تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 10 از 17 اولاول ... 67891011121314 ... آخرآخر
نمايش نتايج 91 به 100 از 164

نام تاپيک: فریدون مشیری

  1. #91
    پروفشنال Mr.World.Wide's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    قم
    پست ها
    789

    پيش فرض

    به او گفتند: شاعر را بيازار؟

    كه شاعر در جهان ناكام بايد

    چو بيند نغمه سازي رنج بسيار

    سخن بسيار نيكو مي سرايد

    به آو آزار دادن ياد دادند

    بناي عمر من بر باد دادند

    ***

    از آن پس ماه نامهربان شد

    ز خاطر برد رسم آشنايي

    غم من ديد و با من سرگردان شد

    مرا بگذاشت با رنج جدايي

    كه چون باشد به صد اندوه دمساز

    به شهرت مي رسد اين نغمه پرداز

    ***

    مرا در رنج برده سخت جان ديد

    جفا را لاجرم از حد فزون كرد

    فغان شاعر آزرده نشنيد

    دل تنگ مرا درياي خون كرد

    چنان از بي وفايي آتش افروخت

    كه سر تا پاي مرغ نغمه خوان سوخت

    ***

    نگفتندش كه: درد و رنج بسيار

    دمار از روزگار دل برآرد

    دل شاعر ندارد تاب آزار

    كه گاه از شوق هم جان مي سپارد

    بدين سان خاطر ما را شكستند

    زبان نغمه ساز عشق بستند

  2. #92
    پروفشنال Mr.World.Wide's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    قم
    پست ها
    789

    پيش فرض

    لب دريا، نسيم و آب و آهنگ،

    شكسته ناله هاي موج بر سنگ.

    مگر دريا دلي داند كه ما را،

    چه توفان ها ست در اين سينه تنگ !

    ***

    تب و تابي ست در موسيقي آب

    كجا پنهان شده ست اين روح بي تاب

    فرازش، شوق هستي، شور پرواز،

    فرودش : غم؛ سكوتش : مرگ ومرداب !

    ***

    سپردم سينه را بر سينه كوه

    غريق بهت جنگل هاي انبوه

    غروب بيشه زارانم در افكند

    به جنگل هاي بي پايان اندوه !

    ***

    لب دريا، گل خورشيد پرپر !

    به هر موجي، پري خونين شناور !

    به كام خويش پيچاندند و بردند،

    مرا گرداب هاي سرد باور !

    ***

    بخوان، اي مرغ مست بيشه دور،

    كه ريزد از صدايت شادي و نور،

    قفس تنگ است و دل تنگ است، ورنه

    هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !

    ***

    لب دريا، غريو موج و كولاك،

    فرو پيچده شب در باد نمناك،

    نگاه ماه، در آن ابر تاريك؛

    نگاه ماهي افتاده بر خاك !

    ***

    پريشان است امشب خاطر آب،

    چه راهي مي زند آن روح بي تاب !

    « سبكباران ساحل ها » چه دانند،

    «شب تاريك و بيم موج و گرداب » !

    ***

    لب دريا، شب از هنگامه لبريز،

    خروش موج ها: پرهيز ... پرهيز ... ،

    در آن توفان كه صد فرياد گم شد؛

    چه بر مي آيد از واي شباويز ؟!

    ***

    چراغي دور، در ساحل شكفته

    من و دريا، دو همراز نخفته !

    همه شب، گفت دريا قصه با ماه

    دريغا حرف من، حرف نگفته !

    *****

  3. #93
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    همه میپرسند

    چيست در زمزمه مبهم آب؟

    چيست در همهمه دلکش برگ؟

    چيست در بازي آن ابر سپيد، روي اين آبي آرام بلند

    که ترا مي برد اين گونه به ژرفاي خيال؟

    چيست در خلوت خاموش کبوترها؟

    چيست در کوشش بي حاصل موج؟

    چيست در خنده جام

    که تو چندين ساعت، مات و مبهوت به آن مي نگري؟

    نه به ابر، نه به آب، نه به برگ،

    نه به اين آبي آرام بلند،

    نه به اين آتش سوزنده که لغزيده به جام،

    نه به اين خلوت خاموش کبوترها،

    من به اين جمله نمي انديشم.

    من مناجات درختان را هنگام سحر،

    رقص عطر گل يخ را با باد،

    نفس پاک شقايق را در سينه کوه،

    صحبت چلچله ها را با صبح،

    نبض پاينده هستي را در گندم زار،

    گردش رنگ و طراوت را در گونه گل،

    همه را مي شنوم؛ مي بينم.

    من به اين جمله نمي انديشم.

    به تو مي انديشم.

    اي سرپا همه خوبي!

    تک و تنها به تو مي انديشم.

    همه وقت، همه جا،

    من به هر حال که باشم به تو مي انديشم.

    تو بدان اين را، تنها تو بدان.

    تو بيا؛

    تو بمان با من، تنها تو بمان.

    جاي مهتاب به تاريکي شبها تو بتاب.

    من فداي تو، به جاي همه گلها تو بخند.

    اينک اين من که به پاي تو در افتادم باز؛

    ريسماني کن از آن موي دراز؛

    تو بگير؛ تو ببند؛ تو بخواه.

    پاسخ چلچله ها را تو بگو.

    قصه ابر هوا را تو بخوان.

    تو بمان با من، تنها تو بمان.

    در دل ساغر هستي تو بجوش.

    من همين يک نفس از جرعه جانم باقيست؛

    آخرين جرعه اين جام تهي را تو بنوش.

  4. این کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #94
    پروفشنال Mr.World.Wide's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2009
    محل سكونت
    قم
    پست ها
    789

    پيش فرض

    سر گشته اي به ساحل دريا،

    نزديك يك صدف،

    سنگي فتاده ديد و گمان برد گوهر است !

    ***

    گوهر نبود - اگر چه - ولي در نهاد او،

    چيزي نهفته بود، كه مي گفت ،

    از سنگ بهتر است !

    ***

    جان مايه اي به روشني نور، عشق، شعر،

    از سنگ مي دميد !

    انگار

    دل بود ! مي تپيد !

    اما چراغ آينه اش در غبار بود !

    ***

    دستي بر او گشود و غبار از رخش زدود،

    خود را به او نمود .

    آئينه نيز روي خوش آشنا بديد

    با صدا اميد، ديده در او بست

    صد گونه نقش تازه از آن چهره آفريد،

    در سينه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد

    سنگين دل، از صداقت آئينه يكه خورد !

    آئينه را شكست !

  6. #95
    پروفشنال Amirdb's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2009
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    800

    پيش فرض

    در همه عالم كسي به ياد ندارد
    نغمه سرايي كه يك ترانه بخواند
    تنها با يك ترانه در همه ي عمر
    نامش اينگونه جاودانه بماند

    ***
    صبح كه در شهر، آن ترانه درخشيد
    نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد
    بانگ: هزار‌آفرين! زهرجا بر شد
    شور و سروري به جان مردم بخشيد
    ***
    نغمه، پيامي ز عشق بود و ز پيكار
    مشعل شب هاي رهروان فداكار
    شعله بر افروختن به قله كهسار
    بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
    ***
    خلق، به بانگ "مرا ببوس" تو برخاست!
    شهر، به ساز "مرا ببوس" تو رقصيد!
    هركس به هركس رسيد نام تو را پرسيد
    هر كه دلي داشت، بوسه داد و ببوسيد!
    ***
    ياد تو، در خاطرم هميشه شكفته ست
    كودك من، با "مرا ببوس" تو خفته ست
    ملت من، با "مرا ببوس" تو بيدار
    خاطره ها در ترانه ي تو نهفته ست
    ***
    روي تو را بوسه داده ايم، چه بسيار
    خاك تو را بوسه مي دهيم، دگر بار
    ما همگي " سوي سرنوشت" روانيم
    زود رسيدي! برو، "خدا نگهدار"
    ***
    "هاله" ي مهر است اين ترانه، بدانيد
    بانگ اراده ست اين ترانه، بخوانيد

    بوسه ي او را به چهره ها بنشانيد
    آتش او را به قله ها برسانيد

  7. #96
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    گفتی که : چو خورشید زنم سوی تو پر
    چون ماه شبی می کشم از پنجره سر
    اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
    افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

  8. این کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #97
    در آغاز فعالیت dont.star's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    محل سكونت
    خونمون
    پست ها
    5

    پيش فرض از خدا صدا نمي رسد(فريدون مشيري)

    اي ستاره ها كه از جهان دور
    چشمتان به چشم بي فروغ ماست
    نامي از زمين و از بشر شنيده ايد
    درميان آبي زلال آسمان
    موج دود و خون و آتشي نديده
    ايد
    اين غبار محنتي كه در دل فضاست
    اين ديار وحشتي كه در فضا رهاست
    اين سراي ظلمتي كه آشيان ماست
    در پي تباهي شناست
    گوشتان اگر به ناله من آشناست
    از سفينه اي كه مي رود به سوي ماه
    از مسافري كه ميرسد ز گرد را ه
    از زمين فتنه گر حذر كنيد
    پاي اين بشر اگر
    به آسمان رسد
    روزگارتان چو روزگار ما سياست
    اي ستاره اي كه پيش ديده مني
    باورت نميشود كه در زمين
    هركجا به هر كه ميرسي
    خنجري ميان پشت خود نهفته است
    پشت هر شكوفه تبسمي
    خار جانگزاي حيله اي شكفته است
    آنكه با تو ميزند صلاي مهر
    جز ب فكر غارت دل تو نيست
    گر چراغ روشني به راه تست
    چشم گرگ جاودان گرسنه اي است
    اي ستاره ما سلام مان بهانه است
    عشقمان دروغ جاودانه است
    در زمين زبان حق بريده اند
    حق زبان تازيانه است
    وانكه با تو صادقانه درد دل كند
    هاي هاي گريه شبانه است
    اي ستاره بورت نمي شود
    درميان باغ بي
    ترانه زمين
    ساقه هاي سبز آشتي شكسته است
    لاله هاي سرخ دوستي فسرده است
    غنچه هاي نورس اميد
    لب به خنده وانكرده مرده است
    پرچم بلند سرو راستي
    سر به خاك غم سپرده است
    اي ستاره باورت نميشود
    آن سپيده دم كه با صفا و ناز
    در فضاي بي كرانه مي دميد
    ديگر
    از زمين رميده است
    اين سپيده ها سپيده نيست
    رنگ چهره زمين پريده است
    آن شقايق شفق كه ميشكفت
    عصر ها ميان موج نور
    دامن از زمين كشيده است
    سرخي و كبودي افق
    قلب مردم به خاك و خون تپيده است
    دود و آتش به آسمان رسيده است
    ابرهاي روشني كه چون حرير
    بستر
    عروس ماه بود
    پنبه هاي داغ هاي كهنه است
    اي ستاره اي ستاره غريب
    از بشر مگوي و از زمين مپرس
    زير نعره گلوله هاي آتشين
    از صفاي گونه هاي آتشين مپرس
    زير سيلي شكنجه هاي دردناك
    از زوال چهره هاي نازنين مپرس
    پيش چشم كودكان بي پناه
    از نگاه مادران
    شرمگين مپرس
    در جهنمي كه از جهان جداست
    در جهنمي كه پيش ديده خداست
    از لهيب كوره ها و كوه نعش ها
    از غريو زنده ها ميان شعله ها
    بيش از اين مپرس
    بيش از اين مپرس
    اي ستاره اي ستاره غريب
    ما اگر ز خاطر خدا نرفته ايم
    پس چرا به داد ما نميرسد
    ما صداي گريه مان به
    آسمان رسيد
    از خدا چرا صدا نمرسد
    بگذريم ازين ترانه هاي درد
    بگذريم ازين فسانه هاي تلخ
    بگذر از من اي ستاره شب گذشت
    قصه سياه مردم زمين
    بسته راه خواب ناز تو
    ميگريزد از فغان سرد من
    گوش از ترانه بي نياز تو
    اي كه دست من به دامنت نمي رسد
    اشك من به دامن
    تو ميچكد
    با نسيم دلكش سحر
    چشم خسته تو بسته ميشود
    بي تو در حصار اين شب سياه
    عقده هاي گريه شبانه ام
    بر گلو شكسته ميشود
    شب به خير

  10. این کاربر از dont.star بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #98
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    آخر ای دوست نخواهی پرسید
    که دل از دوری رویت چه کشید؟
    سوخت در آتش و خاکستر شد
    وعده های تو به دادش نرسید
    داغ ماتم شد و بر سینه نشست
    اشک حسرت شد و بر خاک چکید
    آن همه عهد فراموشت شد؟
    چشم من روشن روی تو سپید.
    جان به لب آمده در ظلمت غم
    کی به دادم رسی ای صبح امید؟
    آخر این عشق مرا خواهد کشت
    عاقبت داغ مرا خواهی دید
    دل پر درد *فریدون* مشکن
    که خدا بر تو نخواهد بخشید.
    فریدون مشیری

  12. #99
    پروفشنال Rainy eye's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    864

    پيش فرض

    لبخند چشم تو

    تنها دليل من كه خدا هست
    و اين جهان زيباست،
    و اين حيات عزيز و گران بهاست
    لبخند چشم توست!
    هرچند با تبسم شيرينت،
    آن چنان
    از خويش مي روم
    كه نميبينمش درست!

    لبخند چشم تو
    در چشم من ،وجود خدا را آواز مي دهد
    در جسم من،تمامي روح حيات را پرواز ميدهد
    جان مرا_كه دوريت از من گرفته است_
    شيرين وخوش،
    دوباره به من باز مي دهد.

  13. 4 کاربر از Rainy eye بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #100
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    دو چشم خسته اش از اشك تر بود

    ز روي دفترم چون ديده بر داشت
    غمي روي نگاهش رنگ مي باخت

    حديثي تلخ در آن يك نظر داشت
    مرا حيران از اين نازكدلي كرد
    مگر اين نغمه ها در او اثر داشت ؟
    چا دل را به خاكستر نشانيد؟
    اگر از سوز پنهانش خبر داشت
    نخستين بار خود آمد به سويم
    كه شوقي در دل و شوري به سر داشت
    سپردم دل به دست او چو ديدم

    كه غير از دلبري چندين هنر داشت

    دل زيباپرست من ز معشوق
    تمناي نگاهي مختصر داشت
    نگاهش آسماني بود و افسوس
    كه در سينه دلي بيدادگر داشت
    !
    پر پروانه اي را سوخت اين شمع

    كه جانان را ز جان محبوب تر داشت
    به پايش شاعري افتاد و جان داد
    كه آفاق هنر را زير پر داشت
    نمي داند دل پر درد شاعر

    چه آتش ها به جان زين رهگذر داشت

    ولي داند : « فريدون » تاج سر بود

    اگر غير از محبت سيم وزر داشت!

    مرا گويد مخوان شعر غم انگيز

    كه حسرت عقده گردد در گلويم!
    خدا را ، با كه گويم كاين ستمگر

    غمم را هم نمي خواهد بگويم
    !



  15. این کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •