5 ................آبان.................۹۳
65ـمین.............روز.........پـایـیـــز
به رقص باد لا به لای برگ برگدرختان
پاییزی می نشینم
باد در تمنای برگی رقصان
برگ در تمنای باد جفاکار افتان و خیزان
در فصل خزان بود
از 6 ماه قبل
برگی ناگهان از درخت کوچه ی ما افتاد...
در پس خش خش برگ های
روی پیاده روی کوچه مان
برگی نارنج"زردی می انیشد
به مرگ زودرس خود
گاه از درد از بالا به پایین آمدنش
گاه از تکه تکه شدنش
زیر پای عابران بی فهم و درک زمانه
در تلالوء نور غروب آفتاب جمعه
می کشید
وزن بی وزن
ثانیه های واپسینش عمر کوتاهش را
آری در کوچه ی ما نیز هم برگی نارنج"زردی افتاد...