجباري ، در ظاهر امر رفتارها و عادات مكرر غير قابل توقف هستند كه شخص با هدف كاهش ناراحتي و اضطراب خود آنها را انجام مي‌دهد. هم افكار وسواسي و هم رفتارهاي اجباري معمولا توسط خود مبتلايان به آنها غير واقع گرايانه و غير منطقي ارزيابي مي‌شوند، اما مبتلايان ، خود را ناتوان از متوقف كردن آنها مي‌دانند.
    ● نشانه‌هاي وسواس
    گرچه انواع افكار و رفتارها در اغلب موارد از شخصي به شخص ديگر فرق مي‌كند، بعضي از الگوها مشترك هستند. به عنوان مثال ، مبتلايان به وسواس امكان دارد در وارسي‌هاي مكرر درگير گردند. اين عمل ممكن است به صورت وارسي درها و كليدها جهت كسب اطمينان ، خاموش كردن همه وسايل ، قرار دادن كليدها در مكان خاص و از قبيل آنها باشد. بعضي از مردم ممكن است بصورت افراطي از طريق دست شستن و تميز كردن مكرر از ميكروب‌ها اجتناب نمايند.
    بعضي از مردم ممكن است تشريفات رفتاري ويژه‌اي در مورد فعاليت‌هاي روزمره داشته باشند، از قبيل: پوشيدن يا در آوردن لباس به شيوه و نظم خاص ، وارد شدن يا ترك كردن خانه يا اتاق به شيوه‌اي معين ، سعي در تكرار (يا اجتناب از تكرار) يك عمل يا فكر خاصي به تعداد مشخص جهت بدست آوردن خوشبختي و غيره. در بعضي موارد رفتارهاي مرتبط با ساير اختلال‌ها ، از قبيل بي‌اشتهايي عصبي ، پراشتهايي و جنون موكندن (كندن موها ، كندن مژه‌ها) مي‌توانند كيفيت وسواس به خود بگيرند.
    خيلي مهم است كه به اين نكته توجه داشته باشيد كه بسياري از مردم بعضي از الگوهاي رفتاري و فكري فوق را در دوره‌اي از زندگي خود تجربه مي‌كنند، بدون اينكه به اختلال وسواس فكري – عملي مبتلا باشند. به عنوان مثال ، وارسي درها جهت ايجاد امنيت بيشتر و يا شستن دست‌ها بعد از مواجه شدن با ميكروب‌ها امري طبيعي است.
    ● آيا هر نوع توجه به پاكيزگي نشانه وسواس است؟
    نشان دادن درجاتي از پاكيزگي و توجه به جزئيات متناسب به نظر مي‌رسد و حتي به هنگام رشد و بالغ شدن به عنوان نشانه‌هايي از بلوغ در كودكان در نظر گرفته مي‌شود. همين طور ، هر كسي يك شيوه و اسلوب براي انجام كارهاي خود دارد. فقط زماني كه افكار و رفتارها به طور افراطي مكرر بود ، و يا به جاي كمك ، در فعاليتهاي روزمره زندگي تداخل كرد، بايد به اختلال وسواس مظنون بود. بنابراين ، افراد داراي اختلال وسواس زمان زيادي را صرف انجام تشريفات يا اجتناب از رفتارهاي (خاص) مي‌كنند، طوري كه مسائل مهم زندگي‌شان مورد غفلت قرار مي‌گيرد.
    آنها آن‌قدر زمان صرف بهداشت شخصي خود مي‌كنند كه از كلاس جا مي‌مانند. آنها ممكن است آنقدر نگران ميكروب و آلودگي باشند كه از صرف غذا در سالن غذاخوري و به همراه دوستان‌شان خودداري نمايند. آنها همچنين ممكن است به خاطر ترس و شرمندگي از فاش شدن نشانه‌هاي وسواسي‌شان در پيش ديگران از فعاليتهاي اجتماعي خودداري كنند.
    ● دريافت كمك
    اگر شما فكر مي‌كنيد كه خودتان و يا كسي كه شما مي‌شناسيد، از اختلال وسواس رنج مي‌برد (مي‌بريد) با يك متخصص بهداشت رواني مشاوره نماييد. اختلال وسواس فكري ـ عملي، اختلالي است كه مي‌توان به آن از طريق مشاوره ، رفتار درماني و يا دارو درماني كمك كرد.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:18.

