شما میگید معیار سنجش ناقص بودن و نبودن هوش یک موجود، قدرت اون هوش در شناخت جهان است. پاسخ قبلی من به شما کماکان صحیح هست چون این حرف شما همون حرف قبلی است (ایده آل و بی نقص دونستن هوش انسان در شناخت جهان). خب بر چه اساسی نتیجه گرفتید هوش انسان بطور بی نقص قابلیت شناخت جهان رو داره؟ این همه دلیل و مدرک داریم که می تونیم اون درکی که هوش ما از جهان اطراف داره بدون هیچ شک و تردیدی پر از اشکال است که من براتون توضیح دادم و توضیح دادم این ابزار چطور بدست میان، شما چه دلیلی دارین که فکر می کنید این ابزار بی نقص هستند؟
تنها در دو صورت می تونین چنین ادعایی کنید: (1) مدعی باشید این ابزار دقیقا و مطلقا برای این منظور طراحی شدند، یا (2) این ابزار بطور بی نقص تمام جهان رو همین حالا شناخته اند. مورد اول مردود است و مورد دوم هنوز اتفاق نیفتاده.
--
من سیستم کلی بحثتون رو اشتباه نمی دونم، و موافقم که معیار کاربردی بودن یک نوع هوش تطابق یافته هاش با جهان طبیعت است چون این یک معیاری است که در عمل مفید است. ولی دلیلی نیست که تصور کنم هوش انسان در کاربردی ترین حالت ممکن (یا به قول شما بی نقص) قرار داره. شما باید این موضع رو اثبات کنید و کل پست قبلی من هم درخواست اثبات این موضع بود.
قسمتی که قرمز کردم یکی از مهمترین مشکلات بحث هست (و بحثی هم که شما با سعید داشتید روی همین نکته تاکید می کنه). "وجود داشتن الان ما" همچین چیز خاصی نیست که چون ازش می تونیم نتیجه بگیریم که شاید اگه هوش نبود وجود نداشتیم، در نهایت به اون نتیجه گیری نهایی شما برسیم که این هوش یک نوع "برترین مطلق" برای ما میاره. 9 میلیون گونه دیگه هم همین الان وجود دارن که براشون می تونیم نتیجه بگیریم شاید یک قابلیت خاصشون نبود الان وجود نداشتن، و بعد بریم اون قابلیت خاص رو یک نوع "برتری مطلق" بدونیم.
مثال دیگه: آلمان الان قهرمان جام جهانی شد (ما الان وجود داریم)، اگه آلمان بازیکنی به اسم نویر نداشت و دنبال بیرون رفتن از دروازه و ... نرفته بود شاید الان آلمان قهرمان نمی شد (اگه انسان هوش نداشت و دنبال کشف و کنترل طبیعت نرفته بود شاید الان ما وجود نداشتیم)، پس داشتن بازیکنی به نام نویر یک نوع "برتری مطلق" به آلمان نسبت به همه تیم های تاریخ جهان میده. دینگگگگگگگگ -> این همه تیم بدون نویر هم تونستن قهرمان جام جهانی بشن (این همه موجود دیگه هم بدون هوش انسان و کشف و کنترل طبیعت تونستن نسلشون رو تا اینجا ادامه بدن).
کلا قسمتی که در استدلال های شما گم هست اون نتیجه گیری نهایی درباره "برتری مطلق" بواسطه هوش است، هوشی که خودش در نقصش جای حرف های زیادی هست.
من گفتم: در روانشناسی ما انواع هوش نداریم، تئوری های متفاوت هوش هست که ربطی به بحث ما ندارند.
تئوری های متفاوت هوش / این Theory of multiple intelligence هم یکی از تئوری های هوش است که بر اساس اون تئوری برای توضیح هوش به عنوان یک پدیده از نه گونه توضیح استفاده میشه، که البته تئوری فراگیر فعلی درباره هوش نیست، و طبق این تئوری هم این نه گونه هیچ کدومش در تعریف یا مکانیزم اندازه گیری که شما از هوش کردید صدق نمی کنه.
