پر می شود دلم از شعرِ وجودت ، گاهی
خالــــی از حسِ حضورت ، گاهی
**
می رسد فرصتـــــــــِ پروازِ دلم
پرگشوده دلم از شورِ رسیدن ، گاهی
**
قلب از این همه دلتنگیِ من خسته ولی
می نشیند سر کوچه رو به کویت ، گاهی
**
سرد و رنجور و دمی با تب و تاب است انگار
می تپد در دلِ من شمــــع وجودم گاهی
**
شعله ور ،خانه بدوش و خالی از رنگِ حیات
سر به غم می نهد این دل ،خالی از دم ،گاهی
**
سفره ی خاطره ها باز شده تا سرِ شهر
می کند یادی دلم ،از تب سرخم ،گاهی
**
می روی از سر دیوارِ بلندِ احساس
لا اقل یاد بکـــن از دلِ ما هم ،گاهی