تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 100 از 137 اولاول ... 509096979899100101102103104110 ... آخرآخر
نمايش نتايج 991 به 1,000 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #991
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    می ترسم از اینهمه تردید !
    حتی از طرح نفس های تو
    که نقش بسته بر لحظه هایم
    از این نگاه مبهم سایه ها
    که مرا می خوانند...
    صدایم را می شنوی؟
    می ترسم از این بی تفاوتی
    آخر میان اینهمه ناباوری
    چه ساده رنگ باخته ای!
    اینکه تو هم مثل باور سوخته ام شوی
    می ترسم...

  2. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #992
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    درالتهاب تمام این ثانیه ها
    تنها بهانه برای این خنده های کاغذی
    ترس عمیق تبعید بود و بس
    به نگاهم طعنه نزن..!
    باور کن ...باران نمی بارد
    حس نمناک خیالت
    ترجمه ی اشک ها و خنده های من است...

  4. 2 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #993
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    امشب از همان راهی که آمدم
    تا مهمان مهربانی هایت باشم
    به سمت دورترین سواحل گریه برمی گردم
    چراغ راهم
    چشم های روشن توست
    راه توشه ام
    عطر ترانه های آفتابی ات
    و امید
    امید به اینکه در پی ام بیایی
    اما صدایم نکنی
    بیایی و نشانی خانه بارانی ام را
    که در خم و پیچ بغض سالها
    با بوی پیراهن تو بنا کرده ام بیابی
    و برایم نامه ای بفرستی
    که تا همیشه
    واژه های مهربانی ات
    همراه گریه های شبانه ام باشد
    همین !


  6. 3 کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #994
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    چطور می توانی به چشمانم بنگری مانند دروازه ای باز
    تو را راهنمایی کردم به درونم جایی که در آن آرمیده ام
    بدن روح
    روح من جایی سرد خوابیده است
    تا تو آن را در آنجا پیدا کنی و سر جایش باز گردانی

    (مرا بیدار کن)
    مرا از درون بیدار کن
    (نمی توانم برخیزم)
    مرا از درون بیدار کن
    (نجاتم بده)
    مرا صدا بزن و مرا از تاریکی نجات بده
    بگذار تا خون در رگانم جاری شود
    (نمی توانم بر خیزم)
    قبل از اینکه بی بازگشت شوم
    (نجاتم بده)
    نجاتم بده از این پوچیی که به آن رسیدم

    الان من می دونم که من پوچم
    تو نباید منو تنها بگذاری
    به من حیات (نفس) بده ومرا تحقق ببخش
    مرا به زندگی برگردان

    (مرا بیدار کن)
    مرا از درون بیدار کن
    (نمی توانم برخیزم)
    مرا از درون بیدار کن
    (نجاتم بده)
    مرا صدا بزن و مرا از تاریکی نجات بده
    بگذار تا خون در رگانم جاری شود
    (نمی توانم بر خیزم)
    قبل از اینکه بی بازگشت شوم
    (نجاتم بده)
    نجاتم بده از این پوچیی که به آن رسیدم
    مرا به زندگی برگردان

    من در یک زندگی دروغین می زیستتم ,چیزی دیگر در خود ندارم (پوچم)
    مرا به زندگی برگردان

    به خود منجمد شده ام , بدون (دستان تو) دستانی که مرا لمس کند.
    بدون عشق تو , عزیزم
    تنها تو حیات بخشی در میان مرگ

    (تمام این زمانی که نمی توانم باور کنم , نمی توانستم ببینم)
    (در تاریکی مانده بودم ولی تو در جلوی (چشم) من بودی.
    به نظر میاد که هزاران سال خوابیده باشم
    چشمانم را باز کن به روی همه چیز
    (بی فکر,بی صدا,بی روح)
    نگذار اینجا بمیرم
    (باید چیزه بیشتری وجود داشته باشد)
    مرا به زندگی باز گردان

    (مرا بیدار کن)
    مرا از درون بیدار کن
    (نمی توانم برخیزم)
    مرا از درون بیدار کن
    (نجاتم بده)
    مرا صدا بزن و مرا از تاریکی نجات بده
    بگذار تا خون در رگانم جاری شود
    (نمی توانم بر خیزم)
    قبل از اینکه بی بازگشت شوم
    (نجاتم بده)
    نجاتم بده از این پوچیی که به آن رسیدم
    مرا به زندگی برگردان

    من در یک زندگی دروغین می زیستتم ,چیزی دیگر در خود ندارم (پوچم)
    مرا به زندگی برگردان