  16. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #999
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض چرا انسان جهان را رنگی می بیند؟

    مارک چنگیزی دانشمند علوم شناختی در مؤسسه ی پلی تکنیک رنسلر در تروی نیویورک معتقد است حالات روحی و احساسات پایه های اصلی بینایی رنگی است و این توانایی ارتباطات عمیق تر و غنی تری با مابقی جهان ادراکی انسان دارد.
    اما برخی از انسان ها واقعا" رنگ قرمز را به شکلی که اکثر انسان ها آن را درک می کنند، نمی بینند. در حدود ۸ درصد از مردان در متمایز کردن رنگ ها از یکدیگر دچار مشکل هستند و کمت ر از ۰.۵ درصد از زنان مشکلی مشابه دارند.
    بینایی رنگی بر اساس گیرنده های نوری در چشم رخ می دهد که به سلول های مخروطی شهرت دارند و در حدود ۶ تا ۷ میلیون از آن ها در شبکیه ی چشم انسان وجود دارد. انسان ها معمولا" از سه نوع از این سلول ها برخوردارند که هر یک از آن ها نسبت به طول موج های کوتاه، متوسط و بلند واکنش نشان می دهند.
    آبی نیلی و متمایل به بنفش مرز طول موج های کوتاه و قرمزها در مرز طول موج بلند قرار دارند. چشم در عین حال از حدود ۱۲۰ میلیون رشته ی میله مانند برخوردار است که تنها قادر به جذب نور هستند و واکنشی نسبت به رنگ ندارند.
    بر اساس برخی از محاسبات و تخمین ها چشم انسان از توانایی تشخیص یک تا ۱۰ میلیون رنگ مختلف برخوردار است، در عین حال وجود گروهی کوچک از زنان که چهار نوع سلول مخروطی در چشم آن ها وجود دارد نیز نشان می دهد امکان تشخیص تعداد بسیار بیش تر از ۱۰ میلیون رنگ نیز توسط انسان وجود دارد.
    بر اساس برخی از محاسبات و تخمین ها چشم انسان از توانایی تشخیص یک تا ۱۰ میلیون رنگ مختلف برخوردار است، در عین حال وجود گروهی کوچک از زنان که چهار نوع سلول مخروطی در چشم آن ها وجود دارد نیز نشان می دهد امکان تشخیص تعداد بسیار بیش تر از ۱۰ میلیون رنگ نیز توسط انسان وجود دارد.
    در بیش تر موارد کوررنگی، سیستم مخروطی چشم برای طول موج های متوسط یا بلند دچار اختلال شده و باعث می شود رنگ های قرمز، سبز و گاه زرد مشابه یکدیگر به نظر بیایند. در موارد نادری از کوررنگی افراد توانایی تشخیص رنگ زرد را از آبی نداشته و در بدترین حالت بیمار تمام جهان را به رنگ خاکستری می بیند.
    سگ ها و گربه ها به صورت ژنتیکی کوررنگ هستند و تنها قادر به درک سایه هایی ضعیف از رنگ هستند. به بیانی دیگر قدرت بینایی آن ها در شب است و در تاریکی از قدرت دید محیطی بالایی برخوردارند. حشرات از طریق صدها هزار واحد گیرنده ی نور، جهان را به شکل ساختاری موزائیک مانند می بینند و از سویی دیگر برخی از حیوانات نیز هستند که از بینایی رنگی قدرتمندتر از انسان برخوردارند، برای مثال کبوترها و ماهی های قرمز یا گلدفیش ها توانایی دیدن امواج ماوراء بنفش را نیز دارند، امواجی که چشم انسان قدرت دیدن آن را ندارد.
    دیوید هیلبرت، استادیار فلسفه در دانشگاه ایلینویز معتقد است انسان در دیدن نسبت به دیگر پستاندارن فوق العاده است اما نسبت به استانداردهای بزرگ تری از قدرت دید کاملا" معمولی و متوسط به شمار می رود. بیولوژیست ها بر این باورند سیستم بینایی جانداران طی میلیون ها سال تکامل یافته و دلیل پایداری برخی از ساختارهای خاص در بینایی آن ها ناشی از ویژگی هایی است که برای بقای جاندار در آن ساختارها نهفته بوده است.
    ● چرا انسان جهان را رنگی می بیند؟
    یکی از فرضیه ها در رابطه با منشاء دید رنگی انسان این است که چنین توانایی ای به انسان های اولیه کمک می کرده تا بتوانند میوه های قرمز رنگ را در میان برگ های سبز رنگ درختان تشخیص دهند. به گفته ی استفان پالمر استاد علوم شناختی دانشگاه کالیفرنیا برکلی، دید رنگی به طور کلی در تشخیص اجسام و ساختار فضایی آن ها از دیگر اجسام کمک می کند.
    مارک چنگیزی، نظری متفاوت داشته و بر اساس مطالعاتش معتقد است سیستم مخروطی چشم انسان به منظور ردیابی تغییرات هموگلوبین های خون به واسطه ی نوسان در اکسیژن رسانی خون تکامل یافته اند. به بیانی دیگر چشم انسان آن چه در زمان سرخ شدن ناشی از شرم ساری و یا سفید شدن ناشی از ترس شدید به صورت فیزیولوژیکی رخ می دهد را می تواند با کمک طیف های کامل رنگ انسانی مشاهده کند.
    به گفته ی چنگیزی در میان موجودات نخستین، موجوداتی با صورت های پر مو دارای سیستم بینایی ابتدایی بوده اند که تنها توانایی تشخیص آبی، زرد و خاکستری را داشته است. در حالی که موجوداتی با سیستم بینایی مشابه انسان از صورت های بی مویی برخوردار بوده اند، زیرا به گفته ی چنگیزی دید رنگی به آن ها امکان می داده است تغییرات احساس و سلامت بدن را با کمک تشخیص رنگ های قرمز، زرد، سبز و آبی در صورت یکدیگر، ردیابی کنند.
    بر همین اساس چنگیزی طرحی ارائه کرده است تا بیمارستان ها از لباس هایی با رنگمایه های نزدیک به پوست انسان ها استفاده کنند تا پزشکان با جایگزین کردن این لباس ها به جای لباس های آبی یا سفید کنونی، بتوانند کوچک ترین تغییرات را در رنگ بیماران تشخیص دهند.
    همه ی افراد قرمز را یکسان می بینند؟
    چنگیزی بر اساس مطالعات خود بر روی نخستینیان و دید رنگی معتقد است درک انسان ها از رنگ باید پدیده ای ثابت باشد. اما دیگر مطالعات نشان می دهد دیدن رنگ ها گاه مشابه چشیدن طعم غذا است، چنان که طعمی خوشایند گاه برای فردی ناخوشایند و تلخ بوده و برای دیگری شور یا بی مزه به نظر می آید.
    درست مشابه زمانی که درجه ای از رنگ زرد می تواند برای افراد مختلف زیبا یا آزار دهنده به نظر آید. معمولا" افراد به صورت طبیعی طعم غذاهای کپک زده یا فاسد را دوست ندارند که این رفتار از سودمندی تکاملی برخوردار است زیرا احتمال خورده شدن چنین غذاهایی توسط انسان کاهش یافته و از بیماری یا مرگ آن ها جلوگیری خواهد کرد.
    چنگیزی بر اساس مطالعات خود بر روی نخستینیان و دید رنگی معتقد است درک انسان ها از رنگ باید پدیده ای ثابت باشد. اما دیگر مطالعات نشان می دهد دیدن رنگ ها گاه مشابه چشیدن طعم غذا است، چنان که طعمی خوشایند گاه برای فردی ناخوشایند و تلخ بوده و برای دیگری شور یا بی مزه به نظر می آید.
    پالمر معتقد است این رفتار درباره ی رنگ ها نیز صحت دارد زیرا انسان ها برخی از رنگ ها از قبیل آبی آسمان پاک یا رنگ آب تمیز را سودمند و رنگ غذاهای فاسد و یا زباله های بیولوژیکی را ناخوشایند می دانند.
    به گفته ی پالمر، آبی یکی از محبوب ترین رنگ ها به شمار می رود زیرا نشان دهنده ی موارد مثبتی از قبیل آسمان پاک است. سبز و زرد در مقابل یکی از ناخوشایندترین رنگ ها است زیرا معمولا" مواد سمی را یادآور می شود.
    نتایج مطالعات جدید پالمر نیز نشان می دهد اولویت رنگی در افراد مختلف با میزان علاقه ی آن ها به جسمی با رنگ مشابه ارتباط نزدیک دارد.
    هم چنین احساس افراد نسبت به رنگ ها متناسب با محیطی که فرد در آن قرار دارد در طول دوره ی زندگی تغییر می کند. پالمر می گوید اعتقادی به وجود تجربه ی حسی خالص از رنگ ها ندارد و علاقه ی انسان ها به رنگ به اجسامی ارتباط دارد که مورد علاقه ی انسان است.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:19.

  18. 4 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1000
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2004
    محل سكونت
    forum.p30world.com/member.php?u=989
    پست ها
    1,230

    پيش فرض راهکارهای بخشیدن دیگران

    گاهی اتفاق می افتد که وقتی با خود خلوت می کنیم یا برای ناکامیهای زندگیمان به دنبال مقصری هستیم، به یاد می آوریم که از کس یا کسانی بسیار رنجیده ایم و این رنجیدن همچون کوهی بر دوش ما حمل می شود. در این حالت همواره فشار عمل و تصمیم دیگری را بر خود و زندگیمان حس می کنیم. گاهی این نبخشیدن همچون سنگهایی هستند که بر سر راه پیشرفت ما قرار گرفته اند و امکان رهایی از شرایط نامطلوب را از ما گرفته اند. رنجی که با نبخشیدن دیگری متحمل می شویم همواره قلب ما را می فشارد در حالیکه در بیشتر موارد فردی که ما را آزرده حتی از رنجش ما خبر نیز ندارد. این رنجش باعث می شود همواره تحت کنترل گذشته و فرد رنجاننده باشیم و شادی های زندگیمان کدر شود. در حالیکه اگر می توانستیم واقعا طرف مقابل را ببخشیم آرامش واقعی را در زندگیمان احساس می کردیم و در حقیقت لطف بزرگی به خودمان کرده بودیم.
    ● چرا بخشیدن سخت است؟
    اغلب ما اکراه داریم که عصبانیتمان برطرف شود چون حس می کنیم اگر دیگری را ببخشیم کنترلمان را از دست می دهیم و شاید دوباره از سمت او آسیب ببینیم. احساس می کنیم بخشیدن فردی که ما را آزرده عادلانه نیست. زیرا با بخشیدن دیگری عمل او پاک می شود و بخشیدن مانند این است که او را بدون تنبیه رها کرده باشیم و تمایل داریم که با نبخشیدن دیگری به او آسیب برسانیم. فکر می کنیم اگر دیگری را ببخشیم.
    نمی توانیم عمل فرد را از خود او جدا کنیم و اغلب باور نداریم که کسی که ما را آزرده است هیچ نکته مثبتی داشته باشد.
    از سوی دیگر خودگویی های منفی ما مانع بخشش دیگریست. ما غالبا حرفهای زیر را با خود تکرار می کنیم :
    "او را نمی بخشم چون در این صورت او هیچگاه مسئولیت کارهایی که انجام داده است را نمی پذیرد.”
    "اگر او را ببخشم ریا کرده ام چون در باطن میلی به بخشیدن اوندارم."
    "فــقط افراد ضعیف گذشت می کنند."
    "حتماً به خاطر شخصیت پستش بوده که مرا آزرده است."
    "آدم بی حواس و بی دقتی است."
    "او برای من ارزشی قائل نیست"
    "از قصد این کار را انجام داده.”
    و طرف مقابل را با خشونت هر چه تمام تر قضاوت خواهیم کرد.
    پژوهشهای مختلف نشان می دهد ، بخشیدن دیگران به کاهش استرس ( وکاهش بیماریهای مزمن مرتبط با استرس) ، کاهش فشار خون ، سلامت قلب، روابط سالمتر وشادی بیشتر کمک می کند. همچنین بخشش اشتباهات دیگران می تواند به بهتر ماندن مغز و بهبود شرایط روانی فرد نیز کمک نماید.
    از سوی دیگر بخشیدن تنها راه متوقف نمودن چرخه خشونت ایجاد شده است. ما وقتی کسی را نمی بخشیم در نهان دل آرزو داریم او از این نبخشیده شدن توسط ما آسیب ببیند و در حقیقت در پی انتقام از او هستیم. با بخشیدن او خشونت و انتقام از میانه ارتباط به کناری می رود و سلامت روابط افزایش می یابد.
    در متون مقدس در ترویج صفت بخشایش سخن بسیار رفته است که از آن جمله می توان به دو مورد زیر اشاره کرد:
    ـ گناه دیگران را ببخشید تا خدا گناهان شما را ببخشد.
    ـ قضاوت نکنید تا در مورد شما قضاوت نشود ، ببخشید تا بخشیده شوید.
    در مورد اهمیت بخشیدن دیگران همین بس که در نظر بگیریم شاید این شرایط برای خود ما هم پیش آید و ما نیز روزی نیازمند بخشیده شدن از جانب دیگران شویم. پس قانون کارما را به یاد آوریم و بومرنگ خود را به سمت بخشش افراد پرتاب کنیم تا با بخشیده شدن از جانب دیگران به سمتمان بازگردد.
    ● چگونه می توانیم در راه بخشیدن دیگران قدم برداریم؟
    باید در نظر داشته باشیم، بخشیدن دیگری عمل او در گذشته را پاک نخواهد کرد بلکه فقط در لحظه اکنون ، حال بهتری به ما خواهد داد. نبخشیدن دیگری مانند گرفتن زغال گداخته در دست است و فقط به خودمان آسیب می رساند. و با درک آسیب نبخشیدن دیگران باید برای این مهم قصد نماییم.
    بخشیدن به معنای فراموش کردن آزردگیمان و بازگرداندن فرد آسیب رسان به جایگاه قبلیش نیست. بلکه به این معناست که ما رنجشی را که از آسیب وارده همواره به ما می رسد از بین می بریم.
    ما می توانیم کسی را ببخشیم در حالیکه عمل او را نبخشیده ایم و در این حالت در صلح بیشتری با خو به سر می بریم. بخشیدن لازمه اش این نیست که وانمود کنیم چیزی اتفاق نیفتاده و یا این که درد و رنج ناشی از خلاف دیگران را پنهان کنید. بلکه با آگاهی برای بخشیدن تصمیم می گیریم.
    برای بخشیدن دیگران اولین قدم این است که خودمان را جای طرف مقابل بگذاریم و احساس او ، مخصوصا ناتوانی های او را در نظر بگیریم. ببینیم چرا او دست به چنین کاری زده است. از خودتان بپرسید، " این فرد ممکن است چه دردی در گذشته تجربه کرده باشد که باعث شده الان اینطور رفتار کند؟" بعد از اینکه این سوال را از خودتان پرسیدید، سعی کنید پاسخ آن را در ذهنتان مجسم کنید. آیا در بچگی کسی او را دوست نداشته؟ آیا والدین یا معلم هایش با او بدرفتاری کرده اند؟ احتمالا همه از او انتقاد کرده و او را پس می زده اند و نتیجه آن دردی شده است که شما می بینید.سعی کنیم کسی که ما را آزرده از دیدگاهی انسانی بفهمیم. این حس که او برای خوشحالی خودش ما را آزرده باید به این فکر که او راه دیگری بلد نبوده و گیج و سردر گم بوده تغییر کند. دیگری را به عنوان یک انسان کامل ببینیم که مورد محبت خداست و هر چه بیشتر روی نکات مثبت او تمرکز کنیم. و همواره در نظر داشته باشیم که آیا ما صلاحیت تنبیه کردن دیگران را داریم؟ به خاطر آوردن مواردی که خودمان دیگری را آزرده ایم و آگاهی به میزان منیت مان در هنگام نبخشیدن دیگران هم می تواند به بخشیدن دیگران کمک کند.
    و همواره در نظر بگیریم که آیا عمل (گناه) بعضی از افراد آنقدر منفیست که استحقاق بخشش را نداشته باشند.
    گام دیگر این است که از موضوع فاصله بگیریم و به عنوان یک داستان به آن نگاه کنیم. فرآیند انتقال و حوادث قبلی که باعث رنجش ما شده است را نیز ببینیم. مسئولیت حوادث زندگیمان را بپذیریم. فقط وقتی می توانیم قدمی در جهت بهبود اوضاع برداریم که دست از سرزنش دیگران بکشیم و نقش خودمان را نیز ببینیم. ملامت کردن دیگران بهانه ایست برای نپرداختن به واقعیت، بهانه ای برای قدم برنداشتن .
    کنترل خشم در زمان آزردگی و بعد از آن نیز یکی از راهکارهای بخشیدن دیگران است. زمانیکه بتوانیم خشم خود را کنترل کنیم و نیاز به ابرز خشم به هر صورت را در خود از بین ببریم گام موثری در جهت بخشایش برداریم.با این کار میل به درس دادن ، تنبیه و اجرای عدالت را نیز باید مهار کنیم.
    در هنگام بخشیدن دیگران، فرد باید رنجهای فراوانی که ناشی از خلاف و پیامدهای عاطفی و روانی است، را بر طرف کند. بایستی دنبال راه حلی باشد که بتواند از اشتغال ذهنی خود نسبت به اتفاقی که در گذشته رخ داده است بکاهد. و به این منظور برای تخلیه عواطف منفی خود برنامه ریزی کند.
    فرد رنجیده باید وقت کافی برای ادراک تمام جنبه های آسیبش اختصاص دهد. درسی که از آسیب وارده گرفته را نادیده نگیرد. کامل کردن سوگواری و سپس فرصت شفا دادن به خود بدهید.
    همواره به یاد داشته باشیم وقتی کسی را می بخشیم کسی که بیش از همه از این بخشش سود می بیند خودمان هستیم نه دیگری. و ما توان این را داریم که زندگی طرف مقابل را نیز تغییر دهیم. رها کردن خودمان و آزاد شدن از دیگری.
    نهایتا وقتی قصد بخشیدن دیگران را داریم ، برای توانایی بخشیدن خود دعا کنیم.
    ● پدر و مادر
    هر کس درزندگی به بهترین گونه ای که می داند عمل می کند. در این راه اشتباهات بسیاری مرتکب می شود گاه بر اساس اطلاعات غلط عمل می کند و گاه کارهای احمقانه از او سر می زند. با این حال در همه این موارد او به بهترین نحو ممکن عمل کرده است. هیچکس کامل و بی عیب نیست.
    والدین ما نیز به بهترین نحوی که می دانستند به تربیت ما پرداختند. آنها بر اساس اطلاعاتی که داشتند و با شهامت قدم در قلمرو ناشناخته دوران بچه داری گذاشتند. سرزنش کردن مداوم آنها بخاطر عدم انجام صحیح وظایف پدر و مادری کاری عبث و بیهوده است.
    بعضی ها هرگز والدین خود را نمی بخشند و زندگی خود را طوری تنظیم می کنند که به آنها نشان دهند که وظایف خود را بخوبی انجام نداده اند...
    در واقع می خواهند بگویند: این تقصیر شماست که من ورشکسته، تنها و غمگینم. پس حال بنشینید و رنج کشیدنم را تماشا کنید.
    ● تمرین آرامبخشی برای بخشش خود و والدین
    ابتدا خود را آرام نمایید ، عضلات خود را شل کرده و امواج مغز خود را مانند حالت قبل از خواب (آلفا) کنید. برای رسیدن به این حالت ممکن است مجبور باشید از راهنماهای تمرین آرامبخشی استفاده کنید. پس از رسیدن به این حالت ، خود را در ۵ یا ۶ سالگی تجسم کنید. به ژرفای چشمهای این کودک بنگرید و آرزوی صمیمانه اش را دریابید. کودکان اغلب فقط محبت صادقانه و گرم شما را می خواهند. پس آغوش خود را به روی این کودک بگشایید و این کودک را بغل کنیدو با محبت و ملایمت به او بگویید که چقدر دوستش دارید و برای شما عزیز است. همه چیز این بچه را تحسین کنید و به او بگویید که اگر از او اشتباهی سر بزند کوچکترین اشکالی ندارد. به او قول بدهید که در هر شرایطی با او خواهید بود. اکنون بگذارید این بچه آنقدر کوچک شود که در قلب شما جای بگیرد. چهره کوچکش را ببینید که که سرش را بالا کرده و به شما نگاه می کند. تا می توانید محبت خود را نثارش کنید.
    اکنون مادر خود را نیز به صورت دخترکی ۴ یا ۵ ساله مجسم کنید که وحشتزده است و جویای محبت و هراسان از اینکه این محبت را کجا پیدا کند. آغوش خود را به روی او بگشایید و این دختر بچه را بغل کنید و به او بگویید که چقدر دوستش دارید و برای شما عزیز است. به او اطمینان بدهید که می تواند به شما تکیه کند و همواره در هر شرایطی با او خواهید بود. وقتی آرام گرفت و احساس ایمنی کرد، بگذارید آن قدر کوچک شود که در قلب شما جا بگیرد. او را نیز با کودک خود در قلبتان جا دهید، تا محبت خود را به یکدیگر نثار کنند.
    اکنون پدر خود را نیز به صورت پسر بچه ای سه یا چهار ساله مجسم کنید که وحشتزده و گریان و جویای محبت است و اشک می ریزد چون نمی داند به کجا پناه ببرد.آغوش خود را بگشایید و این پسر بچه لرزان را نیز آرام کنید. نوازش کنان قربان صدقه اش بروید و بگذارید بفهمد که چقدر دوستش دارید. این احساس را به او بدهید که برای همیشه در کنارش خواهید بود.هر وقت اشکهایش خشک شد و احساس کردید که این پسر بچه آرام و قرار گرفته است بگذارید او نیز در قلب شما بماند تا این بچه های کوچک بتوانند عشق خود را نثار یکدیگر کنند و شما نیز همگی آنها را دوست بدارید.
    در قلب ما آنقدر محبت هست که می توانید با آن تمام این سیاره را شفا دهیم. اما اکنون بگذارید از این محبت برای شفای خودمان استفاده کنیم. تابش گرما و ملاطفت و ملایمت را در کانون دل خود احساس کنید.
    ● تمرین آرامبخشی برای پایان دادن به نفرت
    این تمرین را فقط یکبار انجام دهید!
    چشمان خود راببندید و خاموش و آرام بنشینید.
    به آن کس که برای شما بخشیدنش از همه سخت تر است بیندیشید.
    واقعا دوست دارید با او چه کنید؟ او برای اینکه عفو و بخشش شما را به دست بیاورد چه باید بکند؟ مجسم کنید که هم اکنون همان کار را کرده است. جزئیات را نیز تصور کنید. هرگاه که احساس کردید کارتان تمام شده است، زمان را کوتاه کنید و بگذارید که این حس برای ابد خاتمه یابد.
    معمولا در این زمان احساس سبکی و آرامش می کنید و بخشیدن برای شما آسانتر می شود.
    ● تمرین آرامبخشی بخشایش
    آرام بنشینید و چشمان خود را ببندید و بگذارید که جسم و ذهنتان استراحت کند.
    خود را در یک صحنه تئاتر مجسم کنید.
    شخصی که شما را آزرده و نیاز به بخشیدنش دارید بر صحنه تئاتر است.
    سعی کنید او را به روشنی ببینید.
    سپس تمام موهبتهای نیکو را برای او مجسم کنید. همه موهبتهایی که برای او پر معنا خواهد بود.او را با داشتن آن موهبتها متبسم و خوشبخت ببینید.
    چند دقیقه این تصویر را نگه دارید، آنگاه بگذلرید محو شود.
    وقتی او صحنه را ترک کرد ، خود را بر صحنه قرار دهید.
    ببینید که همه موهبتهای نیکو به سراغ شما نیز می آید. خود را نیز متبسم و شاد ببینید.
    نعمت کائنات در اختیار همه ماست.
    ● خودگویی بخشایش
    برای ایجاد امکان بخشیدن دیگران، می توانیم جملاتی را با خود تکرار کنیم و آنها را جایگزین جملات خودگویی های معمولمان نماییم. این جملات از طریق آگاهیمان وارد لایه های ذهنمان می شود و به فرآیند بخشایش دیگران کمک می کند. بهترین جمله هایی که در این موارد می توان به کار برد در زیر پیشنهاد می شوند:
    من خودم را برای ... می بخشم.
    کسی که لازم است ببخشم ... است. و من او را برای ... می بخشم.
    متشکرم، من اکنون تو را آزاد می کنم.
    ● دعا
    پروردگارا! من به کمک و خردمندی تو نیاز دارم. امروز من بینش بهتری نسبت به بخشیدن دیگران به دست آورده ام و با کمک تو، می توانم دیگری را کاملا از صمیم قلبم ببخشم. همانطور که تو به راحتی مرا می بخشی، من نیز دیگری را می بخشم. پروردگارا از تو می خواهم مرا برای رنجاندن دیگران ببخشی و کمک کنی آنها نیز مرا ببخشند و از تو می خواهم روابط من با دیگران را بهبود بخشی. من ترا به نام ارحم الراحمین صدا می زنم که تو بهترین گذشت کنندگانی. ترا سپاس می گویم که همواره مرا بیش از خوبیهام دوست می داری.
    Last edited by aligol172; 30-06-2011 at 13:19.

  20. 3 کاربر از aligol172 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •