100 درصد آدما روح معنوی زنده ای دارند....
یه شعر دوت شاعرم گفته که مطلعش اینه اگر اجازه داد میخوام بگذارم تا از شاعرای معاصر هم اسمی برده بشه.
تخلص شعریش = دربه در
ای ساده ترین مشکل پیچیده من....نمناکترین ابر گل دیده من
100 درصد آدما روح معنوی زنده ای دارند....
یه شعر دوت شاعرم گفته که مطلعش اینه اگر اجازه داد میخوام بگذارم تا از شاعرای معاصر هم اسمی برده بشه.
تخلص شعریش = دربه در
ای ساده ترین مشکل پیچیده من....نمناکترین ابر گل دیده من
سلام...
فوق العاده بود
_______________________________
گوش دادم
در خیابان وحشت زده ی تاریک
یک نفر گویی قلبش را
مثل حجمی فاسد
زیر پا له کرد
در خیابان وحشت زده ی تاریک
یک ستاره ترکید
گوش دادم...
به گزارش هواشناسي تو مي آيي
سونامي
ترنادو
نمي دانم اسمت را چي بگذارند
هيچ کاسه و کوزه اي را هم بهم نمي ريزي
گرد و خاک مي کني تا
دل من را ببري
تو فکر کردي مگر چند کيلو است
اين صاحب مرده خراب شده
به گزارش هوا شناسي هوا ناجوانمردانه زيباست
و من منتظر تو ام
دکمه هاي پالتو ام را باز گذاشته ام
چشمهايم را بسته ام
و لبهايم نيمه باز
دستهايم کمي تا قسمتي مي لرزد
و اين بغض هاي پراکنده دارند جمع مي شوند تا هجوم بياورند به هنجره
قسمت توست انگار
وگرنه هوا شناسي از اين گزارش ها زياد داده
مادر باد نزاييده بود طوفاني که .....
و من چه کل کل مي کردم برايش
نيست در شهر نگاري که دل ما ببرد
حالا تو داري مي رسي
رسيده اي
و سينه ام حالا چه سبک است
شانه طوفان چقدر گرم است چقدر محکم
خانم ها، آقايان!
اينجا تهران است
مركز شايعه هاي مسموم شبانه روزي
پايتخت عفونت هاي مزمن شهروندي
بخش سرايت مراقبت هاي كشنده كه اضطراب، سرگيجه و استفراغ را هويت ما كرده اند
اينجا تهران است
در تهران هردقيقه يك نفر
پشت خطوط اشغال بيمارستان ها جان ميسپارد
در تهران هردقيقه يك نفر با واقعيت تصادف مي كند
در تهران جنين سقط شدهء دختران فراري
در توالت هاي عمومي پيدا مي شود
اينجا تهران است
در تهران زنان خانه دار
نفرت هايشان را درپاشويهء آشپزخانه ها بالا ميآورند
در تهران مردان مجرّد
بيماري هايشان را درشال گردن دراز خيابان ميپيچند
آنها مدام چترهاي عطسه شان را باز و بسته ميكنند
و در باجه هاي مخابراتي انتظار ميكشند
اينجا تهران است
در تهران بكارت مانند هر كالاي ديگري خريد و فروش مي شود
در تهران آمبولانس هاي پير با پرستارهاي جوان ميخوابند
و مغز تلفن ها زنگ ميخورد
زنگ ميخورد زنگ مي خورد
اينجا تهران است
در تهران شما ميتوانيد
با مصرف چند گرم قرص خواب آور،
براي هميشه از شرّ يك آينده پردردسر خلاص شويد
يا با يك تماس كوتاه رايگان،
خود و خانواده تان را بيمهء ابوالفضل كنيد
اينجا تهران است
خانم ها، آقايان!
به شهر تهران خوش آمديد
از اینکه رد پای شعر هایتان را می بینم خوشحال می شوم... شعر زیبایی بود..تبریک می گم...
ممنون از نظرتون.....نه گرامی از من نیست...دفتری دارم که گاه اشعار را به دلخواه خود انتخاب می کند..گاه از دلم..گاه از قلمکار زیبایی بود
برقرار باشید
لطیف و عاشقانه
عجب... حقیقتی عریان
دوست گرامی... زندگی در همین تضادها خلاصه است...
____________________________________________
در حيرت از اين مباش كه چرا،
سحرها، ميل به برخاستنت نيست
و ميل به راه رفتن ، دويدن ، جهيدن ، و خنديدن ...
در حيرت از اين همه دل مردگی، بي حوصلگی، دل تنگی، خستگی و فرسودگی نباش ...
در حيرت از اين نباش
كه نمی توانی زير لب زمزمه كنی، آواز بخوانی
و به آوازهای ديگران گوش بسپاری،
برانگيخته شوی
به شوق و شور بيايی
گريه كنی
فريادهای شادمانه بركشی
مِهرمندانه و راضی، به ديگران
- به دختران و پسران جوان
به لبخند های شيرين
و اشک ريختن ِ پُرمعنايشان -
نگاه كنی
و در حيرت از اين كه
عظمت كوه ها را ادراك نمی كنی
شوكت رودخانه ها را
لطافت مهتاب را
رويا آفرينی ابرها را
دشت ها
كوير ها
گل ها
پرنده ها
و نگاه های پنهانی را ...
و زيبای خيال انگيز باران،
برف،
نسيم،
جاده،
و جنگل را ...
عزيز من !
عشق را قبله نكردی تا پرواز را ياد بگيری
شادمانه گريستن را
به تمامی ديدن، شنيدن، بوسيدن،
لمس كردن را ...
رابطه ای زنده و پويا با اشياء برقرار كردن را
به نيروی لايزال تبديل شدن را
نه فقط به فردا
به هزاران سال بعد انديشيدن را
نه فقط به مردم يك محله، يك شهر، يك سرزمين
بل به انسان انديشيدن را ...
عزيز من !
آخر عاشق نشدی
تا برای بودن، رفتن، ساختن، خواندن،
جنگيدن، خنديدن، رقصيدن
و خوب و پر شكوه مُردن دليلی داشته باشی ...
آخر عاشق نشدی عزيز من !
چه كنم؟
چه كنم كه نخواستی،
يا نتوانستی
به سوی چيزی كه اعتباری، شكوهی،ظرافتی، لطفی، ملاحتی، عطری،
و زيبايی يگانه ايی دارد،
پلی از ابريشم هزار رنگ عشق بسازی
و بند بازانه آن پل ابريشمی را بپيمايی ...
چه كنم ؟
از عشق سخن بايد گفت،
هميشه از عشق سخن بايد گفت.
نگاه کن که ببینی شبیه هیچ شدم من
دو مو، دو تای مجعّد، دو زلف پیچ شدم من
ترانه پشت نگاهت، غزلسرای لبم شد
و سرمه ریزی چشم تو آفتاب شبم شد
مرا به عشوه بخوان و بکش مرا به کرشمه
به عکس سیب صدایم در آب قرمز چشمه
به قطره های اناری که دانه دانه چکیده
به شاخه ای که از آن سبزی جوانه چکیده
برقص دورِطلوع ِ سپیدگاه ستاره !
به چرخ های فراوان، به دورهای دوباره...
به هلهله، به هلاهل، به گریه های مردّف
به شوکران عروسی، به حجله های پر از دف
بگو چگونه بنوشم تو را که ساغر عشقی ؟
تو حرف اوّل حسّی ، تو حرف آخر عشقی
Last edited by دل تنگم; 15-05-2008 at 03:11.
شما همیشه به بنده لطف داشتیناز اینکه رد پای شعر هایتان را می بینم خوشحال می شوم... شعر زیبایی بود..تبریک می گم...
بسیار ممنون
.................................................. ..............................
و اما عشق... (1385 ...تهران)
دختر رويايي من
............. با کم همسفري
جور زمان همره ما
.............شرم منو آه مني
مونده نشون منو تو
........... رو تک درخت با وفا
سرمه ي ناز چشم تو
...........شسته غبار از دل ما
سنگ بي سنگيني ما
.......... مرده تموم زحمتاش
پير اگه پير کور اگه کور
.......... رفته صداي قدماش
رسم منو تو بعد از اين
.......... موندنو پر گشودنه
تا بدونن اين آدما
......... عشق مارو زيبا ميکنه
مي نويسم (شايد)
تو بخوانش (حتما)
آخرش سودش چيست؟
تو بگو: فرقش چيست؟
اين همه بيماري!
اين همه بيزاري!
شب به صبح بيداري!
كار من اين روزها
شده ماتم كاري !
(حتما) اين سهم من است،
زندگي وهم من است،
(شايد) اين خزان عمرم باشد،
عشق تو زجر گناهم باشد
(حتما) اين آخر آغاز من است،
يك سقوطي پي پرواز من است!
(شايد) اين زمزمه تنهايي است،
بي خبر گذشتن از هرجايي است!
هزار سال ...
هزار سال نوریست...
دریچه ی نگاهم به رویت بسته است
تقویم دیوار دو روز ورق می خورد ...٫چرا؟!
چه سخت بر من گذشته ای...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)