کلا با حرفهات موافق هستم، اینکه هتوز ما جهان رو به صورت کامل نشناختیم، اینکه اشتباهاتی می بینیم در ظاهرا ناشی از هوش ما هستن، اینکه نه میلیلون گونه دیگه هم دارن با ما زندگی می کنن
اما هنوز معتقدم (تا این لحظه) که ذهن ما توانایی شناخت جهان انچنان که هست رو داره
اما دلایلم:
1. من اشتباهات رو ناشی از پیش فرض های غلط و ابزار اندازه گیری میدونم نه خود هوش، چرا؟ چون میبینم تا الان واقعا همینطور بوده، همینکه که پیش فرض تصحیح شده و ذهن به ابزار لازم رسیده دقیق ترین نتیجه رو گرفته
2. ذهن ما دارای یک توانایی هست به نام فراشناخت یا متاکاگنیشن، یعنی میتونه خودش و نتیجه گیری هاش رو مورد نقد و بررسی قرار بده، اینطور نیست که در استدلالاتش گم بشه بلکه میتونه خودش رو از فرایند استلال جدا کنه و به عنوان نفر سوم و یک ناظر به روند استلالات نگاه کنه و هر جا احساس کرد داره مسیر رو اشتباه میره دوباره اون رو به مسیر صحیحش برگردونه
اگر خاطرتون باشه تو یه تاپیک دیگه پرسیدم رابطه علم و منطق (به عنوان یک دانش) چیه، در اونجا منظورم از منطق همین متاکاگنیشن بود،
3. همونطور که گفتم اگر ما معیار و هدفی در نظر بگیریم بهتر میتونیم نظر بدیم، اگر هوش ما این توانایی رو داشته باشه که بتونه جهان رو انطور که هست بشناسه می تونیم بگیم کامله، چون توانایی رسیدن به هدفش رو داره. خوب آیا ما باید منتظر بمونیم تا زمانی که هوش جهان رو بصورت کامل بشناسه بعد نتیجه بگیریم یا نه میشه همین الان هم نتیجه رو گرفت؟ بشخصه معتقدم لزومی نداره صبر کنیم بلکه الان هم میشه نتیجه گرفت. چطور؟ باید ببینیم برای رسید به این هدف چه چیزهای لازمه و بعد ببینیم آیا هوش ما این امکانات رو داره یا نه، اگر داشته باشه که همین الان میتونیم نتیجه گیریمون رو بکنیم. اون چیزهای که لازمن به نظر من عبارتند از:
1. درک این موضوع که در جهان هر معلولی علت داد
2. قدرت محاسباتی لازم (کامپیوترها و ...)
3. توانایی انتقال اطلاعات و تجربیات بدست آمده به منظور هم افزایی (زبان)
4. فرا شناخت و توانایی نقد خود
5. حافظه
6. ...
برای همین مثال اون آلت موسیقی رو زدم، چون برای که بفهمیم میتونه همه آهنگ ها رو یزنه لزومی نداره صبر کنیم تا همه رو اجرا کنه بعد نتیج گیری کنیم، همین که بدونیم این ساز توانایی تولید تمام نت ها در تمام اکتاو ها رو داره (همه صدا های موجود) میتونیم نتیجه بگیریم اگر کسی مهارت کافی و ابزار لازم برای کوک کردن ساز رو داشته باشه میتونه تمام آهنگ های موجود رو با این ساز اجرا کنه، چون اونچه برای این کار لازمه (صداها) رو داره، پس خود ساز مشکلی نداره، اگر مشکلی هست در ناتوانی نوازنده یا نبود ابزار لازم برای کوک کردنش هست
همونطور که گفتم یکی از موانع سر راه هوش ما زمان هست. اگر شما نقص هایی از هوش میبینید مطرح کنید تا بحث بشه
تئوری های متفاوت هوش / این Theory of multiple intelligence هم یکی از تئوری های هوش است که بر اساس اون تئوری برای توضیح هوش به عنوان یک پدیده از نه گونه توضیح استفاده میشه، که البته تئوری فراگیر فعلی درباره هوش نیست، و طبق این تئوری هم این نه گونه هیچ کدومش در تعریف یا مکانیزم اندازه گیری که شما از هوش کردید صدق نمی کنه.
اون هوشی که گفتم، بین او نه تا اسمش هوش منطقی/ریاضی هست:Logical–mathematical
This area has to do with logic, abstractions, reasoning, numbers and critical thinking. This also has to do with having the capacity to understand the underlying principles of some kind of causal system. Logical reasoning is closely linked to fluid intelligence and to general intelligence (g factor)]