  8. #995
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    بار دیگر خیس در عرق بیدار می شوم
    روزی دیگر می گسترد تا تلف شود
    در رسوایی من
    حس می کنم که هرگز اینجا رو ترک نخواهم کرد
    گریزی وجود ندارد

    من بدترین دشمن خویشم

    من تسلیم شده ام ; من افسرده شدم
    چیزی نداری که بگی ؟
    اینو از من دور کن , دارم خفه می شم
    بگو که با من چه مشکلی داری

    نمی دانم چطور
    فکر کردم که حواسم جمع است ولی ترسیده بودم
    من آماده نبودم
    از شدت ترس تند و تند نفس می کشیدم
    به دنبال هرگونه کمکم , از هر کجا
    و کسی اهمیت نمی دهد

    من تسلیم شده ام ; من افسرده شدم
    چیزی نداری که بگی ؟
    اینو از من دور کن , دارم خفه می شم
    بگو که با من چه مشکلی داری

    مرا از این بیچارگی بیرون بکش
    مرا از این بیچارگی بیرون بکش
    از این بیچارگی مرا .....
    مرا از این فلاکت لعنتی بیرون بکش

    من تسلیم شده ام ; من افسرده شدم
    چیزی نداری که بگی ؟
    اینو از من دور کن , دارم خفه می شم
    بگو که با من چه مشکلی داری

  9. #996
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    اجتماع سکوت

    و دوباره ماه دست تکان می دهد
    به آرامی بر من می درخشد.
    بر بالهای سکوت،شب از آنسوی می آید
    درست همانطور که قلب من آرزوی تو را دارد
    چراکه هنوز
    گل سرخی راکه ازدیرباز یخ زده بود
    در دستانم نگه داشته ام.
    گلبرگ هایش پژمرده اند
    از رستن باز ایستاده اند
    و اندوه را درون من باقی نهاده اند.
    شراب عشق؛
    آه چه بس شیرین است اما تلخ حسرت است.
    در غروب خورشید دانستم که
    بالا رفتن پرده ترس را می بینم
    در مقابل چشمانم پرده های شبانه فرو می افتند
    مه تاریک و لطیف شب حریصانه همه چیز ر ا در بر میگیرد
    شب:
    " وای بر آنان که قلبشان از افسوس انباشه شده و در غصه غرقند"
    در تاریکی شب خود را می بازم . مرا با صدای آبی و شیرینش مست می کند
    در مستی تنهایی، دیگر از قلمرو موقر مرگ ترسی ندارم
    هیچ آهی از لبانم بر نمی آید
    همچنانکه تلخابه شراب را می نوشم
    قلبم دیگر غصه به خود را نمی دهد
    چراکه می دانم همه چیز می تواند به پایان رسد
    تنها من و چامه سرایی شب اکنون تا ابد به هم می پیوندیم
    تنها من و چامه سرایی شب اکنون تا ابد به هم می پیوندیم
    و سکوت چه زیبا برایم موسیقی می نوازد

  10. #997
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    سوگواران

    درختان نزار در کفن
    به قدمت سنگ ها
    سوگواران عشق ترک شده
    که شیون هاشان هیچگاه به خاموشی نمی نشیند.

    آه!چند بار تا کنون درخشیده است ماه؟
    منعکس گشته در این برکه های سیاه؟

    آیا صدای که شنیده می شود
    شیون آنانی است که وقف زندگی شان گشته اند؟

    آه! چقدر پیرند.......

    اندوه بی پایان در دل داردند:
    اندوه پیری و گذشت زمان
    زیبایی تلخ باستانی

    امید کسانی بر باد رفته
    که با دردی در دل
    در سرزمین های لم یزرع قدم گذاشتند
    و تمام لذت هایشان فرو می رود
    در اعماق دفن شده و برای همیشه مرده انگاشته می شوند

    آه . چقدر پیرند...
    اندوه بی پایان در دل دارند:
    اندوه پیری و گذشت زمان
    یک زیبایی باستانی مرا به هیجان می آورد

  11. #998
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    خیلی زیبا به نظر می رسی , برای مدت طولانی بود که تو را ندیده بودم
    چطور بوده ای , از آرایش موهایت خوشم می آید
    ولی چیزی عوض شده
    و من نمی تونم یک بانو را در چشمانت ببینم , و در لبخندت

    بخاطر بیار که ما همیشه در کنار هم بوده ایم
    و ما این عشقی را که هرگز نمی توانیم از دست دهیم را باور کردیم
    و از آن موقع تا کنون
    من اغلب متحیر مانده ام , که چه حسی داشتیم اگر که بار دیگه همدیگر رو می دیدیم

    خب تو زیبا به نظر می رسی , عالی به نظر می رسی
    مانند فرشته ای از آسمان که برای من آمده
    خب تو زیبا به نظر می رسی , عالی به نظر می رسی
    من احساسی داشتم که دلیل بودنم بود

    وقتی که ما از هم جدا شدیم , هر دو عازم سفر شدیم تا دنیای خود را بیابیم.
    و با طوفان زندگی مواجه شدیم , فکر کردم که شنیدم که تو صدایم زدی
    وقتی که کشتی تو به صخره ها برخورد کرد
    و اکنون اینجا .. ماییم , باز مانده از کشتی , تنها من وتو , آن بیرون بر ساحل

    اگر وقت داری , بیا یه فنجان قهوه بخوریم
    و درباره احساساتی که که با هم سهیم شدیم صحبت کنیم
    چرا که هنوز عشق وجود دارد
    تو به وجودش آگاهی پیدا کردی , آن زمان که دوباره به آن چشمان نگاه کردی

    خب تو زیبا به نظر می رسی , عالی به نظر می رسی
    مانند فرشته ای از آسمان که برای من آمده
    خب تو زیبا به نظر می رسی , عالی به نظر می رسی
    من احساسی داشتم که دلیل بودنم بود

    بله, می دانم , این معنای (دلیل) بودنه
    عالی به نظر می رسی
    الان به این اعتقاد پیدا کردم , این معنای (دلیل) بودنه

  12. #999
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    آیا درون دروغ هایت گم شده ای؟
    آیا به خودت می گویی نمی توانم تشخیص دهم (درست را از غلط)
    جنگ تو یک پوشش است
    ترس را جایگزین آزادی کن ; تو پول را برای دروغ گفته به گردش در میاری

    من با خبرم از آنچه کرده ای

    نه ! نه دیگر اندوهی
    من تاوان اشتباهات تو را داده ام
    نوبت تو از تو گرفته شده
    نوبت و تو هم می رسه که عوض بشی (نباشی)

    درد دیده ام , نیاز دیده ام
    دروغ گو و دزدان را می بینم , انرژی را با طمع جایگزین کن
    آرزویی داشتم , من باور داشتم
    ولی من آغاز به اندیشیدن این فکر کرده ام کردم .. که گول خورده ام

    تو روزی باید تاوان کار هایی که کردی را بدهی

    نه ! نه د یگر اندوهی
    من تاوان اشتباهات تو را داده ام
    نوبت تو از تو گرفته شده
    نوبت و تو هم می رسه که عوض بشی (نباشی)

    دوروغ ها , دروغ گو ها
    دزدان و دروغ گو ها
    دزدان و دروغ گو ها

    نه ! نه دیگر اندوهی
    من تاوان اشتباهات تو را داده ام
    نوبت تو از تو گرفته شده
    نوبت و تو هم می رسه که عوض بشی (نباشی)

    نه ! نه دیگر اندوهی
    من تاوان اشتباهات تو را داده ام
    نوبت تو از تو گرفته شده
    نوبت و تو هم می رسه که عوض بشی (نباشی)

    نوبت و تو هم می رسه که عوض بشی (نباشی)
    نوبت و تو هم می رسه که پاک بشی

  13. #1000
    پروفشنال Snow_Girl's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    Your Heart
    پست ها
    556

    پيش فرض

    بردگان
    یهودیان به دنیا آمده اند برای خدمت به فرعون
    بگوش باش
    به هر کلمه اش , زندگی در ترس
    ایمان
    به آن یکتای نا شناخته ,آن رها کننده
    صبر کن
    کاری باید صورت گیرد , چهار صد سال

    پس بگذار نوشته شود
    بگذار انجام بپذیرد
    من اینجا فرستاده شده ام از سوی آن بر گزیننده (آن یکتا)
    پس بگذار نوشته شود
    بگذار انجام بپذیرد
    برای کشتن اولین فرزند فرعون
    من مرگ خزنده ام

    اینک
    بگذار مردمم بروند, از شهر "گشن"
    برو
    با تو خواهم بود , بوته آتش
    خون
    جریانی سرخ و قوی , در میان نیل
    طاعون
    سه شبانه روز طولانی تاریکی , سلام بر آتش

    بمیر به دست من
    بر سراسر سرزمین می خزم
    اولین مردی که زاده شود را خواهم کشت
    من
    فرمانروای باد نیمه شبم - آن نابود کننده
    زاده شده ام
    به زودی آنجا خواهم بود, توده ای مرگبار
    من
    می خزم بر این پله ها , چون سیلی جاری می کنم تاریکی نهایی را
    خون
    در با خون بره ها رنگین شده , باید عبور کنم

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •